تصور کنید که در زندگیتان به نقطهای رسیدهاید که احساس میکنید به یک تغییر اساسی نیاز دارید. شاید به این فکر میکنید که از تمام پتانسیلهای خود بهرهبرداری نکردهاید یا در مسیر شغلیتان به بنبست رسیدهاید. در چنین شرایطی، استفاده از تجربیات یک کوچ حرفهای میتواند مسیر شما را تغییر دهد. چرا که یک کوچ با بهرهگیری از دانش و ابزارهای تخصصی، میتواند به شما کمک کند تا مسیر روشنتری پیدا کنید و از تواناییهای درونی خود بیشتر استفاده کنید.
طبیعی است که وقتی به کوچینگ فکر میکنید، اولین سوالی که به ذهنتان میرسد، این است که هزینه جلسات کوچینگ چقدر است؟ این سوالی است که اکثر افراد قبل از شروع مسیر کوچینگ از خود میپرسند. در این مقاله، دقیقاً به همین موضوع میپردازیم: چه عواملی بر هزینه جلسات کوچینگ تأثیر میگذارند و چگونه میتوانید با توجه به نیازهای خاص خود، بهترین تصمیم را بگیرید. اگر هنوز برایتان سوال است که کوچینگ چیست؟ و چگونه میتواند زندگیتان را تغییر دهد، این مقاله شما را با پاسخهای روشن و دقیق همراه خواهد کرد.
نحوه برگزاری جلسات کوچینگ چگونه است؟
جلسات کوچینگ بهطور کلی یک فرآیند تعاملی است که در آن شما و کوچ با هم همکاری میکنید تا به بهترین نتایج برسید. نحوه برگزاری این جلسات به نوع کوچینگ، نیازهای شما و اهدافی که دارید بستگی دارد. اگر هنوز از خود میپرسید که چه نوع جلسات کوچینگ مناسب شماست؟، نگران نباشید. در جلسات اولیه، کوچ شما دقیقاً توضیح خواهد داد که چه نوع جلسات برای شما مناسب است و چگونه میتوانید به بهترین نتیجه برسید.
پاسخ به این سوال ساده نیست! در واقع، حتی ICF (International Coaching Federation)، که یکی از معتبرترین و شناختهشدهترین نهادها در زمینه کوچینگ است، هیچ تعرفه مشخصی برای هزینه جلسات کوچینگ تعیین نکرده است. چرا؟ چون هزینهها به عوامل زیادی بستگی دارند که نمیتوان آنها را در یک قالب ثابت قرار داد.
هزینه جلسات کوچینگ میتواند بسته به نوع کوچینگ، تجربه و تخصص کوچ، مدت زمان جلسات و حتی محل برگزاری آنها متفاوت باشد. مثلاً جلسات کوچینگ زندگی معمولاً قیمت متفاوتی نسبت به جلسات کوچینگ شغلی یا سازمانی دارند. یا شاید کوچهایی که سالها تجربه دارند، هزینههای بالاتری را درخواست کنند. همچنین، عواملی مثل آنلاین بودن یا حضوری بودن جلسات نیز میتوانند تاثیر زیادی در هزینهها داشته باشند.
در ادامه، دقیقاً به همین عوامل میپردازیم تا بتوانید با آگاهی بیشتر تصمیم بگیرید که چه نوع جلسات کوچینگ مناسب شماست و چطور میتوانید هزینهها را با توجه به نیازهای خود مدیریت کنید.
عوامل مؤثر بر هزینه جلسات کوچینگ
تخصص و مهارتهای کوچ
یکی از فاکتورهای مهمی که بر هزینه جلسات کوچینگ تأثیر میگذارد، تخصص و مهارتهای کوچ است. کوچهایی که در حوزههای خاصی مانند کوچینگ اجرایی، کوچینگ سازمانی یا کوچینگ شغلی تخصص دارند، معمولاً هزینههای بالاتری دارند. این تفاوتها به دلیل دانش عمیق و تخصص ویژهای است که برای رسیدگی به مسائل پیچیدهتر و ارائه راهکارهای مؤثرتر نیاز دارند. همچنین، کوچهایی که به طور رسمی در موسسات معتبر آموزش دیدهاند یا دارای گواهینامههای بینالمللی هستند، معمولاً قیمت بالاتری دارند. در حقیقت، هرچه کوچ دارای تجربه و آموزشهای تخصصی بیشتری باشد، میتواند کمک بهتری به شما ارائه دهد، اما این امر به معنای هزینه بیشتر است.
اگر شما هم به دنبال یک کوچ هستید، حتماً به مدرک و سابقه فعالیت او توجه داشته باشید. ممکن است در ابتدا هزینه یک کوچ با مدرک معتبر کمی بیشتر از کوچهای تازهکار باشد، اما در بلندمدت خواهید دید که ارزش این سرمایهگذاری بسیار بیشتر از پرداخت هزینه کمتر است. یک کوچ با تجربه و آموزشهای معتبر میتواند به شما کمک کند تا به نتایج ملموستری برسید و زمان کمتری را برای رسیدن به اهدافتان از دست بدهید.
اگر فردی بدون مدرک رسمی کوچینگ فعالیت کند، از نظر فدراسیون جهانی کوچینگ آمریکا (ICF) و سایر نهادهای معتبر بینالمللی، فعالیت او غیرمجاز است. این افراد ممکن است بدون داشتن دانش و مهارتهای لازم، به مراجعین خود خدمات ارائه دهند، که این میتواند تأثیر منفی در نتیجه کار داشته باشد. بنابراین، توصیه میشود همیشه از کوچهایی که مدرک معتبر دارند استفاده کنید تا مطمئن شوید که خدماتی حرفهای و کارآمد دریافت میکنید.
نوع کوچینگ
نوع خدماتی که یک کوچ ارائه میدهد، یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر هزینه جلسات کوچینگ است. کوچینگها میتوانند در حوزههای مختلفی ارائه شوند و هر کدام نیازمند تخصصهای خاص خود هستند. به طور کلی، جلسات کوچینگ زندگی معمولاً قیمت پایینتری نسبت به کوچینگ سازمانی یا کوچینگ اجرایی دارند، زیرا کوچهای سازمانی و اجرایی باید با چالشهای پیچیدهتری در سطح کسبوکارها و سازمانها روبرو شوند.
اگر دقیقاً نمیدانید که مسئله شما مربوط به کدام نوع کوچینگ میشود، هیچ ایرادی ندارد! در حقیقت، در جلسه اول یا جلسه صفر کوچینگ میتوانید با کوچ خود مسئلهتان را مطرح کنید تا او شما را دقیقتر راهنمایی کند. کوچهای حرفهای به گونهای آموزش دیدهاند که بتوانند بر اساس نیازهای شما، بهترین نوع کوچینگ را پیشنهاد دهند و مسیر درست را مشخص کنند.
تعرفههای تخمینی برای پرتقاضاترین انواع کوچینگ:
کوچینگ زندگی (Life Coaching): این نوع کوچینگ بیشتر به مسائل شخصی و روانشناسی افراد مربوط میشود و معمولاً برای رشد فردی، هدفگذاری، تغییر عادات و مسائل مشابه مورد استفاده قرار میگیرد. تعرفه تخمینی برای یک ساعت جلسه لایف کوچینگ بین ۳۰۰ هزار تا ۲ میلیون تومان متغیر است.
بیزینس کوچینگ (Business Coaching):
بیزینس کوچینگ به کمک مدیران و کارآفرینان میآید تا کسبوکار خود را به سطوح بالاتری برسانند و در تصمیمات استراتژیک، رهبری، و بهبود عملکرد سازمانی موفقتر عمل کنند. این نوع کوچینگ به مسائل پیچیدهتری مانند رهبری، استراتژیهای تجاری، مدیریت تیم و حل مشکلات سازمانی میپردازد و نیاز به تخصص و تجربه زیادی دارد.
در بیزینس کوچینگ، عواملی مانند سطح و اندازه کسبوکار، نیازهای خاص هر سازمان، نوع صنعت، مهارتهای مدیریتی و رهبری و چالشهای خاص سازمانی میتوانند تأثیر زیادی بر نحوه جلسات و قیمت آنها داشته باشند. برای مثال، کوچینگ برای یک استارتاپ یا کسبوکار کوچک کاملاً متفاوت از کوچینگ برای شرکتهای بزرگ یا چندملیتی است. علاوه بر این، توجه به نیازهای خاص کسبوکار و نوع صنعت میتواند باعث تفاوت در نوع خدمات و هزینهها شود. اگر مشکلات خاصی مانند تغییرات سازمانی یا چالشهای تیمی در سازمان وجود داشته باشد، این موضوعات نیز میتوانند بر قیمت و تمرکز جلسات تأثیرگذار باشند. تعرفه تخمینی برای یک ساعت جلسات بیزینس کوچینگ حداقل بین ۵۰۰ هزار تا ۳ میلیون تومان متغیر میباشد.
مدت زمان، تعداد جلسات و محل برگزاری
باید بدانید که هزینه کلی جلسات کوچینگ بستگی به مدت زمان هر جلسه و تعداد جلسات دارد. به طور معمول، جلسات کوتاهتر (مثل ۳۰ یا ۴۵ دقیقه) قیمت کمتری دارند نسبت به جلسات یک ساعته یا طولانیتر. بسیاری از کوچها هم برای کسانی که نیاز به مشاوره بیشتری دارند، بستههای چند جلسهای در نظر میگیرند که میتواند از نظر مالی بهصرفهتر باشد.
اما یکی از مهمترین مواردی که باید در نظر بگیرید، محل برگزاری جلسه است. شاید شما هم فکر کنید که همیشه جلسات حضوری بهترین گزینه هستند، اما اینطور نیست. بله، جلسات حضوری میتوانند تعاملات بهتری را فراهم کنند، اما هزینههای اضافی مثل زمان و جابجایی را هم به همراه دارند. گاهی ممکن است کوچ مورد نظر شما در شهری دیگر باشد و دسترسی حضوری به او دشوار یا هزینهبر باشد.
در اینجا نکتهای مهم وجود دارد: گاهی یک کوچ با تجربه بیشتر و دانش تخصصی ممکن است دسترسی حضوریاش برای شما راحت نباشد، اما جلسات آنلاین میتوانند فرصتی عالی برای بهرهبردن از تجربه و دانش این کوچها باشند، حتی اگر در مکانی دور از شما باشند. بهعلاوه، جلسات آنلاین معمولاً زمان و مکان بیشتری به شما میدهند، به این معنی که میتوانید با راحتی بیشتر و در هر زمان و مکانی که برایتان مناسبتر است، از کوچینگ بهرهمند شوید.
برند و شهرت کوچ
برند و شهرت کوچ یکی از عواملی است که میتواند تأثیر زیادی بر قیمت جلسات کوچینگ داشته باشد. کوچهایی که در سطح جهانی شناختهشده هستند یا دارای شهرت خاصی در صنعت کوچینگ میباشند، معمولاً هزینههای بالاتری برای خدمات خود درخواست میکنند. این کوچها معمولاً به دلیل تجربیات و دستاوردهای ویژهای که دارند، توجه بیشتری از طرف مشتریان جلب میکنند.
این موضوع بهویژه در کوچینگ اجرایی و کوچینگ سازمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند. چرا که کوچهای معروف معمولاً با افراد شناختهشده، مدیران ارشد یا حتی برندهای بزرگ همکاری کردهاند و تجربهای گسترده در مشاوره به سازمانها دارند. به همین دلیل، تقاضا برای خدمات آنها بیشتر است و در نتیجه قیمتها هم بالاتر میرود.
اما نکتهای که باید در نظر داشته باشید این است که در صورت انتخاب چنین کوچهایی، شما از تجربه و دانش عمیق آنها بهرهمند خواهید شد. اگر به دنبال تغییرات جدی در زندگی حرفهای یا سازمان خود هستید و توانایی پرداخت هزینههای بالاتر را دارید، انتخاب یک کوچ با برند و شهرت بالا میتواند گزینهای عالی باشد.
در کلینیک آکادمی بینالمللی فراکوچ (کوچیران)، ۵۰ کوچ معتبر از اقصی نقاط کشور در کنار شما هستند. این فرصت را دارید که از تجربیات حرفهایترین کوچها استفاده کنید و در هر مرحله از مسیرتان راهنمایی شوید. آیا آمادهاید که به سطح جدیدی از موفقیت دست پیدا کنید؟ همین حالا به ما بپیوندید و کوچ خود را انتخاب کنید تا در این مسیر موفقیت با شما همراه باشیم!
تصور کنید که در زندگیتان به نقطهای رسیدهاید که احساس میکنید به یک تغییر اساسی نیاز دارید. شاید به این فکر میکنید که از تمام پتانسیلهای خود بهرهبرداری نکردهاید یا در مسیر شغلیتان به بنبست رسیدهاید. در چنین شرایطی، استفاده از تجربیات یک کوچ حرفهای میتواند مسیر شما را تغییر دهد. چرا که یک کوچ با بهرهگیری از دانش و ابزارهای تخصصی، میتواند به شما کمک کند تا مسیر روشنتری پیدا کنید و از تواناییهای درونی خود بیشتر استفاده کنید.
طبیعی است که وقتی به کوچینگ فکر میکنید، اولین سوالی که به ذهنتان میرسد، این است که هزینه جلسات کوچینگ چقدر است؟ این سوالی است که اکثر افراد قبل از شروع مسیر کوچینگ از خود میپرسند. در این مقاله، دقیقاً به همین موضوع میپردازیم: چه عواملی بر هزینه جلسات کوچینگ تأثیر میگذارند و چگونه میتوانید با توجه به نیازهای خاص خود، بهترین تصمیم را بگیرید. اگر هنوز برایتان سوال است که کوچینگ چیست؟ و چگونه میتواند زندگیتان را تغییر دهد، این مقاله شما را با پاسخهای روشن و دقیق همراه خواهد کرد.
نحوه برگزاری جلسات کوچینگ چگونه است؟
جلسات کوچینگ بهطور کلی یک فرآیند تعاملی است که در آن شما و کوچ با هم همکاری میکنید تا به بهترین نتایج برسید. نحوه برگزاری این جلسات به نوع کوچینگ، نیازهای شما و اهدافی که دارید بستگی دارد. اگر هنوز از خود میپرسید که چه نوع جلسات کوچینگ مناسب شماست؟، نگران نباشید. در جلسات اولیه، کوچ شما دقیقاً توضیح خواهد داد که چه نوع جلسات برای شما مناسب است و چگونه میتوانید به بهترین نتیجه برسید.
پاسخ به این سوال ساده نیست! در واقع، حتی ICF (International Coaching Federation)، که یکی از معتبرترین و شناختهشدهترین نهادها در زمینه کوچینگ است، هیچ تعرفه مشخصی برای هزینه جلسات کوچینگ تعیین نکرده است. چرا؟ چون هزینهها به عوامل زیادی بستگی دارند که نمیتوان آنها را در یک قالب ثابت قرار داد.
هزینه جلسات کوچینگ میتواند بسته به نوع کوچینگ، تجربه و تخصص کوچ، مدت زمان جلسات و حتی محل برگزاری آنها متفاوت باشد. مثلاً جلسات کوچینگ زندگی معمولاً قیمت متفاوتی نسبت به جلسات کوچینگ شغلی یا سازمانی دارند. یا شاید کوچهایی که سالها تجربه دارند، هزینههای بالاتری را درخواست کنند. همچنین، عواملی مثل آنلاین بودن یا حضوری بودن جلسات نیز میتوانند تاثیر زیادی در هزینهها داشته باشند.
در ادامه، دقیقاً به همین عوامل میپردازیم تا بتوانید با آگاهی بیشتر تصمیم بگیرید که چه نوع جلسات کوچینگ مناسب شماست و چطور میتوانید هزینهها را با توجه به نیازهای خود مدیریت کنید.
عوامل مؤثر بر هزینه جلسات کوچینگ
تخصص و مهارتهای کوچ
یکی از فاکتورهای مهمی که بر هزینه جلسات کوچینگ تأثیر میگذارد، تخصص و مهارتهای کوچ است. کوچهایی که در حوزههای خاصی مانند کوچینگ اجرایی، کوچینگ سازمانی یا کوچینگ شغلی تخصص دارند، معمولاً هزینههای بالاتری دارند. این تفاوتها به دلیل دانش عمیق و تخصص ویژهای است که برای رسیدگی به مسائل پیچیدهتر و ارائه راهکارهای مؤثرتر نیاز دارند. همچنین، کوچهایی که به طور رسمی در موسسات معتبر آموزش دیدهاند یا دارای گواهینامههای بینالمللی هستند، معمولاً قیمت بالاتری دارند. در حقیقت، هرچه کوچ دارای تجربه و آموزشهای تخصصی بیشتری باشد، میتواند کمک بهتری به شما ارائه دهد، اما این امر به معنای هزینه بیشتر است.
اگر شما هم به دنبال یک کوچ هستید، حتماً به مدرک و سابقه فعالیت او توجه داشته باشید. ممکن است در ابتدا هزینه یک کوچ با مدرک معتبر کمی بیشتر از کوچهای تازهکار باشد، اما در بلندمدت خواهید دید که ارزش این سرمایهگذاری بسیار بیشتر از پرداخت هزینه کمتر است. یک کوچ با تجربه و آموزشهای معتبر میتواند به شما کمک کند تا به نتایج ملموستری برسید و زمان کمتری را برای رسیدن به اهدافتان از دست بدهید.
اگر فردی بدون مدرک رسمی کوچینگ فعالیت کند، از نظر فدراسیون جهانی کوچینگ آمریکا (ICF) و سایر نهادهای معتبر بینالمللی، فعالیت او غیرمجاز است. این افراد ممکن است بدون داشتن دانش و مهارتهای لازم، به مراجعین خود خدمات ارائه دهند، که این میتواند تأثیر منفی در نتیجه کار داشته باشد. بنابراین، توصیه میشود همیشه از کوچهایی که مدرک معتبر دارند استفاده کنید تا مطمئن شوید که خدماتی حرفهای و کارآمد دریافت میکنید.
نوع کوچینگ
نوع خدماتی که یک کوچ ارائه میدهد، یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر هزینه جلسات کوچینگ است. کوچینگها میتوانند در حوزههای مختلفی ارائه شوند و هر کدام نیازمند تخصصهای خاص خود هستند. به طور کلی، جلسات کوچینگ زندگی معمولاً قیمت پایینتری نسبت به کوچینگ سازمانی یا کوچینگ اجرایی دارند، زیرا کوچهای سازمانی و اجرایی باید با چالشهای پیچیدهتری در سطح کسبوکارها و سازمانها روبرو شوند.
اگر دقیقاً نمیدانید که مسئله شما مربوط به کدام نوع کوچینگ میشود، هیچ ایرادی ندارد! در حقیقت، در جلسه اول یا جلسه صفر کوچینگ میتوانید با کوچ خود مسئلهتان را مطرح کنید تا او شما را دقیقتر راهنمایی کند. کوچهای حرفهای به گونهای آموزش دیدهاند که بتوانند بر اساس نیازهای شما، بهترین نوع کوچینگ را پیشنهاد دهند و مسیر درست را مشخص کنند.
تعرفههای تخمینی برای پرتقاضاترین انواع کوچینگ:
کوچینگ زندگی (Life Coaching): این نوع کوچینگ بیشتر به مسائل شخصی و روانشناسی افراد مربوط میشود و معمولاً برای رشد فردی، هدفگذاری، تغییر عادات و مسائل مشابه مورد استفاده قرار میگیرد. تعرفه تخمینی برای یک ساعت جلسه لایف کوچینگ بین ۳۰۰ هزار تا ۲ میلیون تومان متغیر است.
بیزینس کوچینگ (Business Coaching):
بیزینس کوچینگ به کمک مدیران و کارآفرینان میآید تا کسبوکار خود را به سطوح بالاتری برسانند و در تصمیمات استراتژیک، رهبری، و بهبود عملکرد سازمانی موفقتر عمل کنند. این نوع کوچینگ به مسائل پیچیدهتری مانند رهبری، استراتژیهای تجاری، مدیریت تیم و حل مشکلات سازمانی میپردازد و نیاز به تخصص و تجربه زیادی دارد.
در بیزینس کوچینگ، عواملی مانند سطح و اندازه کسبوکار، نیازهای خاص هر سازمان، نوع صنعت، مهارتهای مدیریتی و رهبری و چالشهای خاص سازمانی میتوانند تأثیر زیادی بر نحوه جلسات و قیمت آنها داشته باشند. برای مثال، کوچینگ برای یک استارتاپ یا کسبوکار کوچک کاملاً متفاوت از کوچینگ برای شرکتهای بزرگ یا چندملیتی است. علاوه بر این، توجه به نیازهای خاص کسبوکار و نوع صنعت میتواند باعث تفاوت در نوع خدمات و هزینهها شود. اگر مشکلات خاصی مانند تغییرات سازمانی یا چالشهای تیمی در سازمان وجود داشته باشد، این موضوعات نیز میتوانند بر قیمت و تمرکز جلسات تأثیرگذار باشند. تعرفه تخمینی برای یک ساعت جلسات بیزینس کوچینگ حداقل بین ۵۰۰ هزار تا ۳ میلیون تومان متغیر میباشد.
مدت زمان، تعداد جلسات و محل برگزاری
باید بدانید که هزینه کلی جلسات کوچینگ بستگی به مدت زمان هر جلسه و تعداد جلسات دارد. به طور معمول، جلسات کوتاهتر (مثل ۳۰ یا ۴۵ دقیقه) قیمت کمتری دارند نسبت به جلسات یک ساعته یا طولانیتر. بسیاری از کوچها هم برای کسانی که نیاز به مشاوره بیشتری دارند، بستههای چند جلسهای در نظر میگیرند که میتواند از نظر مالی بهصرفهتر باشد.
اما یکی از مهمترین مواردی که باید در نظر بگیرید، محل برگزاری جلسه است. شاید شما هم فکر کنید که همیشه جلسات حضوری بهترین گزینه هستند، اما اینطور نیست. بله، جلسات حضوری میتوانند تعاملات بهتری را فراهم کنند، اما هزینههای اضافی مثل زمان و جابجایی را هم به همراه دارند. گاهی ممکن است کوچ مورد نظر شما در شهری دیگر باشد و دسترسی حضوری به او دشوار یا هزینهبر باشد.
در اینجا نکتهای مهم وجود دارد: گاهی یک کوچ با تجربه بیشتر و دانش تخصصی ممکن است دسترسی حضوریاش برای شما راحت نباشد، اما جلسات آنلاین میتوانند فرصتی عالی برای بهرهبردن از تجربه و دانش این کوچها باشند، حتی اگر در مکانی دور از شما باشند. بهعلاوه، جلسات آنلاین معمولاً زمان و مکان بیشتری به شما میدهند، به این معنی که میتوانید با راحتی بیشتر و در هر زمان و مکانی که برایتان مناسبتر است، از کوچینگ بهرهمند شوید.
برند و شهرت کوچ
برند و شهرت کوچ یکی از عواملی است که میتواند تأثیر زیادی بر قیمت جلسات کوچینگ داشته باشد. کوچهایی که در سطح جهانی شناختهشده هستند یا دارای شهرت خاصی در صنعت کوچینگ میباشند، معمولاً هزینههای بالاتری برای خدمات خود درخواست میکنند. این کوچها معمولاً به دلیل تجربیات و دستاوردهای ویژهای که دارند، توجه بیشتری از طرف مشتریان جلب میکنند.
این موضوع بهویژه در کوچینگ اجرایی و کوچینگ سازمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند. چرا که کوچهای معروف معمولاً با افراد شناختهشده، مدیران ارشد یا حتی برندهای بزرگ همکاری کردهاند و تجربهای گسترده در مشاوره به سازمانها دارند. به همین دلیل، تقاضا برای خدمات آنها بیشتر است و در نتیجه قیمتها هم بالاتر میرود.
اما نکتهای که باید در نظر داشته باشید این است که در صورت انتخاب چنین کوچهایی، شما از تجربه و دانش عمیق آنها بهرهمند خواهید شد. اگر به دنبال تغییرات جدی در زندگی حرفهای یا سازمان خود هستید و توانایی پرداخت هزینههای بالاتر را دارید، انتخاب یک کوچ با برند و شهرت بالا میتواند گزینهای عالی باشد.
در کلینیک آکادمی بینالمللی فراکوچ (کوچیران)، ۵۰ کوچ معتبر از اقصی نقاط کشور در کنار شما هستند. این فرصت را دارید که از تجربیات حرفهایترین کوچها استفاده کنید و در هر مرحله از مسیرتان راهنمایی شوید. آیا آمادهاید که به سطح جدیدی از موفقیت دست پیدا کنید؟ همین حالا به ما بپیوندید و کوچ خود را انتخاب کنید تا در این مسیر موفقیت با شما همراه باشیم!
تصور کنید هر روز به محل کارتان میروید و کاملاً احساس میکنید که در مسیر درست قرار دارید. این دقیقا همان جایی است که کوچینگ شغلی میتواند وارد عمل شود و شما را به سطح جدیدی از موفقیت شغلی برساند. با وجود گامهای بزرگی که در مسیر حرفهای خود میزنید، ممکن است همچنان احساس کنید که چیزی کم است یا به پیشرفت بیشتری نیاز دارید.
کوچ شغلی کسی است که نه تنها شما را در مسیر شغلی هدایت میکند، بلکه به شما کمک میکند که با شجاعت و اعتماد به نفس، تصمیمات بزرگ بگیرید. در این مقاله، ما دقیقاً به شما خواهیم گفت که کوچینگ شغلی چگونه میتواند چشمانداز شما را باز کند و در نهایت، به شما کمک کند تا شغل و زندگیای که همیشه آرزویش را داشتید، بسازید.
در ادامه مقاله، درک خواهیم کرد که معنای کوچینگ دقیقاً چیست و چرا نیاز به یک کوچ شغلی در مسیر رشد و پیشرفت شغلی هر فرد ضروری است. همچنین، در انتهای این مقاله دو نکته کلیدی و جذاب به شما معرفی خواهیم کرد که شما را به سمت تصمیمات مؤثرتر و موفقتر هدایت خواهد کرد.
کوچینگ شغلی چیست؟
کوچینگ شغلی (job coaching) یا کریر کوچینگ (career coach) یک فرآیند حرفهای و ساختاریافته است که در آن یک کوچ (مربی) به فرد کمک میکند تا به اهداف شغلی خود برسد و توانمندیهای حرفهای خود را توسعه دهد. در این فرایند، کوچ با استفاده از مهارتهای خاص، مانند پرسشهای هدفمند، گوش دادن فعال و تحلیل رفتار، به فرد کمک میکند تا به درک عمیقی از توانمندیها، نقاط ضعف و فرصتهای خود برسد.
این نوع کوچینگ، بر اساس نیازها و خواستههای فرد طراحی میشود و به کمک استراتژیهای عملی و تکنیکهای روانشناختی، فرد را در مسیر رسیدن به اهداف شغلیاش هدایت میکند. کوچ شغلی، علاوه بر ارائه راهکارهای عملی برای حل مشکلات و تصمیمگیریهای شغلی، به فرد کمک میکند تا بهطور مداوم عملکرد خود را ارزیابی کرده و برای بهبود مستمر برنامهریزی کند.
کوچ کیست و چه کاری انجام میدهد؟
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره مفهوم کوچ و نقشهای مختلفی که یک کوچ میتواند در زندگی فردی و حرفهای ایفا کند، پیشنهاد میکنیم مقاله کوچ کیست را مطالعه کنید که بهطور کامل به این موضوع پرداخته است.
معرفی انواع شاخههای کوچینگ
برای آشنایی بیشتر با زمینههای مختلف کوچینگ، میتوانید به مقاله انواع شاخههای کوچینگ مراجعه کنید که بهطور جامع و کامل هر یک از مسیرهای مختلف کوچینگ را توضیح داده است.
چرا کوچینگِ شغلی مهم است؟
آمارها نشان میدهند که افراد تحت کوچینگ، ۴۰٪ بیشتر احتمال دارد که به اهداف شغلی خود دست یابند و ۴۵٪ بیشتر احتمال دارد که احساس رضایت شغلی داشته باشند. در واقع، کوچینگ شغلی به افراد کمک میکند تا مسیر شغلی خود را با وضوح بیشتری طی کنند و از انرژی و توانمندیهای خود به بهترین نحو استفاده کنند.
بر اساس تحقیقاتی که در Journal of Coaching and Mentoring منتشر شده است، افرادی که از خدمات کوچینگ شغلی بهرهبردهاند، اغلب شاهد بهبود عملکرد و افزایش بهرهوری در محیط کار خود بودهاند. این افراد معمولاً در شناسایی اهداف شغلی و استفاده از منابع خود برای تحقق این اهداف، عملکرد بهتری دارند.
کوچ شغلی کیست؟ چه ویژگیهایی دارد و چه کارهایی انجام میدهد؟
کوچ شغلی یک متخصص حرفهای است که به افراد کمک میکند تا در مسیر شغلی خود به موفقیتهای بزرگ دست یابند. این نقش، در دنیای کار، نقش حیاتی و پویا است و بسته به نیاز هر فرد، میتواند متفاوت باشد. کوچ شغلی با استفاده از تکنیکهای خاص، افراد را در تعیین اهداف شغلی، طراحی برنامههای عملیاتی برای رسیدن به این اهداف و حل چالشها و موانع مسیر شغلی یاری میکند.
ویژگیهای کوچ شغلی:
گوش دادن فعال: کوچ شغلی باید توانایی بالایی در شنیدن و درک عمیق نیازها، چالشها و اهداف فردی داشته باشد.
تحلیل و ارزیابی: او قادر است نقاط قوت و ضعف فرد را شناسایی کرده و بر اساس آن راهکارهای مؤثری برای بهبود عملکرد شغلی ارائه دهد.
پرسشگری هدفمند: یک کوچ شغلی باید از روشهای خاص پرسشگری استفاده کند تا فرد به درک دقیقی از مشکلات، نیازها و اهداف خود برسد.
توانمندی در ارائه برنامههای عملی: کوچ شغلی پس از شناسایی نقاط ضعف و قوت، باید برنامهای دقیق و عملی برای پیشرفت فرد طراحی کند.
نقش کوچ شغلی در دنیای کاری
جاب کوچها به افرادی که در یادگیری مهارتهای جدید یا برقراری ارتباط مؤثر در محیط کار مشکل دارند، کمک میکنند. برای مثال، ممکن است یک فرد در یادگیری یک نرمافزار جدید یا برقراری ارتباط مؤثر با همکاران دچار چالش باشد. جاب کوچ ابتدا شغل فرد را ارزیابی کرده، نقاط ضعف و نیازهای او را شناسایی کرده و سپس یک برنامه فردی تنظیم میکند تا به او در غلبه بر این مشکلات کمک کند.
به عنوان نمونه، یک مدیر منابع انسانی که در ارتباط با تیم خود دچار چالشهایی است، میتواند از کوچ شغلی برای تحلیل رفتار تیم و نیازهای خاص خود کمک بگیرد. در این روند، کوچ شغلی یک برنامه برای بهبود مهارتهای ارتباطی و تصمیمگیری طراحی میکند تا در نهایت، فرد قادر باشد بهطور مستقل و با اعتماد به نفس تمام وظایف شغلی خود را به بهترین نحو انجام دهد.
جاب کوچها همچنین میتوانند با کارفرمایان همکاری کنند تا نیازهای کسبوکار را ارزیابی کرده و تغییرات لازم در شیوههای کاری و فرآیندهای شغلی اعمال کنند. اگر یک شرکت به دنبال بهبود بهرهوری تیم خود است، کوچ شغلی میتواند در طراحی دورههای آموزشی و فرآیندهای جدید کاری مشارکت کند.
وظایف کوچ شغلی چیست؟
جاب کوچها نقش مهمی در ارزیابی شایستگیهای هر فرد برای مشاغل مختلف دارند و به آنها کمک میکنند تا برای مشاغل مناسب آماده شوند. این وظایف شامل موارد زیر است:
تشخیص استعدادها و مهارتها:
کوچ شغلی با استفاده از روشهای تحلیلی و تمرینات شناختی، به شناسایی استعدادها و مهارتهای مشتریان خود میپردازد. این فرآیند کمک میکند تا افراد تواناییهای خود را بشناسند و در زمینههایی که بهترین عملکرد را دارند، فعالیت کنند.
راهنمایی در جستجوی شغل: اگر فرد به دنبال شغلی جدید باشد، جاب کوچ میتواند در جستجوی شغلی کمک کند. این کمک شامل تهیه رزومه، نوشتن نامههای معرفی، آمادهسازی برای مصاحبهها، استراتژیهای شبکهسازی و استفاده از منابع آنلاین است.
شناسایی و تحلیل نیازها: کوچ شغلی باید با مشتریان خود در مورد نیازها، اهداف و تمایلات شغلیشان صحبت کند. او به طور دقیق استعدادها، مهارتها، ارزشها، علاقهها و هدفهای شغلی فرد را شناسایی میکند.
هماهنگی شغلی: کوچ شغلی میتواند به فرد کمک کند تا هماهنگی مناسبی بین استعدادها و مهارتهایش و شغل یا حرفهای که بهترین تواناییها را در آن دارد، ایجاد کند. این شامل شناسایی شغلهای مناسب و تحلیل بازار کار است.
توسعه مهارتها: جاب کوچ ممکن است برنامههای آموزشی و تمریناتی طراحی کند تا مهارتهای شغلی فرد بهبود یابد. این شامل توسعه مهارتهای فنی، مهارتهای ارتباطی، مهارتهای مدیریتی و مهارتهای مسیریابی است.
برنامهریزی شغلی: جاب کوچ به مشتری کمک میکند تا اهداف شغلی خود را تعیین کرده و برنامههایی کوتاهمدت و بلندمدت برای رسیدن به آنها طراحی کند. او میتواند اولویتهای شغلی فرد را مشخص کرده و مراحل مورد نیاز برای رسیدن به اهداف را تعیین کند.
ارزیابی و بازخورد: جاب کوچ باید به مشتری بازخورد بدهد و عملکرد شغلی او را ارزیابی کند. این ارزیابی میتواند کمک کند تا فرد مسیر شغلی خود را بهبود بخشد و نقاط ضعف خود را برطرف کند.
مخاطبان کوچینگ شغلی چه کسانی هستند؟
کوچینگ شغلی به افراد مختلفی کمک میکند تا در مسیر حرفهای خود پیشرفت کنند و از پتانسیل خود استفاده بهینه داشته باشند. این افراد بسته به نیازهای شغلی و موقعیت خاص خود از کوچ شغلی بهرهبرداری میکنند.
افراد جویای شغل (Job Seekers): کسانی که به دنبال شغل جدید هستند، چه تازهفارغالتحصیل شده باشند و چه بعد از مدتها جستجو در موقعیتی که برایشان مناسب نیست قرار داشته باشند. کوچ شغلی به آنها کمک میکند تا مهارتهای مورد نیاز برای پیدا کردن شغل مناسب را تقویت کرده، رزومه خود را بهینه کنند و استراتژیهای جستجوی شغلی موثری را بیاموزند. این افراد ممکن است در ابتدا به ارزیابی شغل خود بپردازند تا بتوانند دقیقتر از مهارتها و توانمندیهای خود استفاده کنند.
مدیران و رهبران (Leaders & Managers): این گروه به دنبال تقویت مهارتهای رهبری و مدیریت تیمها هستند. جاب کوچ میتواند به آنها کمک کند تا تصمیمات استراتژیک بهتری بگیرند و مهارتهای مدیریتی خود را ارتقا دهند. مثلاً یک مدیر اجرایی ممکن است برای بهبود عملکرد تیم و شفافیت بیشتر در تصمیمگیریها، از کوچ شغلی کمک بگیرد.
افراد در حال تغییر شغل (Career Changers): کسانی که قصد دارند شغل یا صنعت خود را تغییر دهند، بهویژه افرادی که قصد دارند از یک صنعت به صنعت دیگر انتقال پیدا کنند. کوچ شغلی در این زمینه به آنها کمک میکند تا مهارتهای قبلی خود را در شغل جدید به کار ببرند و یک برنامه انتقالی مؤثر برای موفقیت در مسیر جدید تدوین کنند.
کارمندان با عملکرد پایین یا به بنبست رسیده (Stagnant or Underperforming Employees): افرادی که احساس میکنند در شغل فعلی خود پیشرفت نمیکنند یا از توانمندیهای خود به درستی استفاده نمیکنند. کوچ شغلی به این افراد کمک میکند تا نقاط ضعف خود را شناسایی کرده، مسیر شغلیشان را ارزیابی و راهکارهایی برای بهبود عملکرد خود پیدا کنند.
افراد با اهداف شغلی بلندمدت (Long-Term Career Planners): کسانی که به دنبال برنامهریزی شغلی بلندمدت و تعیین اهداف استراتژیک برای پیشرفت در آینده هستند. کوچ شغلی به آنها کمک میکند تا نقشه راهی برای رسیدن به اهداف شغلی خود در سالهای آینده طراحی کنند.
کارآفرینان و صاحبان کسبوکار (Entrepreneurs & Business Owners): صاحبان کسبوکارهایی که به دنبال بهبود مهارتهای رهبری و تصمیمگیریهای استراتژیک هستند. کوچ شغلی میتواند به آنها کمک کند تا تیم خود را به بهترین نحو مدیریت کنند، فرآیندهای کسبوکار را بهینه کرده و به رشد و توسعه کسبوکار خود ادامه دهند.
مقایسه کوچینگ شغلی، کوچینگ سازمانی و بیزینس کوچینگ
هر نوع از کوچینگ، بهویژه در دنیای امروز که تغییرات شغلی و تجاری سرعت زیادی گرفتهاند، یک هدف مشترک دارند: کمک به افراد و سازمانها برای دستیابی به اهدافشان و رسیدن به موفقیتهای بزرگتر. اما تفاوتهایی اساسی میان این انواع کوچینگ وجود دارد که آنها را از هم متمایز میکند. در اینجا به مقایسه دقیق این سه نوع کوچینگ پرداختهایم:
۱. کوچینگ شغلی (Career Coaching)
کوچینگ شغلی به فرد کمک میکند تا در مسیر شغلی خود پیشرفت کرده و اهداف حرفهایاش را محقق کند. این نوع کوچینگ بیشتر به افراد متمرکز است و به آنها کمک میکند تا:
شغل مناسب خود را پیدا کنند.
مهارتهای شغلی خود را بهبود دهند.
در مصاحبهها و فرآیندهای جستجوی شغل موفقتر عمل کنند.
در مواجهه با چالشهای حرفهای تصمیمات بهتری بگیرند.
برای مثال، یک فردی که به دنبال تغییر شغل است یا به چالشهایی در پیشرفت حرفهای خود برخورد کرده، از کوچینگ شغلی استفاده میکند تا یک برنامهریزی شغلی مناسب داشته باشد و مسیر شغلی خود را پیدا کند.
۲. کوچینگ سازمانی (Organizational Coaching)
کوچینگ سازمانی مختص به سازمانها و تیمها است. این نوع کوچینگ تمرکز خود را روی بهبود عملکرد کلی سازمان و تیمها میگذارد. در این مدل، به سازمانها کمک میشود تا:
فرهنگ سازمانی بهتری ایجاد کنند.
ارتباطات داخلی تیمها را بهبود دهند.
رهبری و مدیریت تیمها را تقویت کنند.
بهرهوری کلی سازمان را افزایش دهند.
مثال: در یک سازمان، ممکن است تیمی از مدیران اجرایی به دنبال تغییر در نحوه رهبری و تصمیمگیریهای خود باشند. یک کوچ سازمانی میتواند به این مدیران کمک کند تا مهارتهای رهبری خود را بهبود دهند و کارایی تیمهایشان را افزایش دهند.
۳. بیزینس کوچینگ (Business Coaching)
بیزینس کوچینگ بیشتر به کارآفرینان و صاحبان کسبوکار مرتبط است و هدف آن کمک به رشد و توسعه کسبوکارهاست. در این نوع کوچینگ، تمرکز بر:
استراتژیهای رشد کسبوکار.
بهبود مدیریت منابع.
افزایش سودآوری و کاهش هزینهها.
راهاندازی و مدیریت تیمهای کاری.
برای مثال، یک کارآفرین که کسبوکار جدیدی راهاندازی کرده، میتواند از بیزینس کوچینگ بهرهبرداری کند تا بهترین استراتژیها برای توسعه کسبوکار خود را بیابد و تصمیمات استراتژیک مناسبی برای گسترش آن بگیرد.
ویژگی کاریزما، یکی از جذابترین و قدرتمندترین صفاتی است که میتواند در افراد وجود داشته باشد. این ویژگی مانند یک نوری است که از درون فرد تابیده و همه را به سوی خود جذب میکند. کاریزما، قدرتی است که به فرد قابلیتی خارقالعاده میبخشد تا با حضور خود، محیط را تغییر دهد و افراد را به تحول و تغییر متقاعد کند.
برخورداری از چنین خصلتی در یک جامعه ای که مهارت های ارتباطات بین فردی به شدت ارزشمند هستند، دو حیطه زندگی شخصی و حرفهای اهمیت زیادی دارد. تصور کنید به محض اینکه وارد جمعی شدید بلافاصله توجه همه به شما جلب میشد همه دوست داشتند به صحبت های شما گوش بدهند و برای انجام هر کاری از نظرات شما استفاده کنند. تا به حال به این فکر کرده اید که اگر جای انسان های کارپزماتیک بودید چه حسی داشتید؟ در این مقاله، ما به بررسی جوهر کاریزما میپردازیم و به راههای تبدیل شدن به فردی با کاریزمای بیشتر در جوانب مختلف زندگی خواهیم پرداخت.
کاریزما چیست؟
کاریزما و قدرت کاریزما شکلی از قدرت مرجع است که روانشناسان اجتماعی مثل “جان فرنچ” و “برترام راون” آن را به عنوان یکی از ۴ پایه قدرت تعریف کرده اند. (قدرت مرجع قدرتی است که شما آن را دارید چون دیگران شما را دوست دوست دارند و به شما احترام می گذارند.) ایجاد کاریزما به مجموعه ای از صفت ها و رفتارهایی اطلاق می شود که با کنار هم قرار گرفتن آنها، شخصیت شما به یک شخصیت جذاب و کاریزماتیک تبدیل می کند.
افراد کاریزماتیک افرادی هستند که تاثیر زیادی بر دیگران میگذارند، بسیار دوستداشتنی هستند و به راحتی میتوانند دیگران را متقاعد سازند. این افراد به خوبی میدانند چگونه و در چه زمانی با دیگران ارتباط برقرار کنند.
تاریخچه و پیدایش لغت “کاریزما”
واژه “کاریزما” اصطلاحی است که ابتدا در زبان یونانی به کار رفته است. این کلمه از ریشه “خاریسما” یا “خاریس” گرفته شده که به معنای “ظرافت با جذابیتی است که رایگان اعطا شده است”. در زمانهای یونان باستان، این واژه به افراد خاصی که به عنوان رهبران یا شخصیتهای مذهبی شناخته میشدند، نسبت داده میشد. آنها به عنوان داراییهای خاص و عجیب مورد احترام و توجه جامعه قرار میگرفتند.
از زبان یونانی، این واژه به زبان لاتین نیز وارد شد. در عصر کریستینیته، این واژه در متون مذهبی به کار رفت و به معنای “عطیههای الهی” یا “برکات خاص” استفاده میشد. در این زمان، به افرادی که به نظر معتبر برکات الهی را دریافت کرده و به دیگران منتقل میکردند، نیز این عنوان داده میشد.
واژه “کاریزما” به زبان فارسی نیز وارد شده و با حفظ معنای اصلی و تطابق با فرهنگ و تاریخ ایرانی، به معنای جذابیت شخصیتی و ویژگیهای ذهنی یا معنوی استفاده میشود. در زبان فارسی، این کلمه به طور گسترده در مواردی مانند توصیف شخصیتهای مذهبی، سیاسی، و فردی به کار میرود که برخاسته از این جذابیت و خصوصیات ویژه به نظر میرسند.
کاریزما ویژگی انتسابی یا اکتسابی؟
باور عموم بر این است که ما با کاریزما متولد می شویم؛ یعنی کاریزما را یک ویژگی درون فردی میدانند و اگر در درون خود این ویژگی را نبینند، حسرت میخورند که چرا از این موهبت خدادادی برخوردار نیستم. یونانی های قدیم نیز کاریزما را یک نیروی الهی میدانستند که با فرد زاده می شود و آدم های عادی از وجودش بی بهره اند؛ اما واقعیت این است که کاریزما چیزی نیست که خدا به افراد عطا کرده باشد، بلکه یک مجموعه از مهارتها و رفتارهایی است که با تلاش و تمرین قابل یادگیری می باشد.
روانشناسان امروزی می گویند کاریزما بیشتر از آنکه یک نیروی معجزه آسا باشد یک مهارت است. مهارتی که با تسلط تان بر حرکات چهره، بدن و حتی تک تک واژه هایتان میتوانید از آن بهره مند شوید. کاریزماتیک ها خوب میدانند که چطور یک پیام را درست به هدف بزنند و مخاطب را روزها و سالها با جملات شان درگیر کنند. ﺑﺮاي کارﯾﺰماتیک ﺑﻮدن، ﺑﯿﺸﺘﺮ از آنکه ﺑﻪ یک ﻧﯿﺮوي ﻣﺎدرزادی یا داﻧﺶ ﺧﺎرق اﻟﻌﺎده ﻧﯿﺎز داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺑﻪﻣﻬﺎرتﻫﺎي خاص این ویژگی نیاز دارید.
افراد کاریزماتیک اصول خاصی را در تعاملات خود دنبال میکنند. این اصول میتوانند شامل مواردی مانند صداقت، مهارت گوش دادن فعال، اعتماد به نفس، و توانایی در ایجاد ارتباطات مثبت با دیگران باشند. بنابراین، اگر شما هم میخواهید کاریزماتیک تر شوید، میتوانید با تکرار، تمرین و تغییر طرز فکر، ایجاد رفتارهای مثبت، این مهارتها را در خود تقویت کنید. به عبارت دیگر، کاریزما چیزی است که میتوانید بدست آورید و از آن به عنوان یک ابزار برای موفقیت در ارتباطات شخصی و حرفهای استفاده کنید.
[section]
[row]
[col span=”7″ span__sm=”12″]
کاریزمای بینظیر مریلین مونرو
مریلین مونرو را در نظر بگیرید، نام اصلی او “نورما چین مورتنسون” بود که در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶ میلادی با نام هنری “مریلین مونرو” به عنوان بازیگر، خواننده و مدل در آمریکا فعالیت می کرد. یک روز “نورما چین” بدون آنکه توجه مردم را جلب کند، سوار مترو شد. او به محض اینکه از مترو خارج شد و پا به خیابان های نیویورک گذاشت خود را به «مریلین مونرو» تبدیل کرد.
چطور چنین چیزی ممکن است؟ تنها با تغییر و تمرین زبان بدن، ژست های خاص و…
برای آنکه در ارتباطاتتان بتوانید با مخاطبتان درست ارتباط برقرار کنید، هرگز حرکات بدنتان را از یاد نبرید. مؤسسه فناوری ماساچوست یا ام آی تی بعد از انجام تحقیقات علمی گسترده اعلام کرد که می توان نتیجه هر نوع مذاکره ای را تا ۸۷ درصد درست پیش بینی کرد؛ بدون آنکه به گفته های افراد توجهی کنیم. زﺑﺎن ﺑﺪن ﺻﺤﯿﺢ میﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺪون گفتن هیچ کلمه ای ﻗﺪرت، ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ و دوﺳﺖداﺷﺘنی ﺑﻮدن ﺷﻤﺎ را اﻓﺰاﯾﺶ دﻫﺪ. در جلسات مذاکره ۵۵ درصد از موفقیت شما بستگی به حرکات و زبان بدن شما دارد. یعنی اگر با روانشناسی حرکات بدن و زبان بدن آشنایی ندارید، در ابتدایِ کار نیمی از موفقیت خود را از دست داده اید.
شما در هر لحظه بدون آنکه اراده کنید نشانه های زیادی می فرستید و اطرافیان به طور ناخودآگاه آنها را دریافت می کنند. این نشانه ها همان زبان بدن شماست. مواردی مثل حرکات دست و سر، حالت نشستن یا ایستادن و حالت های صورت شما برای کاریزماتیک بودن زبان بدن از هر چیزی مهم تر است. برای مثال در مذاکرات حرکات اضافه و اشتباه می تواند کلمه ها را غلط جلوه دهد. هر حرکت کوچک و هر حالت از بدنتان افکار درونی تان را فاش می کند. در ادامه به بیان چندین نکته در مورد زبان بدن این افراد می پردازیم:
تمرین اول: ﺗﻘﻮﯾﺖ زﺑﺎن ﺑﺪن را ﺑﺎ محکم اﯾﺴﺘﺎدن آﻏﺎز کنید. در زمان راه رفتن باید محکم و ثابت، قدم بردارید. کمرتان کاملاً صاف باشد و شانه ها به سمت عقب گرایش داشته باشند. شاید در ابتدا زمانیکه یک چنین وضعیتی را تمرین می کنید برایتان قدری عجیب و دشوار باشد اما پس از سپری شدن چند روز به آن عادت پیدا می کنید.
تمرین دوم:افراد کاریزماتیک حرکاتی دارند که اصیل و طبیعی به نظر میرسد. آنها با اعتماد به نفس و بدون هرگونه تردید در حرکات خود عمل میکنند که این ویژگی به آنها جذابیت میبخشد.
تمرین سوم:نگاههای مستقیم و ارتباط چشمی فعال داشته باشید. این نوع ارتباط یکی از ویژگیهای افراد کاریزماتیک است. آنها با حفظ تماس چشمی مستمر، احساس اهمیت و ارتباط شخصیتی عمیق با مخاطبان خود را ایجاد میکنند.
تمرین چهارم: لبخند بزنید؛ افراد کاریزماتیک به طور معمول لبخند میزنند و از صورتکهای مثبت برای بیان حالات مختلف استفاده میکنند. این ویژگی به تأثیرگذاری مثبت در اطرافیان منجر می شود.
تمرین پنجم: حرکات آرام و هماهنگ دست و بدن نیز یکی از نشانههای کاریزما است. این حرکات میتوانند اطلاعات بیشتری را منتقل کنند و به تعامل مؤثر با مخاطبان کمک کنند.
———————————-
معجزه کلمات و ﻗﺪرت ﺑﯿﺎن در ایجاد کاریزما
کلماتی که به کار می برید، برند شخصی شما را میسازد و هر چه کلامتان با کادوی بهتری پیچیده شده باشد از استقبال بیشتری نیز برخوردار بود. از همین رو از کلماتی مثبت و الهامآور استفاده کنید. این افراد با استفاده از اصطلاحات مثبت، انرژی مثبت را در مکالمات به اشتراک میگذارند. همچنین افراد کاریزماتیک تنوع در کلمات خود دارند و از اصطلاحات جذاب و متنوع برای ابراز افکار و احساسات خود استفاده میکنند. این تنوع به ایجاد جذبه در گوش مخاطبان کمک میکند.
———————————-
معجزه لبخند در ایجاد کاریزما
یکی از بایدها و واجبات مذاکره، داشتن لبخندی متناسب با شرایط مذاکره است. لبخندی که بتواند مفهوم و کلام شما را صیقل دهد. در مذاکرات همیشه سعی کنید لبخندی با طمأنینه داشته باشید. این لبخند در کلام شما، عمق و غنای بیشتری خواهد بخشید و از منظر مخاطبتان متفکر تر جلوه خواهید کرد. برای اینکه بتوانید در مذاکرات مؤثرتر واقع شوید لبخندتان را اختصاصی کنید و آن را برای خود بومی سازی کنید. یعنی لبخندی بر لب داشته باشید که مختص شما باشد.
اعتماد به نفس در حضور لبخند اهمیت دارد. اگر باور به خود و قدرت مذاکرات خود را داشته باشید، لبخند شما بیشتر از معنای فیزیکی به عنوان یک علامت اعتماد به نفس تلقی میشود. همراه با لبخند، ارتباط چشمی به مخاطبانتان میتواند احساس ارتباط نزدیکتری ایجاد کند.
———————————-
معجزه ژست و ﺑِﺮﻧﺪ رﻓﺘﺎری در ایجاد کاریزما
از رﻓﺘﺎر ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ و ﺗﻘﻠﯿﺪ گوﻧﻪ بپرﻫﯿﺰﯾﺪ و ﺗﻼش کنید ﺗﺎ اﺻﺎﻟﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ بگذارﯾﺪ. وقتی شما با ژست و دیسیپلین های مناسب خودتان وارد محیط مذاکره می شوید، احساس فوق العاده ای به مشتریانتان می دهید و آنها نمی توانند شما را نادیده بگیرند. افراد موفق ناخودآگاه سر خود را به طور خودکار بالا می گیرند، شانههایشان را به عقب میاندازند و با سینهای ستبر، لبخندی ملایم و نگاهی گیرا رو به روی شما می ایستند. این افراد با اطمینان و اعتماد به نفس راه میروند و با لبخندی ملایم و مطمئن، غرور خود را به نمایش میگذارند. این ژست نشان از قدرت و موفقیت در مسیر زندگی است.
———————————-
معجزه اﻋﺘﻤﺎدﺑﻪﻧﻔﺲ در ایجاد کاریزما
این جمله را همیشه به یاد داشته باشید، زیباترین لباسی که می توانید به تن داشته باشید، اعتماد به نفس است. اعتماد به نفس در افراد کاریزماتیک به چندین شکل نمایان میشود:
بیان با قطعیت:
افراد کاریزماتیک با بیان مطمئن و قاطع، احساسات و افکار خود را با دیگران به اشتراک میگذارند. آنها اعتماد به نفس خود را از طریق بیان روشن و قوی، بدون تردید نشان میدهند.
نگاه مثبت به خود:
افراد کاریزماتیک اغلب نگاهی مثبت به خود و به دیگران دارند. آنها به خود اعتماد دارند و این اعتماد به نفس به دیگران انرژی مثبت انتقال میدهد.
———————————-
کاریزما ترکیبی از قدرت و مهربانی است
بقای انسان همواره به پیدا کردن افرادی قوی بستگی داشته است ما کسی را قدرتمند میدانیم که بتواند تغییری در دنیای اطراف ایجاد کند قدرت به اشکال مختلفی در افراد ظاهر میشود توانایی تأثیرگذاری بر دیگران یا کنترل آنها پول زیاد تخصص هوش نیروی جسمی یا جایگاه مهم اجتماعی همه این موارد از مصادیق قدرت است. ما همیشه با نگاه کردن به ظاهر و زبان بدن دیگران نشانه های قدرت را در آنها جستجو میکنیم.
مهربانی هم برای بقای ما بسیار مهم بوده است منظور از مهربانی داشتن نیت خوب نسبت به دیگران است. وجود مهربانی در یک فرد نشان میدهد که او تمایل دارد از قدرت خود در جهت حفظ منافع دیگران استفاده کند خیرخواهی نوع دوستی، دلسوری و تمایل به بهبود وضعیت دنیا از مصادیق مهربانی به شمار می آیند ما مهربانی را بیر از طریق زبان بدن و رفتار افراد درک میکنیم.
ما به صورت ناخودآگاه قدرت و مهربانی را ترکیبی بسیار مثبت در نظر میگیریم؛ به همین خاطر نشانه های این دو خصلت را در دیگران جستجو کرده و تلاش میکنیم با افرادی که از این خاطر نشانه های این دو خصلت را در دیگران جستجو کرده و تلاش میکنیم با افراد که از این دو صفت برخوردارند رابطه دوستی برقرار کنیم. کسی که قدرتمند باشد اما مهربان نباشد تحسین برانگیز است اما ضرورتاً کارپرماتیک نیست. چنین فردی میتواند مغرور یا بی تفاوت به نظر برسد از طرف دیگر یک فرد مهربان ولی به چندان قوی ممکن است دوست داشتنی باشد اما کاریزماتیک نیست دیگران چنین فردی را گاهی بلند پروار یا بیش از حد مطیع میدانند
دو نامزد انتخابات ۱۸۶۸ بریتانیای کبیر را در نظر بگیرید؛ “ویلیام گلدستون” و “بنجامین دیزرائیلی”. آنها که از قدرت، هوش و دانش یکسانی برخوردار بودند، برای پست نخست وزیری با یکدیگر رقابت میکردند. یک زن که با هر دو به طور مجرا ناهار خورده بود، نظر خود را درباره این دو نفر با رسانه ها در میان گذاشت؛ گلدستون با قدرت خود او را تحت تأثیر قرار داد، اما فرد مهربانی نبود. در مقابل دیزرائیلی که با حضور واقعی و صمیمی خود از او پذیرایی کرده بود، احساس خاص و شگفت انگیز بودن را به او انتقال داد.
آن زن چنین گفت: “بعد از صرف ناهار با آقای گلدستون، فکر کردم که او باهوش ترین فرد در انگلستان است؛ اما بعد از ناهارم با آقای دیررائیلی، احساس کردم این من هستم که در انگلستان از همه باهوش ترم.” عجیب نیست که فرد مورد علاقه آن زن دیزرائیلی بود، زیرا او کسی بود که کمک میکرد دیگران نسبت به خودشان احساس بهتری داشته باشند.
سبک کاریزمای متناسب خود را داشته باشید
همانگونه که افراد مختلف از نظر شخصیتی با هم تفاوت دارند، افراد کاریزماتیک نیز به هم شبیه نیستند. ما چهار سبک متفاوت کاریزما داریم:
کاریزمای توجه
کاریزمای بصیرت
کاریزمای مهربانی
کاریزمای قدرت
البته انواع دیگری از کاریزما نیز وجود دارد اما سبک های ذکر شده بسیار کاربردی بوده و استفاده از آنها برای همه افراد امکان پذیر است.
کاریزمای توجه به مردم نشان می دهد که شما کاملاً در کنار دیگران حضور دارید، به آنها توجه کامل دارید و با صبر و حوصله به تک تک حرفهای آنها گوش می دهید. نمونه بارز این نوع کاریزما “ایلان ماسک” مدیر عامل شرکت خودروسازی تسلا موتورز است. او که فردی درونگرا است، دو نمایشگر بزرگ روی میز کارش در تسلا موتورز دارد تا خود را از دید دیگران پنهان کندز اما به محض اینکه از پشت میر کارش بلند میشود همه حضور و توجه او را کاملاً حس می کنند. او این کار را بدون آنکه چیزی گفته باشد تنها با زبان بدن خود انجام میدهد.
کاریزمای بصیرت الهام بخش است و به دیگران کمک می کند تا باوری را در خود شکل دهند. در این نوع کاریزما الهام بخش بودن پیام و اعتماد به نفس داشتن بسیار مهم است. باید پیامی الهام بخش داشته باشید که از صحت آن اطمینان دارید و باید بتوانید آن را با اعتماد به نفس به دیگران منتقل کنید. “استیو جابر” در این کار مهارت خاصی داشت او پیام خود را با چنان شور و هیجان و اطمینانی بیان میکرد که موجب میشد با تمام وجود او را تأیید کنید و با او همراه شوید
کاریزمای مهربانی به مردم اجازه میدهد بدون هیچ قضاوتی دیده و پذیرفته شوند؛ درست مثل “دالایی لاما” رهبر دینی بودانیان تبت. مردم دالایی لاما را دوست داشتند، چون می دانستند که او نسبت به همه مهربان است و افراد را با همه تفاوت هایشان به طور کامل می پذیرد. در نهایت کاربرهای قدرت به دیگران اطمینان میدهد که شما توانایی تغییر زندگیشان را دارید. کسانی که از این کاریزما بهره میبرند از یکی از مصادیق قدرت مانند پول یا جایگاه اجتماعی برخوردارند. قدرتمندترین نوع کاریزما همین نوع است و می تواند هم خوب باشد و هم بد. نمونه خوب آن صدراعظم آلمان “آنگلا مرکل” و نمونه بد آن رهبر حزب نازی های آلمان “آدولف هیتلر” است.
اما چگونه یک سبک کاربرهای درست انتخاب کنیم؟ در موقعیتهای مختلف می بایست از سبک های متفاوتی استفاده کنید. این موضوع به سه چیز بستگی دارد: شخصیت شما، اهداف شما و موقعیتی که در آن قرار دارید. با این حال هرگز نباید بر خلاف چیری باشید که جزو ویژگی داتی شماست و عده ای آن را می پسندند.
در مورد اهداف نیز باید ببینید که میخواهید مردم چه احساسی نسبت به شما داشته باشند یا چه واکنشی از خود نشان دهند. به عنوان مثال اگر خبر بدی برای آنها دارید، کاریزمای مهربانی بهترین گزینه است زیرا مهربانی به دیگران کمک میکند تا با آرامش بیشتری خبر ید را بپذیرند استفاده از قدرت در چنین موقعیتی انتخاب مناسبی نیست زیرا احتمالاً خودخواه یا ظالم به نظر برسید. شما باید سبک خود را با موقعیت های مختلف منطبق کنید، میتوانید سبکهای مختلف را با هم ترکیب کرده یا از چند سبک استفاده کنید تا بهترین نتیجه را بگیرید.
اصول رفتاری افراد کاریزماتیک چیست؟
ظاهر آراسته و مرتب داشته باشید.
ظاهری آراسته و تمیز از اهمیت بالایی برخوردار است. هماهنگی و پاکیزگی شما ناخودآگاه شما را جذاب میسازد. برخی افراد به اشتباه فکر میکنند که برای جذابیت باید زحمت زیادی بکشند و به شکلهای عجیب و غریب تغییر کنند. اما مهمترین اصل این است که مرتب و هماهنگ باشید و در عین حال ساده عمل کنید. نامرتب بودن حتی حرفهای زیبا و اثرگذار شما را تحت تأثیر قرار میدهد. فردی که همیشه والدین خود را با ظاهری مرتب میبیند، ظاهر آراسته فرد ناشناختهای را نمیفریبد، چرا که ممکن است جاذبه ظاهری، تأثیرات منفی او را از اثرات مثبتش بیشتر کند.
کمتر صحبت کنید و بیشتر گوش دهید.
غالباً افراد به اشتباه برای جذاب تر شدن بیشتر صحبت میکنند و شلوغ میکنند. سکوت تأثیر ذهنی و روانی قوی دارد؛ زمانی که شما کمتر صحبت میکنید، فرصتی برای تأمل و ایجاد حضور دارید. در سکوت، شما اجازه میدهید تا خلاء اطرافتان پر شود و هر خلاء جاذبه را افزایش میدهد. به جای آنکه بیشتر صحبت کنید، با گوش دادن به دیگران، عاقلتر و قابل اطمینانتر نشان داده میشوید. سکوت، اعتماد به نفس را به تصویر میکشد و زمینهای مساعد برای ایجاد صمیمیت فراهم میکند.
ملایم و با تُنِ آرام سخن بگویید.
ملایم صحبت کردن و تن صدای آرام میتواند بر سیستم فکری شنونده تأثیرگذار باشد. این رویه نه تنها احساس راحتی و اطمینان در فرد ایجاد میکند، بلکه موجب افزایش تمرکز و استماع دقیق نیز میشود. صدای آرام و نرم، فضایی احساسی و مهربانی ایجاد میکند که موجب فهم و درک عمیقتر از مطالب مطرح شده میشود.
گوش دادن فعال را بکار ببرید.
اگر ﻫﺪف ﺷﻤﺎ از معاشرت با دیگران داﺷﺘﻦ ارﺗﺒﺎﻃ ﻣﻮﺛﺮ اﺳﺖ، گوش دادن ﯾکی از ﻣﻮاردی اﺳﺖ که ﻻزم دارید آموزش ببینید. گوش دادن فعال نشان از اهمیت و احترام به گوینده دارد. در گوش دادن ﻓﻌﺎل، ﻋﻼوه ﺑﺮ اینکه ﻣﺎ دل و ﺟﺎنمان را ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ شنیدن سخنان طرف مقابلمان گرﻓﺘﻪاﯾﻢ، ﻃﻮري رﻓﺘﺎر میکنیم که اﯾﻦ نوع گوش دادن را طرف مقابلمان هم حس کند. این احساس ارتباط عمیقتر و اهمیت به شناخته شدن در فرد را ایجاد میکند. پس ﺑﻌﺪ از ﻫﺮ چند ﺟﻤﻠﻪ، ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺘﺎن ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯿﺪ که ﺑﻪ ﺣﺮفﻫﺎﯾﺶ توجه دارید. این عمل می تواند از طریق زبان بدن یا آواهای کلامی انجام شود.
ﻟﺒﺎس و ﺗﯿپ ﻇﺎﻫﺮی مناسبی داشته باشید.
پوشش و لباس یک تأثیر مهم در جذابیت و کاریزمای افراد ایفا میکند. لباسهای مرتب و متناسب با موقعیت نه تنها اعتماد به نفس فرد را افزایش میدهند بلکه از اهمیت و دقت او در نظر گرفتن جزئیات نیز خبر میدهند. استایل متنوع و مدرن در پوشش میتواند نشانگر شخصیت پویا و ذهن باز فرد باشد و در نهایت، این عناصر همگرا به جلب توجه و جلب اعجاب مخاطبان کمک میکنند.
زیاد سوال نپرسید و فقط پاسخگو هم نباشید.
فراموش نکنید افراد تا زمانی برای یک دیگر جذاب هستند که هنوز نقاطی برای کشف کردن در فرد مقابل داشته باشند. پس در گفت و گو ها فقط اطلاعات دهنده نباشید. همچنین در نظر داشته باشید که زیاد هم سوال نپرسید. پرسیدن بیش از حد سوالات میتواند باعث کاهش جریان مکالمه شود و از تعامل طبیعی در گفتوگو ممانعت کند.
در شوخی کردن از حد مجاز بیشتر نروید.
شوخی بیش از حد مجاز ممکن است به شخصیت ساخته شده در ذهن مخاطب از شما آسیب بزند، زیرا ممکن است حدود احترام و حساسیت فرد را نادیده بگیرید. همچنین ﺷﻮخی ﻓﺮاوان از اﻧﺮژی ذﻫنی و ﺟﺬاﺑﯿﺖ ﺷﻤﺎ کم خواهد کرد.
هفت اشتباهات رایج در مورد کاریزما
در موضوع کاریزما، بسیاری از افراد ممکن است به اشتباهات رایج بیفتند که ممکن است تأثیر منفی بر کاریزمای شخصی آنها داشته باشد. در زیر به برخی از این اشتباهات اشاره میشود:
تلاش برای جلب توجه بیمورد: یکی از اشتباهات رایج این است که افراد تلاش کنند به هر قیمتی توجه دیگران را جلب کنند. این موضوع ممکن است منجر به ارائه کاریزما به شکلی مصنوعی و نادرست شود.
پوشش یکنواخت و تلاش برای فرمولیک کردن کاریزما: هر فرد دارای ویژگیها و استعدادهای خود است. تلاش برای فرمولیک کردن کاریزما و تقلید از دیگران میتواند به از دست دادن اصالت ویژگیهای شخصیتی منجر شود.
استفاده از کاریزما به شکل منفی: استفاده از کاریزما به نحوهای که به نظر بیاندهنده اعتماد به نفس یا خودمختاری نیست، میتواند به جایگاه منفی شما در نظر مخاطبان بیافتد.
پوشیدن ماسک و نقاب: این اشتباه زمانی رخ میدهد که فرد سعی میکند یک شخصیت مصنوعی و متفاوت از ویژگیهای واقعی خود نشان دهد. این موضوع خطر بزرگیست که میتواند به دیگران احساس کذب و عدم اصالت شما را بدهد.
بیتوجهی به احترام: کاریزما همیشه باید با احترام به دیگران همراه باشد. اگر کسی احساس کند که کاریزمای شما موجب فراموش کردن احترام به او شده است، ممکن است ارتباط شما به خطر بیافتد.
اشخاص کاریزماتیک همیشه بیرونگرا هستند: کاریزما یک ویژگی فردی است که به توانمندی فرد در برقراری ارتباطات، جذب توجه دیگران، و تأثیرگذاری مثبت بر محیط اطراف اشاره دارد. در واقع، افراد کاریزماتیک ممکن است در زمینههای مختلف، از جمله اجتماعی، حرفهای، و حتی درونگرا باشند.
کاریزما تنها در مورد ظاهر است: کاریزما یک ویژگی چندافزایی است که شامل جوانب مختلف شخصیت و رفتار فرد میشود.
همه این اشتباهات نشاندهنده ضرورت فهم عمیقتری در مورد کاریزما و استفاده هوشمندانه از آن است. بهتر است هر فردی ابتدا استعدادها و ویژگیهای فردی خود را بشناسد و سپس با احترام و صداقت از کاریزمای خود بهره ببرد.
[section bg_color=”rgba(30, 68, 139, 0.215)”]
شش تمرین برای کاریزما داشتن
برای داشتن یک ارتباط گرم و جذاب با کسی، از رو در رو نشستن با او اجتناب کنید. از این پس حواستان باشد برای معاشرت با افراد کنار آنها با با رعایت یک راویه ۹۰ درجه بشینید چرا که در این موقعیت افراد بیشترین احساس راحتی را دارند.
قبل از یک جلسه مهم یا پیش از دیدار با فردی که قدری ترسناک به نظر می آید موارد زیر را رعایت کنید: مطمئن شوید که راحت هستید و میتوانید به راحتی نفس بکشید هر قسمتی از لباستان را که لازم است شل کنید؛ بلند شوید و بدنتان را کمی تکان دهید، پاهایتان را به اندازه عرض شانه ها باز کنید و دست هایتان را به سمت بالا بکشید سپس به سمت پهلوهایتان باز کنید؛ در سینه تان بدمید و تلاش کنید تمام فضا را اشغال کنید؛ شانه هایتان را به سمت بالا و سپس عقب متمایل کنید؛ تصور کنید ژنرالی هستید که میخواهد از نیروهایش سان بیند؛
حین سخنرانی با گفتگو با کسی به طور مداوم این موارد را رعایت کنید: بدنتان را بررسی کنید و مطمئن شوید که هیچ حالت بدنی تنش زایی به حال درونتان آسیب وارد نکند؛ با کشیدن نفس عمیق بدنتان را آرام کنید؛ به چیزهای کوچک و خوب فکر کنید، چیزهایی مثل توانایی نفس کشیدن و صحبت کردن؛ در حین صحبت اگر می توانید تصور کنید فردی را که دوستش دارید ۲۰ ثانیه در آغوش گرفته و می فشارید؛ از آنجایی که مغز توانایی تمییز میان واقعیت و خیال را ندارد اکنون شما صاحب زبان بدن اثرگذار گرم و متقاعد کننده ای شده اید؛
در مکالماتی که پس از این خواهید داشت به هیچ وجه صحبت طرف مقابل را قطع نکنید. همچنین پیش از پاسخ دادن به کسی، یک یا دو ثانیه مکث کنید و اجازه دهید حالت چهره تان تأثیری که گفته آنها بر شما داشته را نشان دهد؛
اگر فردی درونگرا هستید و به طور دانی در گردهمایی های اجتماعی بزرگ احساس راحتی نمی کنید، میتوانید هر بار که در چنین مجامعی شرکت می کنید برای اینکه انرژی لازم برای کارپرماتیک بودن داشته باشید، زنگ تفریح های درونگرایانه کوچکی به خود بدهید، مثلاً برای دقایقی به گوشه ای بروید و استراحت کنید.
اگر یک رنجش روحی سمج شما را آزار میدهد، یک واقعیت جایگرین خوب برای آن پیدا کنید. تصور واقعیت های جایگزین آرامش درونیتان را باز میگرداند. مثلاً اگر ترافیک باعث شود که دیر به جلسه مهمتان برسید و دچار اضطراب شوید از خودتان بپرسید” اگر این تأخیر پیامد خوبی برای من داشته باشد چه؟” میبینید که مغزتان شروع می کند به یافتن پاسخ های خلاقانه و در نهایت متوجه میشوید که تأخیر کردن بدترین اتفاق دنیا نیست ممکن بود تصادف کنید یا رودتر برسید و معطل دیگران شوید و…
[/section]
[gap]
معرفی کتاب های مرتبط
[row]
[col span=”8″ span__sm=”12″]
کتاب «میلیاردر کاریزماتیک» نوشتهٔ رابرت کیوساکی و کیم کیوساکی
«میلیاردر کاریزماتیک» یک کتاب پرفروش است که به تحلیل ویژگیها و رفتارهایی که افراد را به میلیاردرهای کاریزماتیک تبدیل میکند، میپردازد. این کتاب به شناسایی عواملی که باعث جلب توجه و تأثیرگذاری بیشتر افراد میشود، میپردازد و نشان میدهد که چگونه این میلیاردرها با استفاده از کاریزما، ارتباطات، و تواناییهای اجتماعی خود موفق به ساختن ارتباطات حرفهای و دستیابی به موفقیت شدهاند. این کتاب یک راهنمای الهامبخش برای افرادی است که به دنبال توسعه مهارات کاریزماتیک و رسیدن به موفقیت در زندگی حرفهای خود هستند.
کتاب «شخصیت کاریزماتیک» یک اثر ارزشمند از نویسندهٔ مطرح برایان تریسی است که به بررسی و توضیح اهمیت شخصیت کاریزماتیک و تأثیر آن در زندگی اجتماعی و حرفهای افراد میپردازد. این کتاب به خوانندگان راهنمایی جامع و عملی ارائه میدهد تا چگونه میتوانند شخصیت خود را با استفاده از مهارات کاریزماتیک تقویت کرده و در زندگی خود تأثیرگذارتر شوند. از مواردی که در این کتاب مورد بررسی قرار میگیرد، شامل ارتقاء مهارات ارتباطی، تواناییهای لیدری، و ساختن یک شخصیت جذاب و مؤثر میباشد.
[/col]
[col span=”4″ span__sm=”12″]
[ux_image id=”19079″]
[/col]
[/row]
[accordion title=”سوالات متداول در مورد کاریزما”]
[accordion-item title=”آیا کاریزما ذاتی است یا اکتسابی؟”]
کاریزما میتواند ترکیبی از ویژگیهای ذاتی و مهارتهای اکتسابی باشد. با تمرین و توسعه مهارتهای ارتباطی، افراد میتوانند کاریزمای خود را افزایش دهند.
[/accordion-item]
[accordion-item title=”آیا کاریزما به معنای زیبایی ظاهری است؟”]
نه، کاریزما بیشتر به ویژگیهای شخصیتی و مهارتهای ارتباطی مربوط میشود تا ظاهر فیزیکی. حضور و رفتار مثبت میتوانند جذابیت بیشتری ایجاد کنند.
[/accordion-item]
[accordion-item title=”مثالهایی از افراد کاریزماتیک در تاریخ و فرهنگ چیست؟”]
افراد معروفی مانند مارتین لوتر کینگ، مهاتما گاندی، نلسون ماندلا، و مریلین مونرو نمونههای بارز افراد کاریزماتیک هستند که توانستهاند با جذابیت و تأثیرگذاری خود تغییرات بزرگی ایجاد کنند.
[/accordion-item]
[accordion-item title=”آیا میتوان کاریزما را از طریق مطالعه و آموزش یاد گرفت؟”]
بله، بسیاری از جنبههای کاریزما مانند مهارتهای ارتباطی، زبان بدن و تکنیکهای گفتگو را میتوان از طریق مطالعه و آموزش یاد گرفت و تمرین کرد.
روزی خانمی به مطب من آمد، آهی کشید و گفت: «نمی دونم با زندگی زناشوییم چی کار کنم. شوهرم روابط نامشروع داره. ما زوج درمانی هم رفتیم، اما فایده ای نداشته. شوهرم احساس گناه میکنه یا حداقل این طور وانمود میکنه؛ اما هر بار که قول میده به من وفادار باشه، باز درگیر یه زن دیگه میشه. میدونم باید ترکش کنم، اما ادامه دادن به این زندگی، ساده تر از طلاق گرفتنه…»
من پرسیدم: – «شوهرت قول میده وفادار باشه اما با زن دیگه ای رابطه برقرار میکنه؟»
+ «بله»
– «درسته اگه بگیم تو در واقع، با مردی زندگی میکنی که قول میده و در مقابل، تلاش می کنی مردی رو که رابطه نامشروع داره فراموش کنی؟»
+ «اما نمیتونم فراموش کنم»
– «واقعیت اینه که شوهرت داره بهت خیانت می کنه؛ اما به نظر میرسه چیزی که تو باهاش ازدواج کردی، قول های اونه.»
+ این حرف خیلی تنده!»
– قصد ندارم با تو تند باشم؛ اما آیا رابطه های نامشروع شوهرت با آرزوی تو برای وفاداری، تند نبودن؟»
+ «بله»
– «اگر متوجه بشم با نادیده گرفتن رفتاری که باید اون رو ببینی خودت رو آزار میدی، اجازه دارم این حقيقت رو به تو گوشزد کنم تا دیگه رنج نکشی؟»
+ «وقتی مسئله رو این طوری مطرح می کنی، به نظر منطقی میاد. البته این رو هم بگم که ما دیگه با هم رابطه زناشویی نداریم.»
– متوجه هستم که دیگه با شوهرت رابطه زناشویی نداری؛ اما از اونجا که هنوز با اون زندگی می کنی، امکان داره که داری با دروغ های اون زندگی میکنی؟»
چشم هایش پر از اشک شدند: + «چطور میتونم ترکش کنم؟»
-« نیازی به این کار نیست! شوهر وفادارت قبلأ ترکت کرده. دوست داری کمکت کنم دیگه منتظر بازگشتش نباشی؟»
بیمار من امیدوار بود وفاداریش باعث شود شوهرش نیز وفادار شود، اما این اتفاق رخ نمی داد! چرا او به خود دروغ میگفت؟ چرا همه ما به خود دروغ می گوییم؟
دلیلش این است که پذیرفتن آرزوهایمان ساده تر از پذیرفتن واقعیت است. دل بستن به آرزوها و دروغ هایی که به خود می گوییم ممکن است نخست جان ما را نجات بدهد، اما در بلندمدت، همین دروغ ها بدترین دشمنان ما و علت رنج های بیشتر ما می شوند.
تنها با رها کردن این آرزوها، دروغ ها و اشتباهات است که می توانیم واقعیت را تجربه کنیم. آنگاه می توانیم خود را بپذیریم و سرزندگی و نشاطی را که با دروغ هایمان از دست داده بودیم دوباره کشف کنیم.
درمانگرانی که به شفا دادن فراخوانده میشوند ممکن است منطق ما را تصحیح کنند، به گفته های ما گوش فرا دهند یا بینش هایی را به ما ارائه کنند، اما با اینکه هر کدام از این اعمال از ضروریات روان درمانی اند، هیچ کدامشان به تنهایی روان درمانی نیستند. یک ارتباط درمانی نمی تواند صرفا یک روش، یک فن یا عملی باشد که روی ما انجام می گیرد. برای شفا یافتن، ما باید خود را وقف کشف حقایقی کنیم که از روبرو شدن با آنها اجتناب می کنیم. ما به نصیحت احتیاج نداریم، بلکه نیاز داریم عمق و ژرفای دروغ هایمان را بکاریم تا آنچه را که دنبالش هستیم بیابیم. درمانگر خردمند ساکت نمی نشیند تا ما پرحرفی کنیم و هرچه به ذهنمان می رسد بگوییم.
اگر افراد با گفتن هر چه به ذهنشان می رسد درمان می شدند که مدت ها پیش، قهوه خانه ها انسانها را درمان کرده بودند. درمانگر خردمند از ما میخواهد آن کسی را که در ورای کلمات، بهانه ها و توجیهات هستیم، تجربه کنیم. ما با روبرو شدن با آنچه از آن پنهان می شویم، از میان چالشی درونی گذر می کنیم که شفا نام دارد.
یک جای کار می لنگد!
همه ی ما درد زندگی را چشیده و در سیلاب آن غرق شده ایم. حقیقت ما را فرا گرفته است، اما با دروغ هایی که تشخیصشان نمی دهیم و هرگز قصد گفتن آنها را نداریم. متاسفانه این دروغ ها، که ممکن است نخست جان ما را نجات داده باشند، در بلند مدت بدترین دشمنان ما و علت رنج های بیشتر می شوند.
غافل از اینکه دروغ هایمان اشتباهند و با این تصور که خودمان در اشتباهیم به دنبال کمک می گردیم. گمان میکنیم شکسته شده ایم، در حالی که دروغهایمان که شکسته می شوند و به احساساتمان اجازه ی بروز می دهند. با فرار از احساساتمان، دروغ های بیشتری به خود می گوییم که رنج های بیشتری ایجاد می کنند.
روان درمانی سفری است که در آن به هیچ کجا نمیرویم. ما در این سفر، رفتن را متوقف می کنیم. ما از همین لحظه، دویدن را متوقف می کنیم. ما می توانیم عمر خود را صرف فرار از خودمان به سوی هدفی مبهم کنیم، اما واقعیت این است که نیاز به جستن چیزی نیست! عواطف ما، نگرانی های ما، دروغ هایی که به خود می گوییم و حتی حقایقی که از آنها فرار می کنیم، همه و همه اینجا هستند.
رنج ما به واقعیتی اشاره دارد که ندانسته از آن فرار می کنیم.
در درمان، کشف می کنیم که با ارتباط برقرار کردن شفا می یابیم، زیرا زخمهایی که در رابطه پدید آمده اند باید در رابطه شفا یابند؛ رابطه ای که در آن درمانگر برای ما صحبت نمی کند، بلکه با هم گفت و گو می کنیم. وی می خواهد بفهمد ما در پس کلمات، افکار و تخیلاتمان چه کسی هستیم. وقتی که او از ما میخواهد به جای عقایدمان احساساتمان را بیان کنیم، ما را به رابطه ای متفاوت و دنیایی دیگر دعوت می کند. درمانگر، ژرفایی را که از آن وحشت داشتیم آشکار می سازد و برای تحملش از ما حمایت می کند.
او به ما نشان میدهد که چگونه از دیگران و به خصوص از خودمان پنهان می شویم. آنگاه تشویقمان می کند از مخفی گاه خود بیرون بیاییم. او به ما این پیام را می دهد: «تو مهمترین فردی هستی که در زندگی با وی ملاقات خواهی کرد. چرا با خودت آشتی نباشی؟» برای اینکه بتوانیم با خود آشتی باشیم، باید یاد بگیریم به آن کسی که در ورای کلمات، بهانه ها و توجيهاتمان هستیم گوش کنیم.
یک جای کار من می لنگد: شاید هم یک جای کار تو می لنگد!
ما اغلب به خود می گوییم: «یه جای کارم میلنگه!» حال با مثالی در می یابیم که این دروغ چه چیزی را پنهان می کند. فردی معتاد به کوکائین که در ترک بود، صداهایی میشنید که به او می گفتند مواد مصرف کند. او می گفت: «نمیدونم چیه، ولی یه چیزی درست به نظر نمیاد. نمیدونم درستش چیه، ولی میدونم که این درست نیست!»
گاهی اوقات، حس خراب بودن» نشانه شکوفاییِ چیزی از درون است.
این زن خود را مستحق رنج کشیدن می دانست و سالها خود را تنبیه کرده بود. چرا؟ او برای تأمین هزینه مواد، تن فروشی می کرد و چون نمی خواست دخترانش این موضوع را بدانند آنها را نزد پدرشان گذاشته بود. اما در این میان، دریافت که همسرش از دختر بزرگترش سوءاستفاده جنسی کرده است. وی بلافاصله دخترهایش را پس گرفت و علیه همسرش دست به شکایت زد. اما آنچه نباید، اتفاق افتاد! او باز هم مواد مخدر را به امنیت دخترانش ترجیح داد. درمانگران قبلی اش او را ترغیب کرده بودند که از طریق بخشیدن خودش احساس گناهش را از میان ببرد و او میترسید که درمانگر فعلی اش هم همین کار را بکند.
او می گفت: «کاری که من کردم درست نبود و هیچکس نمیتونه من رو قانع کنه که اینطور نبوده.» درمانگر در پاسخ گفت: حق با توست. کارت اشتباه بود و تو این احساس گناه رو تا روز مرگت با خودت خواهی داشت. هیچکس نمیتونه این احساس گناه رو از تو دور کنه و من هم چنین حقی ندارم؛ چون این احساس گناه، سالم ترین بخش وجود توست. تو دقیقا برای اینکه دخترهات رو دوست داری، احساس گناه میکنی. این نشانه عشق توست. درمان در این باره کاری انجام نمیده، اما ما می توانیم تو رو در این خود تنبیهی شدیدی که داری به خودت تحمیل می کنی کمک کنیم. این خود تنبیهی کمکی به دخترت نمی کنه؟ می کنه؟»
او رنج می کشید؛ زیرا به دروغی درباره خودش باور داشت: «من برای همیشه مستحق رنج کشیدنم.» آنچه او ایراد خود می پنداشت نادرست بود؛ زیرا این احساس گناه، در واقع، عشق او را نشان میداد. هنگامی که سرانجام او گناه خود را پذیرفت و آن را تحمل کرد، توانست عشق خود به دخترانش و زیبایی درونی اش را احساس کند. حال که دیگر نیازی به تنبیه خود نداشت، مصرف مواد را برای همیشه کنار گذاشت. او که اکنون میتوانست با آسیبی که ایجاد کرده بود مواجه شود، به کار در یک مهدکودک پرداخت تا به طور نمادین، آن آسیبی که به دخترش وارد کرده بود جبران کند.
ما گاهی هم با این تصور که خودمان مشکلی نداریم به دیگری می گوییم: «یه جای کار تو می لنگه!» ما از آنچه هست ایراد میگیریم: «زن من نباید دیر کنه!» «شوهرم باید بدونه من چی میخوام!» ما برای دیگران باید و نباید تعیین می کنیم و اگر آنطور که می خواهیم نباشند فکر می کنیم اشتباه می کنند و ایراد دارند. در صورتی که شاید دیگران ایرادی ندارند؛ بلکه فقط قابله هایی هستند که ما را از جو آرزوها و توهماتمان بیرون می کشند.
واقعیت این است که جمله یه جای کار تو می لنگه» در بسیاری از اوقات، نوعی فرافکنی است؛ به این معنا که ما واقعیات و ایراداتی را که در خود می بینیم و انکار می کنیم به دیگران نسبت می دهیم. اگر منتقد سرسخت خود هستیم، تصور می کنیم که دیگران ما را دائما نقد می کنند. اگر خودمان را نادیده می گیریم، تصور می کنیم که دیگران ما را نادیده می گیرند. اما همین افرادی که مشکلاتمان را به آنها فرافکنی می کنیم می توانند آیینه هایی باشند که آنچه ما در خود انکار می کنیم، در آنها ببینیم، بشناسیم و بپذیریم.
عبارت «یک جای کار تو میلنگه» در واقع یعنی: «من از حقیقتی که تو در من بیدار می کنی هراس دارم.» باید بدانید که حقیقت چیز بدی نیست؛ درست است که در ابتدا به شدت زجرتان می دهد، اما سپس باعث شفای شما می شود.» تصور کنید که می توانستیم بگوییم: «ای کسی که ظاهرا یک جای کارت می لنگد! متشکرم که اجازه دادی خودم را در تو ببینم. من در تو از آن چیزی متنفرم که در خودم طردش می کنم.»
واقعیت این است که پس از آنکه از انکار دست می کشیم، توهمات ما فرو می ریزند، احساسات ما فوران می کنند و اجازه میدهند شخصیت واقعیمان که باید ملاقات کنیم آشکار شود.
چرا به خود دروغ می گوییم؟
ما برای فرار از احساساتی که پذیرفتن واقعیت ممکن است در ما ایجاد کند، به خودمان دروغ می گوییم. ما به جای روبرو شدن با حقیقت، منتظر می مانیم تا تخیلاتمان حقیقت پیدا کنند و این گونه از حقایق زندگی مان اجتناب می کنیم. با انتظار کشیدن برای تبدیل واقعیت به چیزی غیر واقعی، درباره عزیزانمان، خودمان و زندگیمان به خود دروغ می گوییم. ما رنج میکشیم، زیرا با واقعیت میجنگیم؛ جنگی که همیشه در آن بازنده ایم.
دروغ هایی که به خودمان می گوییم نامرئی اند، اما آثارشان کاملا مشهود است. بنابراین، به درمانگری نیاز داریم که به ما در دیدن آن دروغها و خسارتی که وارد کرده اند کمک کند. آنگاه تازه می توانیم با حقایقی که از آنها اجتناب می کردیم مواجه شویم. هنگامی که خیال را رها کنیم، با واقعیت روبرو می شویم؛ واقعیتی که ممکن است حتی بسیار دردناک باشد؛ مانند مرگ یک شخص، یک رابطه، یک شغل، یک رؤیا و … . اما بعد از پذیرفتن احساساتمان و واقعیتی که وجود دارد، نه تنها خود حقیقی مان را کشف می کنیم، بلکه دنیا را آن طور که هست در می یابیم.
واقعیت غالباً ما را ناامید می کند؛ در حالی که تخیلات با وعده رضایت نامتناهی ما را اغوا می کنند. وقتی نزدیک درمانگر میرویم، به سوگواری برای مرگ آن وعده های اغواکننده می پردازیم. هرگاه از احساسات دردناک می پرهیزیم، نشانه های بیماری ای که حاصل نادیده گرفتن حقایق عاطفی زندگی مان است در ما بروز می کند. در درمان می توانیم با احساساتی که از آنها اجتناب کرده ایم روبرو شویم و به زندگی در دنیایی که دیگر وجود ندارد پایان دهیم.
میزان رنج ما متناسب با فاصله ما از واقعیت است. ما گاهی به جای اینکه با دویدن به سوی حقیقت به رنجمان پایان بدهیم، از طریق غذا، الكل، مواد مخدر و روابط جنسی سعی می کنیم که از آن دور شویم. اینها که به اشتباه اعتیاد خوانده می شوند، در واقع به اعتیاد واقعی اشاره می کنند: ما معتادیم به اینجا نبودن، به تحمل نکردن احساساتمان و خود واقعیمان، ما نمی خواهیم احساسات خود را حس کنیم، اما انکار کردن، یک مخدر بی فایده است؛ ما هرچه قدر واقعیت را انکار کنیم، همچنان اتفاق می افتد. واقعیت دائما در برابر ما حاضر می شود. حتی امید به اینکه واقعیت تبدیل به غیرواقعیت شود هم در واقع، نوعی انکار و کاری بیهوده است.
غالباً در سفر درمانمان بالاخره واقعیت را می پذیریم و تصمیم می گیریم که امیدها و انکارهایمان را رها کنیم. اما گاهی پیش از به خاک سپردن امیدهایمان معترض می شویم که: «چرا چنین چیزی اتفاق می افته؟» که در واقع یعنی: «چرا واقعیت برای من اتفاق می افته؟» اینجاست که زندگی به نجوا پاسخ می دهد: «چرا که نه؟ من برای همه اتفاق می افتم. این یک مسئله شخصی نیست.»
یکی از راههای جنگ با واقعیات این است که از فهمیدن همسرمان امتناع کنیم و از او بخواهیم آن قدر توضیح بدهد تا درکش کنیم. زنی که از شوهرش عصبانی و كلافه بود از او پرسید:
– «چرا این قدر وقتت رو به بازی شطرنج اینترنتی میگذرونی؟»
+ چون ازش لذت میبرم!»
– بی معنیه! وقتت رو تلف میکنی!»
+ ببین! من سهمم رو از کار خونه انجام دادم. الان وقت تفریحمه از شطرنج لذت می برم. چی کار کنم این قدر به من گیر ندی؟»
– «باید من رو قانع کنی که این کاری که انجام میدی خوبه.»
آن مرد وظیفه نداشت همسرش را قانع کند. زن سعی می کرد با درک نکردن همسرش، به او زور بگوید؛ به این امید که همسرش بگوید: «من رو درک نمی کنی؟ باشه، مشکلی نیست. پس من دیگه خودم نخواهم بود و صبر میکنم تا تو یه روزی درک کنی که من حق دارم مثل تو نباشم.» اما پیامی که زن به شوهرش می داد این بود: «چطور میتونم تو رو مجبور کنم چیزی رو که من میخوام بخوای؟ اگر بتونم بر تو مسلط شم، همه مشکلاتم حل میشه.»
این استراتژی محکوم به شکست است؛ زیرا تفاوتها هرگز پایان نمی پذیرند. ما كل یک فرد را می خواهیم بدون اجزایش؛ اما كل همیشه از اجزا ساخته می شود. پرسشی که معمولا در این مواقع پیش می آید این است که «آیا باید همسرم را ترک کنم؟» پاسخ این است که «اگر نمیتوانی همسرت را آن طور که هست تحمل کنی، یا باید آرزوی داشتن همسری که دقیقا همان چیزی را که تو می خواهی می خواهد رها کنی، یا همسرت را رها کنی.»
آیا ما میخواهیم همه با ما موافق باشند؟ بله. آیا چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟ خیر. آیا این یک نکته منفی است؟ نه! اتفاقا برای رشدمان مفید است. اگر از پوست خود بیرون بیاییم و تصویر ذهنی خود را از دیگران خواسته پنهانی ما از آنها رها کنیم، یاد خواهیم گرفت که افراد دیگر را آن طوری که هستند بپذیریم. این اولین قدم به سوی عشق است.
ما مشتاق دنیایی هستیم که در آن، همه با هم تفاهم دارند و شیران و آهوان در کنار هم زندگی می کنند. چه داستان زیبایی! اما هنگامی که زندگی واقعی، خودش را نمایان می کند خشمگین میشویم: «آنچه ترجیح می دادم اتفاق نیفتاد!» ما برای اجتناب از دنیای واقعی، دنیایی تخیلی را طلب می کنیم؛ ما همسرانی را می خواهیم که همیشه با ما موافق باشند، گروه هایی که با ما همکاری کنند و همکارانی که با ما مخالفت نکنند. «کسی که هستی نباش! کسی باش که من میخواهم باشی.» ما آنچه را اتفاق می افتد با آنچه فکر می کنیم باید اتفاق می افتاد مقایسه می کنیم و برای دوری از درد می کوشیم به درون آرزوهای خود فرار کنیم.
اما اگر تضاد و تعارض نخواهیم، دیگران را هم نخواهیم خواست، آیا برای هر دوی ما جا هست؟ آیا در درون من جایی برای حقیقت تو هست؟
چگونه و از چه مسیرهایی خودمان را فریب میدهیم؟
گاهی امتناع از پذیرفتنِ زندگیِ بیرونی مان، بازتاب امتناع ما از پذیرفتنِ زندگیِ درونیمان است.
مخالفت با دیگران ممکن است روشی باشد که ما برای مخالفت با خودمان انتخاب می کنیم. اگر تضاد بیرونی، انعکاس یک جنگ درونی باشد چه؟
گاهی اوقات، انسان ها به دلیل اجتناب از تضاد درونی خود، با دیگران دچار تعارض می شوند. گاهی هم با طرد کردن احساساتمان، آنها را از طریق فرافکنی به دیگران منتقل می کنیم تا در درون اطرافیانمان زندگی کنند. ما میتوانیم زندگی درونی مان را به دیگران یا به اشیا فرافکنی کنیم؛ اما آنها همچنان در درون ما باقی می مانند. به عنوان مثال، مردی هر جا میرفت چشمهایی را در درختان و بوته ها می دید که او را نگاه می کردند. این چشمهای توهمی، آرزوی او را برای دیده شدن توسط مادری که در یک سالگی رهایش کرده بود، اقناع می کردند. چه قدر آرزو و دلشکستگی در شاخه های بالای سر این مرد لانه کرده بود!
اما چگونه میتوانیم احساساتی که در خود انکار می کنیم و به دیگران انتقال می دهیم، تشخیص دهیم؟
قضاوت ها، شکایت های ما و باورهای متداول ما درباره دیگران، آیینه هایی هستند که ما از طریق آنها می توانیم به درون خویش نگاه کنیم. صفاتی که ما در دیگران محکوم می کنیم همان چیزهایی اند که در درون خود طرد می کنیم. ما شکایت می کنیم که دیگران به ما آسیب می رسانند تا از مواجهه با اینکه چطور به خودمان آسیب می رسانیم، بپرهیزیم.
ما چیزی را که در دیگران بر آن تمرکز می کنیم در خود نادیده میگیریم. وقتی می گوییم: «اون باعث میشه احساس کنم که…)، در واقع منظورمان این است که: «اون من رو به یاد چیزی میندازه که سعی کردم از شرش در درون خودم خلاص شم.» و چه جایی بهتر از خانواده برای انتقال احساسات؟ كجا میتوانیم به راحتی درخواست های غیرممکن داشته باشیم؟ چرا جایی دیگر را برای فرافکنی انتخاب کنیم، وقتی در اینجا کاملأ ورزیده هستیم؟ تضادهای خانوادگی» معمولا بر اثر فرافکنی و تضاد با واقعیت اتفاق می افتند.
اما ما با طرد و رد احساساتمان، در حقیقت خود را طرد می کنیم. ما آن احساسات را به دیگران فرافکنی می کنیم و آنها عصبانی، خودخواه و ایرادگیرند.» ما از دیگران دوری یا آنها را کنترل می کنیم، بی اینکه بدانیم ویرانگری ای که در دیگران می بینیم در درون خودمان است. لازم نیست دیگران را سر و سامان دهیم، بلکه باید دوستشان بداریم. اگر چنین کنیم، آنچه در درون ماست نیز رو به راه می شود. بزرگترین محبت در حق عزیزانمان این است که به فرافکنی های خود اقرار کرده و خودمان از نصایحی که به دیگران میدهیم پیروی کنیم.
وقتی که از چسبیدن به تخیلاتمان دست میکشیم، می توانیم خانواده ای را که داریم بپذیریم، دوست بداریم و کشف کنیم؛ همان کسانی که فکر می کردیم می شناسیم. حتی اگر خانواده ما فاسد و شیطانی باشد، دوست داشتن به این معنا خواهد بود که ما حقيقت آنها را انکار نخواهیم کرد و اجازه خواهیم داد طینت شیطانی آنها درسی که نیاز داریم به ما بدهد.
برای فریب دادن خودمان، گاهی هم پیش می آید که تمام خواسته های خود را نادیده میگیریم و از ترس این واقعیت که ممکن است برای همه دوست داشتنی نباشیم، همیشه با دیگران موافقت می کنیم. اما اگر نتوانیم به دیگران «نه» بگوییم، نمیتوانیم به خودمان «بله» بگوییم. ما از دیگران اطاعت می کنیم، اما آنها را به دلیل انتخاب خودمان سرزنش می کنیم.
ما حتی در برخی اوقات دست به گلچین کردن احساسات خود می زنیم. یعنی از آنجایی که همه آنچه در درونمان احساس می کنیم دردناک است، نیمی از خود را نادیده میگیریم. ممکن است احساسات منفی را گلچین کنیم، ممکن است احساسات مثبت را، ممکن است تبدیل به فردی کاملا عصبانی شویم یا ممکن است برای رشد معنوی از خشم بپرهیزیم.
واقعیت این است که همین اندیشه خلوص باعث میشود که ما از حقیقت جدا شویم. زندگی ما مشتمل بر خلوص و ناخالصی است؛ زندگی سوپرمارکت نیست که ما در آن، احساساتی که دوست داریم انتخاب کنیم و بقیه را در قفسه ها رها سازیم. به همین دلیل، درمانگر در روان درمانی، به ما کمک میکند تا همه چیز را بپذیریم و آنکه همیشه بوده ایم، یعنی ترکیبی از ویژگیهای خوب و بد را ببینیم.
ما حتی گاهی با بی ارزش سازی دیگران به خودمان دروغ می گوییم. زنی روان درمانگرش را به دردنخور، نظراتش را مسخره و روان درمانی را بی فایده می دانست. در طول جلسه روان درمانی مشخص شد که در گذشته، کسانی که آن زن دوستشان می داشت، وی را آزار داده بودند. او، هم محبت واقعی درمانگرش را میخواست، هم از بی رحمی خیالی او می ترسید. او به جای قبول این خطر که ممکن بود همچون گذشته بی ارزش شود، ترجیح میداد افراد را در زمان حال، بی ارزش کند.
ادامه دادن به بی ارزش سازی به فرد آسیب می زند و ما وقتی بی ارزش سازی را بپذیریم، خشم، افسردگی و ناامیدی حاصل از آن به ما صدمه وارد می کند.
بی ارزش سازیها فضولات ذهن اند، نه بینش های ما. ما بی فایده و به دردنخور نیستیم، بلکه بی ارزش سازی های دیگران بی فایده است. جالب اینجاست که بی ارزش سازی، اتفاقا ارزشهای ما را آشکار می کند؛ چرا که یک فرد چیزی را در ما می بیند که به آن حسادت می ورزد و قادر به تحمل آن نیست. حال، هر کسی ممکن است بخواهد ما را بی ارزش کند، اما ما نیز انتخاب خود را داریم: میتوانیم به جای همکاری و پذیرش بی ارزشی خود، راهمان را از او جدا کرده و حد و مرزهایی را در روابطمان مشخص کنیم.
داشتن ذهنی گشوده به روی حقیقت
زمانی که ما دروغ هایمان را رها می کنیم، رو به حقیقت گشوده تر می شویم؛ اما برای این کار باید مهارت توجه، تعامل و گوش دادن فعال را نیز در حین درمان، در خود تقویت کنیم.
حال این پرسش پیش می آید که نقش توجه در درمان چیست؟
ما به نظرات دیگران توجه می کنیم تا از دام نظرات خودمان رها شویم. هر ایده و نظری محدودیت های خود را دارد و از طریق آنها چیزهایی را می بینیم و چیزهایی را نمی بینم. از این رو، ما به کمک دیگران نیاز داریم تا آنچه نمی توانیم ببینیم به ما نشان دهند. هر بار که یکی از دروغ هایمان را رها کنیم به آنچه واقعا هستیم نزدیکتر می شویم.
درمانگر، دفاع های ما را، یعنی عادات فکری، تفاسیر معمول، فرافکنیهای رایج و دیوارهایی که برای جدا کردن خود از عزیزانمان ایجاد می کنیم مختل می کند. آنگاه است که ما می توانیم گوش فرا دهیم و به روی دیگران گشوده شویم، نه به روی تصویری که از آنها در ذهنمان ساخته ایم. گشوده بودن کمک می کند که عینک کمال گرایی را از چشمان خود برداریم و خودمان و دیگران را به عنوان انسان هایی که گاهی دچار نقص هایی می شوند بپذیریم.
واقعیت این است که ما نه ایده آل، بلکه واقعی هستیم. ما همیشه در مقایسه با آرمان ها ناقصيم. ما نمی توانیم از آنچه هستیم فرار کنیم. ما از طریق واکنش های دفاعیمان در پی رهایی از احساساتمان هستیم و عمری را در فرار و گریز میگذرانیم. ما رهایی ای را میجوییم که هرگز به وجود نخواهد آمد؛ رهایی از تضاد، احساسات، زندگی و مرگ! همچنین، این رهایی را در جایی میجوییم که کمکی به ما نمی کند؛ در تخیلاتمان. هنگامی که از فرار از واقعیت دست می کشیم و آن را می پذیریم، به آزادی ای که در جستجوی آن بودیم میرسیم.
گوش دادن به دیگران یا به خودمان؟
چشم توهمات بصری به وجود می آورد و ذهن توهمات احساسی، در زندگی روانشناختی، ما دیگران را نمی بینیم، بلکه پیش پنداشتهای خود از آنها را می بینیم. همان طور که آموختیم نام دیگر این پیش پنداشتها «دفاع» است. دفاع ها روش هایی هستند که ما برای تحلیل کردن، فیلتر کردن، مسدود کردن و تفسیر دنیا به کار می بریم. این روش ها الگوهایی از غفلت ایجاد می کنند که به اشتباه آن را حقیقت مینامیم. هر چند که آنها تقریبا همیشه پاسخهای انطباقی ما از دوران کودکی هستند؛ اگر در روابط بزرگسالی ما به کار روند، رنج ایجاد می کنند.
به عنوان مثال، اگر من برای رد شدن در یک امتحان بهانه ای بتراشم، آن بهانه را حقیقت می انگارم و بقیه حقیقت را نخواهیم دید: اینکه به اندازه کافی درس نخوانده ام. یا اگر به همسرم بی ادبی کنم و او اعتراض کند، ممکن است این گونه فرافکنی کنم که همسرم بیش از حد حساس است. در این صورت، من نه بی ادبی خود را، بلکه اعتقاد خود را خواهم دید. دفاع ها کاری میکنند که ما آنچه را اینجا هست نادیده بگیریم. بنابراین، ما بر روی واقعیت هایی که نمی بینیم سکندری میخوریم و تنها چیزهای غیرواقعی، یعنی تصاویر ساخته ذهنمان را می بینیم. بنابراین، برای اینکه بتوانیم واقعیت ها را مشاهده کنیم، دریافت های غلطمان باید ناپدید شوند.
یکی از راه هایی که به از بین بردن دفاعها و تصاویر اشتباه کمک می کند، درست گوش دادن است.
ما تصور می کنیم که گوش میدهیم؛ اما واقعیت این است که ما فقط توقع داریم و قضاوت می کنیم. ما آنچه را می شنویم با آنچه به آن باور داریم مقایسه می کنیم. دلیل این مسئله این است که نمی دانیم انسانها هیچگاه نمی توانند صد در صد شناخته شوند. همچنین، احترام به من نمیدانم!» و ناشناخته بودن دیگران دشوار است؛ اما پر کردن جاهای خالی درباره آنها با تخیلاتمان کار ساده ای به نظر می رسد. از آنجا هم که این تخيلات از آن ما هستند، واقعی به نظر می رسند. ما این گونه فکر میکنیم که «اگر من احساسش می کنم، پس باید درست باشه!»
زنی میانسال که تصور می کرد قربانی دیگران شده است به درمانگرش گفت: «باید این رو بهت بگم؛ تو در ظاهر با من همدلی میکنی، اما در باطن این طوری نیستی. باید حدس میزدم که تو هم مثل دیگران خواهی بود.» اما تقصیر درمانگر چه بود؟ اینکه او فقط عقیده ای متفاوت داشت. زن از خودش میپرسید که چرا درمانگرش با او موافق نیست و بدون اینکه بتواند علت مخالفت او را درک کند، فکر می کرد درمانگرش میخواهد او را آزار دهد. وی از همین داستان با کمی تغییر برای توضیح همه رابطه هایی که داشت استفاده می کرد. او همیشه خیر را به خودش و شر را به دیگران نسبت می داد. این روش، « الگوی جهالت» نام دارد؛ یعنی حالتی که از طریق بی توجهی به ناشناخته بودن دیگران و جبران این عدم درک» با انگیزه های خصومت آمیز ایجاد میشود.
واقعیت این است که ما چون قادر به تحمل خسران های زندگی نیستیم، ممکن است برای تسکین خود به توهم، فرافکنی و دروغ روی آوریم. اما اگر این خسران ها را تحمل کنیم، نوعی رهایی را تجربه خواهیم کرد. در این راه، گوش دادن به دیگران می تواند بسیار کمک کننده باشد. شاید با خودتان فکر کنید که گوش دادن کاری ساده و آسان است؛ اما در بیشتر مواقع، ما به شکلی دروغین به دیگران گوش می دهیم. به مثال بعدی توجه کنید:
زنی در گوش دادن به خود مشکل داشت. وی به سرعت صحبت می کرد، افکاری درهم ریخته داشت و در هنگام صحبت، پاهایش را تکان می داد. درمانگر به او گفت: – «خیلی تند صحبت می کنی! خودت متوجه این مسئله هستی؟»
+ «متوجه نبودم، ولی میخوام درباره چیز دیگه ای صحبت کنم.»
– «سريع صحبت کردن نشانه اضطرابه. آیا الان در بدنت اضطراب رو حس میکنی؟»
+ «بله، ولی میخوام درباره چیز دیگه ای صحبت کنم.»
– «شک ندارم میخوای از چیز دیگه ای صحبت کنی؛ ولی متوجه این هست که چطور اضطراب خودت رو نادیده می گیری و من رو هم تشویق می کنی اون رو نادیده بگیرم؟ الان در پس کلماتت چه احساسی داری؟ »
چشمان زن پر از اشک شد و گریست. او به وراجی ذهنی خود گوش می داد و نه به اضطراب در بدنش. او خود و احساساتش را نادیده می گرفت و ناخودآگاه سعی می کرد توجه درمانگرش را از خود واقعی اش منحرف کند.
ما نیز گاهی به جای گوش دادن به دیگران، فقط به اعتقادات خودمان گوش می دهیم و در واقع، اصلأ چیزی از حرفهای آنها نمیشنویم. اگر می خواهیم شنونده خوبی باشیم، باید طرف مقابل را لایق شنیده شدن بدانیم؛ یعنی او را کسی در نظر بگیریم که نمی خواهیم نادیده اش بگیریم یا با او بحث کنیم یا تحت سلطه خود درآوریم. آنگاه میتوانیم به این واقعیت تسلیم شویم که دیگران نیز دیدگاه هایی غیر از دیدگاه های ما دارند.
حتی گاهی دلیل درست گوش ندادن ما این است که فکر می کنیم همه چیز را می دانیم و نیازی نیست که به حرف های طرف مقابلمان گوش بدهیم. ما می گوییم: چرا باید به حرفاش گوش بدم؟! من که میدونم چی میخواد بگه!» ما تصور می کنیم که کل تصویر را می بینیم، در حالی که تنها چشم انداز خود را می بینیم.
ما هرگز قادر به شناختن دیگران نخواهیم بود؛ در حقیقت، ما خود را نیز نمی توانیم کاملا بشناسیم بنابراین، وقتی شخصی می گوید: «دقیقا میدونم چه فکری میکنی.» او نه به شما، بلکه به فرافکنی ذهن خود بر روی شما نگاه می کند؛ او واقعيت شما را با افکار خودش درباره شما یکی فرض می کند. وقتی که ما محدودیتهای دانش و پرسپکتیومان را بپذیریم، می توانیم بدون قضاوت گوش بدهیم و از این اعتقاد خود که می توانیم دیگران را کاملأ بشناسیم صرف نظر کنیم.
اما پس از گشوده شدن ذهن به روی حقیقت، چه اتفاقی می افتد؟
و سرانجام، پذیرش حقایقی که از آنها اجتناب می کردیم
برای شفا يافتن باید حقایقی که از آنها اجتناب می کنیم و احساساتی که آن حقایق در ما بیدار می کنند بپذیریم. این حقایق، زندگی درونی ما (احساسات، نگرانی های ما و نحوه اجتناب ما از نگرانی ها) و زندگی بیرونی ما (واقعیت) را در بر می گیرند. در این پذیرش، ما کشف می کنیم چه کسی هستیم و در پس دروغ هایی که به خود می گفتیم چه کسی بوده ایم.
یکی از بخش های زندگی که پذیرش می تواند نقش بسزایی در آن داشته باشد، ازدواج است.
عاشق شدن ماجرای شگفت انگیزی است، اما پس از چند سال اتفاق عجیبی رخ می دهد؛ همسر ما متفاوت و ناامید کننده به نظر می رسد. اما چرا؟
ما در عنوان مجله ها می خوانیم: «چگونه یک همسر کامل باشیم؟» یا «چگونه زندگی زناشویی خود را دوباره زنده کنید.» اما هیچ یک از این مقاله ها به ما نمی گویند که اگر سعی کنیم یکدیگر را به شریک آرمانی تبدیل کنیم رابطه ما خواهد مرد! هیچ یک به ما نمی گویند اگر به جای همسرمان افکار خود را دوست داشته باشیم ازدواجمان نابود خواهد شد.
وقتی که ما داستان خود را درباره اینکه همسرمان چگونه باید باشد دوست داریم، سعی می کنیم سناریویی که او باید بازی کند در اختیارش قرار دهیم: «چرا همیشه دیر میکنی؟» «تو نباید این قدر تلویزیون تماشا کنی!» «تو چرا این رو نپوشیدی؟» «تو که به اندازه کافی غذا خوردی!» سرانجام، همسر ما درمی یابد که ما تصویر خودمان را از او می خواهیم، نه خود او را؛ بنابراین عصبانی میشود.
هنگامی که می گوییم: «اگه صبحها زودتر از خواب بیدار بشی خیلی خوشحال تر میشی.» در حقیقت منظورمان این است که من خیلی خوشحال تر میشم اگه تو خودت نباشی و به جاش کسی باشی که من میخوام!» اما همیشه به جای آن شخصیت ذهنی با همسر واقعی خود روبرو می شویم و شروع می کنیم به نالیدن، شکایت کردن و جستن کتابها و مقالاتی که به ما بگویند چطور با همسرمان بحث کنیم! حال، اگر جنگ اصلی ما با واقعیت باشد چه؟ آیا این جنگ می تواند باعث شود همسر واقعی ما ناپدید و به جای او همسر خیالی ما پدیدار شود؟
افراد تکه های ایستا و بی تحرک پلاستیکی نیستند؛ بلکه موجوداتی زنده و متغيرند. هنگامی که فردی را دوست می داریم، با کسی ارتباط داریم که هم او را می شناسیم، هم در آینده خواهیم شناخت و هم هرگز نخواهیم شناخت، معشوق یک تکه گل کوزه گری نیست که او را به شکل تصویر ذهنی خود در بیاوریم؛ بلکه انسانی است که با او وارد یک مشارکت و مصاحبت می شویم.
ما درک نمی کنیم کسانی که دوست میداریم حتی پس از دهه ها زندگی مشترک هم برای ما اسرارآمیز باقی می مانند. ما همیشه در حال بهتر شناختن عزیزانمان خواهیم بود. در پس اعتقادات ما فردی ناشناخته نهفته است؛ فردی که افکار ما به او نفوذ نمی کنند، اما می توانیم او را بپذیریم و حس کنیم.
دیگران همواره بزرگتر از نظریه هایی هستند که ما درباره آنها در ذهن خود داریم. ما نباید طوری به دیگران نگاه کنیم که گویی آنها را کاملا می شناسیم. افراد نه برای تأیید فرضیه های ما، بلکه برای مخالفت با آن زاده شده اند. تا زمانی که تصحيحهای ذهنی خود را دوست بداریم هرگز نخواهیم توانست از شگفتی ملاقات شخصی که در پس آن ها مخفی شده است لذت ببریم. اگر از ما بخواهند بین پذیرفتن دیگران و افکار خود یکی را برگزینیم، باید اولی را انتخاب کنیم؛ در این صورت است که افکار ما وسعت می یابد و آنچه هست را در خود جای می دهد. آیا ما شناختنی هستیم؟ خیر، اما پذیرفتنی هستیم. این چیزی است که ما در آن زندگی می کنیم: پذیرش!
ما در زندگی راههایی را می پیماییم که دروغ هایمان مشخص کرده اند و فقط به رنج می انجامند. وقتی رنجمان طاقت فرسا و جانکاه می شود، نیازمند کسی می شویم که در دیدن دروغ هایی که باور کرده ایم و دروغ هایی که به خود می گوییم ما را یاری دهد. چون تنها با دیدن این دروغ هاست که با حقایق زندگیمان مواجه می شویم و به راه حقیقت باز می گردیم.
ما معمولا می پنداریم دردی که به آن دچار شده ایم مشکل اصلی ماست، اما فراموش می کنیم که این درد صدای حقیقتی است که در گوش ما نجوا می کند: «تو گم شده ای؛ به خانه برگرد.» برای بازگشتن به خانه، نیاز داریم تا دفاع های خود را که همان روش ها و افکاری هستند که برای فرار از حقایق زندگی به کار می بندیم، شکسته و با احساسات واقعی پشت این دفاعها مواجه شویم. این مواجه شدن با حقایق ممکن است در ابتدا بسیار دردناک باشد، اما به زودی باعث احساس آزادی و رهایی ما خواهد شد.
[section bg_color=”rgba(30, 68, 139, 0.203)”]
کوچ مناسب، نجات دهنده شما از باتلاق توهمات
اگر شما یا کسی که در باتلاق توهمات و دروغ به خود غرق شده است، به دنبال راهی برای خروج از این وضعیت هستید، مراجعه به لایف کوچ (life coach) میتواند برای شما مثمر ثمر ترین راه باشد.
یک کوچِ زندگی شما را نصیحت نمی کند.
لایف کوچ متمرکز بر کمک به شما، برای تعیین اهداف اسمارت شده و روشنکردن مسیر زندگیتان است. با همکاری یک چنین دوستی در زندگی، میتوانید اولویتهایتان را مشخص کنید و به برنامهریزی و عملکرد موثرتری دست پیدا کنید.
لایف کوچ به شما کمک میکند الگوهای منفی و توهماتی که شما را به دروغ و باتلاق توهمات فرو میبرند، شناسایی کنید. او میتواند به شما کمک کند تا از طریق تحلیل و تغییر الگوهای منفی، به سمت رشد و توسعه شخصی پیش بروید.
با همراهی با یک لایف کوچ، شما میتوانید خودآگاهیبیشتری پیدا کنید. این موضوع به شما کمک میکند تا بهتر بفهمید که چه مواردی شما را به دروغ و باتلاق توهمات فرو میبرد و چگونه میتوانید از این الگوهای ناپسند جدا شوید.
لایف کوچ به شما مهارتهای زندگی مورد نیاز برای موفقیت و رشد شخصی را آموزش میدهد. این شامل مهارتهای ارتباطی، مدیریت زمان، اهدافگذاری، حل مسئله و استراتژیهای موفقیت است.
از همه مهمتر چنین شخصی شما را در مسیر تغییر و بهبود همراهی میکند. او میتواند به شما انگیزه ببخشد و نگذارد این روند را تنهایی سپری کنید.
در دنیای امروزه، توسعه فردی و بهبود کیفیت زندگی افراد به عنوان یک مسیر مستقل و حیاتی مورد توجه قرار گرفته است. روانشناسی و توسعه فردی، دو حوزه مرتبط که به بررسی و درک عمقی از ذهن و رفتار انسان میپردازند، میتوانند راهنمایی بیقیاسی در این سفر به سوی بهترین نسخه از خود فراهم کنند. اما چگونه میتوان به مدارک روانشناسی و توسعه فردی معتبر دست یافت؟
در این مقاله، نقدی نگاهی خواهیم داشت به معتبرترین مدارک روانشناسی و توسعه فردی که در دنیای امروز وجود دارند. هدف این تحقیق، ارائه راهنمایی جامع برای افرادی است که به دنبال اطلاعات معتبر و اثربخش در زمینههای روانشناسی و توسعه فردی هستند. به علاوه، در اینجا به بررسی روشهایی پرداخته خواهد شد که افراد میتوانند از آنها برای دستیابی به اطلاعات مورد نیاز خود استفاده کنند.
از ابتدا تا انتها، ما در این مقاله سعی خواهیم کرد تا به خوانندگان راهنمایی کاملی ارائه دهیم تا بتوانند بهترین و معتبرترین منابع روانشناسی و توسعه فردی را شناسایی کرده و از آنها به نحو اثربخش بهرهمند شوند.
مدرک لیسانس روانشناسی (Bachelor’s Degree in Psychology):
مدرک لیسانس روانشناسی به طور گسترده به عنوان یک پایه شناختی از رفتار انسان و اصول روانشناختی شناخته میشود. این مدرک معمولاً محدودیتهای مکانی ندارد و پیشنیازهای نسبتاً انعطافپذیر دارد، اغلب نیازمند داشتن مدرک دیپلم دبیرستان یا معادل آن است. اتمام این مدرک میتواند به شغلهای ورودی در حوزههای مختلف منجر شود و افراد معمولاً از دانش کسبشده و افزایش فرصتهای شغلی خود راضیاند.
اعتبار:مدرک لیسانس روانشناسی یک فهم پایه از روانشناسی را فراهم میکند و یک پله استراحتی برای آموزشهای بیشتر یا شغلهای ورودی در زمینههای مختلف میباشد.
محتوای آموزشی: این مدرک شامل دروسی در حوزههایی نظیر روانشناسی مقدماتی، روشهای تحقیق، آمار و زیرشاخههای مختلف روانشناختی است. دانشجوها ممکن است فرصت داشته باشند که بر اساس علاقههای خود درسهای انتخابی را انتخاب کنند. رشته روانشناسي در مقطع کارشناسي (ليسانس) داراي ۳ گرايش است. اين گرايش ها عبارتند از: ۱) روانشناسي باليني ۲) روانشناسي عمومي ۳) روانسنجي
آزمون: کسب مدرک لیسانس روانشناسی معمولاً نیازی به آزمون استاندارد ندارد. به جای آن، دانشجوها باید دورههای درسی، تکالیف و آزمونهای خاص برنامه خود را تکمیل کنند.
ثبتنام: برای کسب مدرک لیسانس روانشناسی، دانشجوها باید در دانشگاههایی که برنامههای روانشناسی ارائه میدهند، ثبتنام کرده و الزامات ورود را برآورده کنند. پس از پذیرش، آنها باید دورههای مورد نیاز را تکمیل کرده و مدرک را کسب کنند.
مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی (Master’s Degree in Psychology):
مدرک ارشد روانشناسی دانش عمیقی در این زمینه فراهم میکند و رضایت از این مدرک معمولاً بسیار بالاست. این درجه معمولاً انعطافپذیری مکانی دارد اما برای پذیرش و به عنوان پیشنیاز، نیازمند مدرک لیسانس است و در برخی موارد، برای ورود به برنامه، آزمون GRE نیز لازم است.
فارغالتحصیلان اغلب به حرفههای تخصصی در زمینههایی مانند روانشناسی بالینی، تحقیقات یا مشاوره پیش میروند. در این مقطع، اين رشته داراي ۶ گرايش است. اين گرايش ها عبارتند از: ۱) روانشناسي عمومي ۲) روانشناسي باليني ۳) روانشناسي باليني کودک و نوجوان ۴) سنجش و اندازه گيري يا روانسجي ۵) روانشناسي صنعتي و سازماني ۶) روانشناسی شخصیت
اعتبار: مدرک ارشد روانشناسی امکان فهم عمیقتری از روانشناسی را فراهم میکند و میتواند به فرصتهای شغلی تخصصیتر منجر شود یا به عنوان یک راهبرد به برنامه Ph.D. یا Psy.D. خدمت کند. با دارا بودن مدرک کارشناسي ارشد در گرايش هاي فوق فرد مي تواند پس از احراز شرايط لازم ( ازجمله ۸۰۰ ساعت کارآموزي در مراکز داراي مجوز رسمي، تاييديه از اساتيد رشته و … ) و دريافت مجوز از سازمان نظام روانشناسي اقدام به تاسيس کلينيک مشاوره بنمايد.
محتوای آموزشی: برنامههای ارشد معمولاً دروسی در موضوعات پیشرفته، روشهای تحقیق و تجربیات عملی ارائه میدهند. برخی از برنامهها ممکن است تخصصی باشند، مانند روانشناسی بالینی یا روانشناسی صنعتی-سازمانی.
آزمون: الزامات پذیرش برنامههای ارشد ممکن است متفاوت باشد، اما معمولاً شامل داشتن مدرک لیسانس و در برخی موارد، آزمون GRE (آزمون رکورد فارغالتحصیل) برای برخی از برنامهها میشود.
ثبتنام: برای دنبال کردن مدرک ارشد روانشناسی، شما باید به دانشگاه مورد نظر خود درخواست دهید، به معیارهای پذیرش آنها برسید و دورههای آموزشی مورد نیاز و هر گونه پایاننامه یا تجارب عملی را تکمیل کنید. اصولا ورود به این رشته همراه با آزمون و قبولی در کنکور مربوطه میسر است اما این موضوع میتواند با توجه به دانشگاه مورد نظر شما متفاوت باشد.
دکترای روانشناسی (Ph.D. in Psychology):
رشته روانشناسی در مقطع دکتری دارای سه گرایش متفاوت می باشد: ۱) روانشناسی بالینی شامل: درمان و مشاوره روانشناختی، بررسی و درمان اختلالات روانی، تحقیق در زمینههای رفتار درمانی و روشهای مشاوره
۲) روانشناسی سلامت شامل: تحقیق در زمینه روانشناسی بهداشت و سلامت و بررسی اثرات روانی بیماریها و مداخلات روانشناسی در بهبود سلامت
۳) روانشناسی عمومی (بدون گرایش)
اعتبار: دکترای روانشناسی بالاترین مدرک تحصیلی در این زمینه است و نشاندهنده تخصص در تحقیقات، تدریس و عمل حرفهای در روانشناسی میباشد.
محتوای آموزشی: برنامههای دکترا متمرکز بر تحقیقات بوده و شامل دروس، تحقیقات پایاننامه و فرصتهای تدریس میشوند. دانشجویان در زمینههایی مانند روانشناسی بالینی، روانشناسی شناختی یا روانشناسی اجتماعی تخصص پیدا میکنند.
آزمون: پذیرش در برنامههای دکترا بسیار رقابتی است و معمولاً نیازمند داشتن سوابق تحصیلی قوی، نامههای توصیه، نمرات GRE و اغلب مصاحبه است.
ثبتنام: برای دنبال کردن دکترای روانشناسی، شما باید درخواست خود را به برنامههای دکتری ارسال کنید، به معیارهای خاص پذیرش آنها برسید و الزامات برنامه را، از جمله تحقیق، دروس و پایاننامه، تکمیل کنید.
دکترای روانپزشکی(Psy.D. in Psychology):
دکترای روانپزشکی به دلیل عملهای بالینی شناخته شده است و عموماً افراد از کمک به دیگران در آن احساس رضایت میکنند. پیش از وارد شدن به رشته روانپزشکی باید در کنکور رشته تجربی شرکت کرده و در رشته پزشکی قبول شوید. پس از وارد شدن به رشته پزشکی میبایست مراحل مختلف رشته پزشکی را طی کنید تا صلاحیت وارد شدن به رشتههای تخصص از جمله تخصص روانپزشکی را کسب کنید. فارغالتحصیلان دکترای روانپزشکی به عنوان روانپزشکان مجوزدار شناخته میشوند و خدمات درمانی و مشاورهای ارائه میدهند.
اعتبار: دکترای روانپزشکی یک مدرک حرفهای دکتری است که بر اعمال بالینی تأکید دارد و برای افرادی که میخواهند روانپزشک مجوزدار شوند و درمان یا مشاوره ارائه دهند، مناسب است.
محتوای آموزشی: برنامههای دکترای روانپزشکی بر مهارتهای بالینی، ارزیابیها و تکنیکهای درمانی تمرکز دارند. آنها شامل دروس، کارآموزی، کارآموزی حرفهای و اغلب یک پروژه دکترا هستند. دانشجوی رشته روانپزشکی باید ۴ سال دوره تخصص را بگذراند. سال اول آموزش در بیمارستان ها طی میشود. در سه سال آینده روانپزشک فرآیند تشخیص، درمان و پیشگیری را در حوزه سلامت روان میآموزد. روانپزشکان در این مدت انواع مختلف رواندرمانی، استفاده از داروهای روانپزشکی و سایر روشهای درمان را در بیمارستانهای تخصصی تجربه میکنند.
آزمون: پذیرش در برنامههای دکترای روانپزشکی معمولاً نیازمند داشتن سوابق تحصیلی قوی، نامههای توصیه و گاهی اوقات GRE است.
در ادامه چندین مدرک غیرتحصیلی یا گواهینامههای حرفهای با ویژگیهای مشابه و کمک کننده آورده شدهاند:
مدارک معتبر کوچینگ
کوچینگ(Coaching) به عنوان یک شاخه از روانشناسی مثبتگرا و یک فرآیند مشاوره و هدفمندسازی برای بهبود رفتار و افزایش عملکرد شخصی و حرفهای در حال جلب توجه بسیاری از افراد است. آمار ها نشان می دهد جامعه جهانی در حال حاضر بیشتر از پیش از اهمیت کوچینگ آگاه است و به عنوان یک ابزار موثر در دستیابی به اهداف شخصی و حرفهای، مورد قبول قرار گرفته است.
در حالی که رشته روانشناسی مباحث مرتبط با رفتار انسانی را بررسی میکنند، مباحث کوچینگ به افراد این امکان را میدهد تا مهارتهای ارتباطی، هدفگذاری هوشمند، مدیریت زمان، گوش دادن فعال و… را به طور کاربردی در زندگی شخصی و حرفهای خود پیاده سازند. مدارک روانشناسی با اخذ مهارتهای کوچینگ میتوانند به عنوان یک افزونه قدرتمند برای کمک به افراد در راهیابی به اهدافشان در حوزههای مختلف عمل کنند.
“رشته کوچینگ به شما میآموزد چگونه به مردم ماهیگیری یاد دهید، نه اینکه خودتان ماهی را بگیرید. به عبارت دیگر، شما به عنوان یک مربی، افراد را در گرفتن ماهی زندگی خودشان راهنمایی میکنید، نه اینکه خود به جای آنها اقدام کنید.”
[button text=”مشاهده دوره رایگان آموزش کوچینگ” color=”white” expand=”true” link=”https://faracoach.com/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%DA%86%DB%8C%D9%86%DA%AF/”]
[button text=”دانلود خلاصه کتاب کوچینگ چیست” color=”white” expand=”true” link=”https://faracoach.com/what-is-coaching-01/”]
[/col]
[col span=”4″ span__sm=”12″]
[ux_image id=”16701″ image_size=”medium”]
[/col]
[/row]
[/section]
یادگیری کوچینگ به شما این امکان را میدهد که مهارتهای فراتر از مرزهای روانشناسی را به دست آورید. در ادامه، به معرفی مدارک بین الملی و مورد تایید فدراسیون کوچینگ آمریکا پرداخته خواهد شد.
مدرکهای کوچینگ به ترتیب
MCC (مربیگری حرفهای)
PCC (مربیگری حرفهای پیشرفته)
ACC (مربیگری حرفهای تاییدشده)
به تدریج افراد را در حوزه کوچینگ توسعه میدهند و آنها را به متخصصان حرفهای تر و تأثیرگذارتر تبدیل میکنند. برای یک روانشناس، این مدارک میتوانند یک افزایش بسیار مهم در دامنه تخصصی و ابزارهای مشاوره فراهم کنند.
مدرک ACC:
مدرک Associate Certified Coach یا به اختصار (ACC) یک قدم اولیه در دنیای کوچینگ است و به افراد این امکان را میدهد که به عنوان مربی فعالیت کنند. این مدرک افراد را به اصول و استانداردهای اصلی کوچینگ آشنا میکند و ایشان را برای ارائه خدمات مشاوره و راهنمایی در حوزههای مختلف آماده میسازد. ACC معمولاً برای کوچ هایی که تازه وارد این حرفه شدهاند یا تجربه کمی در این زمینه دارند، به عنوان مقدماتیترین مدرک ICF مدنظر قرار میگیرند.
مدرک PCC:
مدرک Professional Certified Coach یا به اختصار (PCC) به شما امکان میدهد تا به عنوان یک مربی حرفهای با تخصص عمیقتر در زمینههای مختلف مشاوره و کوچینگ فعالیت کنید. افراد با این مدرک توانایی تشخیص و حل مسائل پیچیده را دارند و میتوانند به مراجعین خود در دستیابی به اهداف بلندمدت کمک کنند.
مدرک MCC:
مدرک Master Certified Coach یا به اختصار (MCC) نمایانگر یک سطح بسیار بالای تجربه و توانایی در حوزه کوچینگ است. این مدرک به شما این امکان را میدهد تا به عنوان یک مربی حرفهای و برجسته شناخته شوید. افراد دارای این مدرک توانایی تأثیرگذاری عمیق در توسعه فردی و حرفهای فراگرفتهاند و میتوانند به عنوان راهنماهای متخصص در مسیرهای زندگی مختلف به افراد کمک کنند.
دریافت هر کدام از این مدارک نیازمند گذراندن پیشنیاز های ضروری آن و مراجعه به مدارس معتبر مورد تایید فدراسیون رسمی این رشته در آمریکا (International Coach Federation Certification)، می باشد. (برای مطالعه پیشنیاز های ضروری کلیک کنید.) با دریافت این مدارک، یک روانشناس میتواند دیدگاه و ابزارهای بهروزتری را به تجربیات حرفهای خود اضافه کند و به شکل موثرتری در بهبود زندگی و مشکلات روانی مراجعین خود مشارکت داشته باشد.
آیا تا به حال تجربه کردهاید که زندگی به طور جادویی به سمت آرزوها و اهدافتان جریان پیدا کند؟ آیا باور دارید که قدرتی درونی وجود دارد که میتواند آرزوها را به واقعیت تبدیل کند؟ این همان تعریفقانون جذب است، یک قانون که مانند جادو نهتنها واقعیتهای زندگی را تغییر میدهد، بلکه ما را به سوی رویایی بهتر و بزرگتر میکشاند.
فراگیری این قانون همچون کشف یک گنجینه پنهان است، یک مسیر جذاب که ما را به سمت توانمندیهای پنهان و عمیق داخلی خود هدایت میکند. این راز باور بر این است که افکار و احساسات ما، نهتنها نقشی در زندگیمان ندارند، بلکه مستقیماً واقعیتهای ما را شکل میدهند. اینجاست که قانون جذب وارد عمل میشود، ما را به یک دیدگاه جدید درباره قدرت ذهن و ارتباط آن با دنیای بیرونی میبرد. بنابراین، با درک و بهرهمندی از این قانون، میتوانیم خود را در مسیری از موفقیت، خوشبختی و بهواقعیت پیوندیم.
قانون جذب چیست؟
قانون جذب (Law of attraction) ادعا میکند که افکار و اعمال مثبت پاداشهای مثبت به همراه دارند و بالعکس افکار و رفتار منفی پاداشهای منفی به همراه دارند. این یکی از ۱۲ قانون جهانی فلسفه هرمتیک (Hermetism) است و اولین بار در کتاب «راز» “راندا برن” مطرح شد و به شهرت جهانی رسید.
به زبان ساده تر در تعریف قانون جذب می توان گفت، این باور بیان می کند که انسانها و تفکراتشان دارای انرژی خالص هستند و این انرژیها میتوانند انرژیهای مشابه را جذب خود کنند.
هسته اصلی این فلسفه، مثبت گرایی است. مثبت اندیشی با سلامت جسمانی بهتر، عمر طولانیتر و حتی کاهش خطر بیماریهای قلبی مرتبط است. تحقیقات نشان میدهد که ایجاد یک ذهنیت رشد، سلامت روان را نیز به همراه دارد. این ابزار قدرتمندی است که می تواند اضطراب و افسردگیرا کاهش دهد و در عین حال به مدیریت استرس کمک کند.
ما میتوانیم از خودگفتاری مثبت، تکنیکهای تجسم و تعدیل سوگیریهای شناختی استفاده کنیم تا نسبت به وضعیت فعلیمان خوشبینتر باشیم و تغییرات را برای آیندهای بهتر بپذیریم. این وضعیت ما را در مسیر توسعه مهارتهای بیشتر نگه میدارد و در نهایت منجر به موفقیت بیشتر میشود. ما حتی در این وضعیت شاهد افزایش توجه، قدردانی و شفقت به خود خواهیم بود.
نگرش مثبت به معنای ترویج مثبت بودن سمی نیست. اتخاذ یک نگرش خوش بینانه بدون نگرش واقعگرایانه می تواند به اندازه یک دیدگاه منفی مضر باشد. در هر حال باید واقعیت خود را بپذیرید و درک کنید که دنیای واقعی همیشه به نفع شما کار نمیکند. اتفاقات بدی می افتد و شما با شکست مواجه خواهید شد. اما با پذیرش دیدگاه مثبت، راحتتر از این موانع عبور خواهید کرد و قانون جذب شما را تشویق میکند که دقیقاً این کار را انجام دهید.
[section bg_color=”#1e448b”]
جان اسارف (نویسنده معروف) درباره قانون جذب می گوید:
دلیل اینکه بیشتر مردم نمی توانند به موفقیت دست پیدا کنند و قانون جذب را در زندگی خود عملی کنند مربوط به فکر و ذهن آن ها می باشد. اگر در طول زندگی به چیزهایی که نمی خواهید فکر کنید باعث خواهد شد که همان ها را جذب کنید.
جان اسارف می گوید دیگر زمان بدبختی و محال بودن ارزو ها به پایان رسیده است چرا که قانون جذب همه رویاهای شما را تبدیل به واقعیت خواهد کرد. همه چیز از خود فرد شروع می شود باید با تغییر فکر و ذهن خود می توانید در مسیر درست زندگی قرار بگیرید و سعادت و خوشبختی واقعی را به زندگی تان وارد نمایید.
[/section]
[gap height=”20px”]
تاریخچه قانون جذب چیست؟
جنبش اندیشه نو از آموزههای “فینیاس کویمبی” در اوایل قرن نوزدهم آغاز شد. او که به بیماری سل مبتلا شده بود، برای درمان به “نیو همسفیر” رفت و سلامت خود را بازیافت. کویمبی به مطالعه “ذهن در برابر بدن” پرداخت و معتقد بود که مشکلات جسمی از ذهن نشأت میگیرند. او از طریق مقابله با باورهای نادرست ذهنی، به بهبود بیماران کمک میکرد. در سال ۱۸۷۷، واژه “قانون جذب” توسط هلنا بلاواتسکی معرفی شد و در اواخر قرن نوزدهم توسط نویسندگان جنبش اندیشه نو مانند پرنتایس مالفورد و رالف والدو تراین به کار رفت. این مفهوم در قرن بیستم محبوبیت زیادی یافت و در کتابهایی مانند “فکر کنید و ثروتمند شوید” ناپلئون هیل و “شما میتوانید خود را شفا دهید” لوئیس هِی مطرح شد. در سال ۲۰۰۶، با انتشار فیلم و کتاب “راز”، قانون جذب توجه بیشتری جلب کرد و تأثیر زیادی در رسانهها داشت.
قانون جذب چگونه کار می کند؟
اگر ضرب المثل های قدیمی، شبیه “کبوتر با کبوتر، باز با باز” یا جملاتی مانند “آدمهای مشابه جذب هم می شود” و یا کلمات حضرت مسیح در کتاب عهد “درخواست کن تا دریافت کنی” را شنیده باشید، احتمالا درباره ماهیت و اصول قانون جذب اطلاعاتی دارید. به زبان ساده به موجب قانون جذب، افکارمان می توانند اشیاء، افراد و موقعیت های مثبت و منفی را به سمت ما جذب کنند.
[row]
[col span=”6″ span__sm=”12″]
طرفداران قانون جاذبه معتقدند که این قانون همه خواسته را برآورده می کند البته به شرطی که:
خواسته مشخصی داشته باشید.
به خواسته خود با افکار، احساسات، تصویر سازی ذهنی، صحبت کردن درباره آن و باور به تحقق آن انرژی بدهید.
برای داشته ها و خواسته هایتان شکرگزار باشید حتی اگر هنوز آنها را بدست نیاورده اید.
در پاسخ به این سوال که آیا قانون جذب دروغ است یا خیر؟ می توان گفت همان طور که پیش تر اشاره کردیم، قانون جذب به طور رسمی در کتاب «راز» نوشته “راندا برن” مطرح شد و به شهرت جهانی رسید. به طور خلاصه، این قانون بیان میکند که هر چیزی که به آن تمرکز کنید و انرژی مثبت خود را به آن بدهید، در زندگیتان جذب خواهید کرد. بهطور دقیقتر، “راندا برن” با تمرکز بر قوانین و اصول قانون جذب، به خوانندگان نشان میدهد که انرژی مثبتی که درون خود دارند را به هدفها و آرزوهای خود انتقال دهند و با ایجاد اتکا به این انرژی، امکانات و رویدادهای مثبت را در زندگی خود جذب کنند. قانون جذب در کتاب “راز” به عنوان یکی از قوانین اساسی و جهانی زندگی تلقی میشود.
ماهیت قانون جذب در کتاب “راز” در قالب ۳ درس آمده است که در ادامه به طور خلاصه از کتاب راز آن را نقل می کنیم:
قانون جذب یکی از رایجترین اصول در جهان است.
“قانون جذب، به اندازه خود ما قدیمی است: دوست داشتن، دوست داشتن را جذب میکند. در آلمان ضربالمثلی داریم که میگوید: «وقتی در جنگل فریاد میزنید، جنگل آن را انعکاس میدهد». در اصل، تعریف قانون جذب بیان میکند که آنچه فکر میکنید و احساس میکنید، تعیین میکند که چه چیزی را به زندگی خود جذب خواهید کرد.”
برای استفاده از قانون جذب، باید به آنچه میخواهید فکر کنید، نه به آنچه میخواهید از آن اجتناب کنید.
“کری به عنوان یک بازیگر مشتاق، هر شب در مسیر بازگشت به خانه توقف میکرد، به دستاوردهای آینده خود فکر میکرد و آنها را تجسم میکرد. او از این واقعیت که «من این چیزها را دارم، هنوز آنها را در دست ندارم، اما آنها بیرون هستند» احساس آرامش میکرد.
او حتی یک چک ده میلیون دلاری برای خود نوشت و تاریخ آن را ۵ سال دیگر گذاشت. ببینید، او در نهایت از فیلم “احمق و احمقتر” مبلغ را درست در هنگام سررسید چک به دست آورد. نکته قابل توجه در مورد روشی که کری این کار را انجام داد این بود که او همیشه به جای نکات منفی که سعی میکرد از آن اجتناب کند، نکات مثبتی را که به زندگی او وارد میشد، تصور میکرد.”
سه مرحله قانون جذب عبارتند از: درخواست، باور و دریافت.
۱. پرسیدن: این مورد یعنی مشخص بودن در مورد آنچه از زندگی میخواهید. سوالات مبهم پاسخهای مبهم دریافت میکنند. از ساختار زمان حال استفاده کنید و آنچه را که میخواهید از منظر سپاسگزاری بنویسید: «من از داشتن [چیزی که میخواهید را بنویسید] سپاسگزارم».
۲. باور داشتن: اگر به هدف خود باور تزلزلناپذیر ندارید، چرا دیگران باید داشته باشند؟ این در مورد تابش اعتمادبهنفس است، بهطوری که افرادی که در طول مسیر ملاقات میکنید از شما حمایت میکنند. کورکورانه خوشبین نباشید، اما با روحیهای پیشرو حرکت کنید.
۳. دريافت كردن: تصور کنید وقتی به هدف خود برسید چه احساسی خواهید داشت. زندگی چگونه خواهد بود؟ تجسم کنید. این کار اقدامات شما را در جهت درست آغاز میکند.
کتاب “راز” همانطور که بسیار موفق و محبوب بوده است، با مخالفتها و انتقاداتی نیز از برخی افراد سرشناس را به همراه داشت. این قانون در تمایلات نزدیک به علم، به عنوان یک تخیل، تلقی میشود و هیچ شواهد علمی تجربی برای اثبات آن وجود ندارد و به عنوان سرگرمی علمی محسوب میشود.
آنچه این کتاب اغلب بهخاطر آن مورد انتقاد قرار میگیرد، تاکید بیشازحد آن بر قدرت قانون جذب است. در حالی که مفهومی در روانشناسی بهنام “پرایمینگ” وجود دارد، که نشان میدهد ما به طور شهودی بر اساس تاثیرات عمل میکنیم، شما نمیتوانید کل زندگی خود را به این شکل زندگی کنید. بنابراین بله، مهم است که خود را در وضعیت ذهنی مناسب برای رسیدن به اهداف خود قرار دهید؛ اما این به تنهایی کافی نیست. در زیر، برخی از مخالفتهای معمول با کتاب “راز” را بررسی خواهم کرد:
نیروی جذب: برخی افراد معتقدند که قانون جذب که در کتاب “راز” بیان شده است، به طور عمومی قابل قبول نیست و با اصول علمی و منطق تضاد دارد. آنها ممکن است بر این باور باشند که جذب یک چیز تنها از طریق تمرکز ذهنی و انرژی مثبت به آن اتفاق نمیافتد و بیشتر به تلاشها و عمل به عنوان عامل مؤثر برای دستیابی به اهداف توجه دارند.
عدم توجه به عوامل خارجی: برخی افراد ممکن است بر این باور باشند که کتاب “راز” بیش از حد تمرکز خود را بر روی نقش انرژی مثبت و تمرکز ذهنی قرار میدهد و اهمیت عوامل خارجی مانند شانس، شرایط اقتصادی، فرصتهای محیطی و روابط انسانی را کمرنگ میکند. آنها ممکن است بر این باور باشند که تنها با تمرکز بر انرژی مثبت، نمیتوان به تمامی خواستهها و هدفها دست یافت.
فرمول سادهسازی: برخی افراد ممکن است نگرانی داشته باشند که کتاب “راز” اصول پیچیده زندگی را به یک فرمول ساده و یکبعدی تقلیل میدهد. آنها معتقدند که زندگی واقعی پیچیده و تعداد زیادی عوامل و نیروهای مختلف را در بر میگیرد که با یک قانون سادهتر قابل توضیح نیستند.
عدم ارائه مدرک علمی: برخی افراد انتقاد میکنند که کتاب “راز” علمی نیست و نهایتاً به اصول و تئوریهایی بر اساس باور و تجربیات شخصی نویسنده تکیه میکند. آنها ممکن است از نظر علم ممکن است از نظر علمی به دنبال مدرک و شواهد قویتری باشند تا قانون جذب را قبول کنند.
هرچند که “راز” توانست در بین بسیاری از مخاطبان خود محبوبیت کسب کند و تأثیرگذار باشد، اما بسیاری از روانشناسان و افراد متخصص در زمینهی علوم روانشناسی، نظریات ارائه شده در این کتاب را به عنوان یک رویکرد نادرست و ناکارآمد میبینند. بسیاری از ادعاهای ارائه شده در کتاب “راز” بدون پشتوانهی علمی و اثباتهای قابل قبولی استناد کردهاند و برخی از مفاهیم آن با تجربهها و واقعیتهای زندگی همخوانی ندارند.
به عنوان یک مصداق از روانشناسی زرد، “راز” همچنان مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. مهم است همیشه به خاطر داشته باشید که برای دستیابی به اهداف و خواستهها، نیاز به تلاش، تحصیل، برنامهریزی و تعامل اجتماعی است و تکیه بر قانون جذب تنها نمیتواند به تنهایی کافی باشد. بهتر است در مسیر توسعه شخصی و رشد، از منابع علمی و معتبر در زمینهی روانشناسی و توسعه فردی استفاده کنید.
قانون جذب جادو نیست: فکر در کنار اقدام است.
مانند بسیاری از جنبه های دیگر زندگی شما، رویاهای شما تنها در صورتی به حقیقت میپیوندند که اقدام کنید. داشتن نگرش مثبت به زندگی یک چیز است، اما این نگرش مثبت تنها می تواند مسیر را هموار کند. این چیزی نیست که شما را به سر منزل مقصود برساند.
تجلی خواستههای شما و قانون جذب در مورد ترکیب عمل، برنامه ریزی و تفکر مثبت است. تلاشهای مداومی که اکنون برای خود انجام می دهید در آینده برای شما مفید خواهد بود. اولین قدمها را از همین امروز در جهت تحقق اهداف خود بردارید و روزی خودتان خواهید دید که رفتار مثبت و پر عمل شما چه چیزی را برای شما جذب کرده است.
۷ راز قانون جذب چیست؟
نحوه عملکرد قانون جذب بسته به اینکه با چه کسی صحبت میکنید متفاوت است، اما چندین رفتار اساسی دارد. اولین پایه قانون جذب طرز فکر و دومی عمل است. برخی از تئوریها ادعا میکنند که با تمرکز زیاد، بین خود و آنچه در زندگی می خواهید، کشش ایجاد میکنید.
چه به دنبال فراوانی مالی باشیم و چه بخواهیم روابط خود را بهبود ببخشیم، ما آن کشش را از طریق رشد و عمل ایجاد میکنیم، نه از طریق آرزو. ما باید در هر کاری که انجام میدهیم، چه از نظر حرفهای و چه شخصی، تمامیت داشته باشیم.
۷قانون از قانون جذب چیست؟
در قانون جذب هفت قانون فرعی وجود دارد. در حالی که ما هیچ یک از این قوانین را به صورت علمی قبول نداریم، اما این قوانین ارزشمند هستند. این قوانین ۷ گانه عبارتند از:
مغناطیس
این قانون فرعی توضیح میدهد که هر چیزی، مانند خودش را جذب میکند. افکار منفی یکدیگر را جذب می کنند، همچنین این قانون برای افکار مثبت نیز برقرار است. اگر بدبین باشیم، تجربیات منفی همچنان به سراغ ما میآیند. اما اگر به دنبال جنبههای مثبت زندگی باشیم، دیدگاه ما بیشتر بر یافتن فرصتها و تجربیات نشاطآور متمرکز خواهد شد که نتیجه آن افزایش رفاه ماست.
تجلی
این قانون فرعی به ما توصیه میکند که برای تغییر، توجه و انرژی خود را روی زمان حال متمرکز کنیم. دلتنگی گذشته یا نگرانی در مورد آینده باعث محقق شدن تغییرات مثبت نمیشود. اما اگر اکنون کار کنیم، آینده بهتری خواهیم ساخت و رویاهای خود را محقق خواهیم کرد.
انجام کار درست
برخی از جنبههای منفی زندگی را می توان حذف یا تغییر داد. محیط های کاری سمی، روابط ناسالم، یا شغلهای ناخوشایند میتواند ما را از داشتن زندگی معنادار باز دارد. با حذف این نکات منفی، میتوانیم فضای خالی را با چیزهایی پر کنیم که به ما کمک میکنند در زندگیمان هدفمندتر باشیم. داشتن یک دورنمای روشن از اهداف و ارزشهای شخصی، به شما کمک می کند زندگی خود را غنیتر کنید.
تعادل
بعضی روزها عالی هستند اما همه روزها نمیتوانند عالی باشند. ممکن است گاهی شکست بخورید یا با شکست مواجه شوید. نکته اینجاست: این بخشی از زندگی است. خوب است که شکست هایمان را بپذیریم زیرا آنها فرصتی برای یادگیری هستند. همانطور که پیروزی های خود را جشن می گیریم، باید باختهای خود را نیز در آغوش بگیریم. تناسب ذهنی و تعادل از ما میخواهد که اهدافی را تعیین کنیم، یک روتین ایجاد کنیم و به سفری برای کشف خود برویم. اینجاست که طرز فکر رشد به میان میآید. نگاه شما به دنیا جنبههای زیادی از زندگی شما را شکل می دهد. جستجوی فعال جنبه مثبت یک موضوع به شما کمک میکند، عزت نفس و اعتماد به نفس خود را افزایش دهید تا رهبر بهتری شوید. شما می توانید صفات سمی و باورهای محدود کننده را دور بریزید تا شجاع باشید و فرصت های جدید را ببینید. انرژی مثبت نیز مسری است. ذهن باز و تمرکز بر احساسات مثبت، افراد دیگری که همین احساس را دارند جذب میکند. این قانون به بنیانگذاران شرکتهای نوپا کمک میکند تا ذهنیت کارآفرینی را اتخاذ کنند. این ذهنیت به آنها کمک می کند تا به طور حرفهای پیشرفت کنند. این طرز فکر بخشی از چیزی است که شخصیت کارآفرینان را جذاب و قانع کننده میکند.
اهداف و آرزوهای تزلزل ناپذیر
این قانون فرعی تماماً در مورد تمرکز بر اهداف و خواسته هایی است که زندگی ما را بهبود می بخشد. اهداف اسمارت و روشن به ما کمک می کنند تا سلامتی بهتری داشته باشیم، در حرفه خود موفق شویم و روابط سالمی داشته باشیم. در طول مراحل زندگی ما تغییرات زیادی را تجربه میکنیم. در حالی که ارزشها یا خواستههای ما ممکن است در طول زندگیمان تکامل یابند، داشتن یک احساس روشن از خود به ما کمک میکند تا در دستیابی به مهمترین اهدافمان ثابت قدم بمانیم.
هارمونی
هماهنگی اطرافمان می تواند بر انرژی ما تأثیر بگذارد. استفاده از انرژی اطرافمان به ما کمک میکند تا در عین تلاش برای رسیدن به اهدافمان، دیدگاه مثبتی داشته باشیم. وقتی در اطرافمان افرادی داریم که ذهنیت مشابهی برای دستیابی به اهداف دارند، کاملا به نفع ماست. آنها منبع تشویق، حمایت و الهام هستند.
بازتاب جهانی
این جزء لاینفک قانون جذب است. آنچه را که به دنیا عرضه میکنیم، پس میگیریم. نحوه رفتار ما با دیگران تأثیر مستقیمی بر زندگی ما دارد. اگر به کسی بی احترامی کنید، او را برای انجام همین کار تشویق میکنید.
و اگر مثبتاندیش و سختکوش باشید، مردم میخواهند در کنار شما زندگی و کار کنند و در نهایت شما از شبکه سازی بهتر، یک محل کار لذتبخشتر و دوستانهتر لذت خواهید برد.
چگونه از قانون جذب برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنیم؟
ما نمی توانیم قول بدهیم که استفاده از قانون جذب به شما کمک میکند به اهداف خود برسید. اما امتحان برخی از اصول قانون جذب ضرری ندارد. مثبت اندیشی ابزار قدرتمندی است که می تواند به شما در بهبود زندگی شخصی یا حرفه ای کمک کند، اما این همه چیز نیست.
تلاش آگاهانه، مستمر و مؤثر در نهایت راه را برای رسیدن به اهداف ما هموار خواهد کرد. در اینجا هفت راه برای استفاده از قانون جذب برای رسیدن به اهداف خود آورده شده است:
درک فرسودگی شغلی و چگونگی عبور از آن
جملات تاکیدی مثبت و صحبت با خود را در گفتگوی درونی خود بگنجانید.
در هر موقعیتی که هستید به دنبال نکات مثبت باشید، مهم نیست چقدر بزرگ یا کوچک
تجسم را با نگه داشتن یک تابلوی تجسم تمرین کنید.
مدتی را به تأمل در خود و الگوهای ذهنی و عملی اختصاص دهید و به دنبال تصادفات و الگوهاهای تکرار شونده باشید.
تشخیص دهید که چه زمانی افکار منفی به سراغ شما میآیند.
نوشتن ایدهها، ارزشها و برنامههای خود را جدی بگیرید.
قانون جذب یک راه جادویی برای دستیابی به اهداف و زندگی رویایی شما نیست. اگر علیرغم تلاشهایتان متوجه شدید که آنطور که انتظار داشتید پیش نمیرود، کمی وقت بگذارید و در مورد اقدامات خود فکر کنید.
به رفتار خود و اینکه چگونه قانون جذب را در زندگی خود اعمال میکنید فکر کنید. در اینجا چند دلیل وجود دارد که قانون جذب ممکن است در حال حاضر برای شما کارساز نباشد:
شما فاقد اهداف و یا هدف مشخص هستید.
در مورد اهداف خود مطمئن نیستید.
احساس می کنید بی انگیزههستید و نمی توانید کارهای سخت را انجام دهید.
شما خستگی ذهنی و استرس زیادی دارید، بنابراین انرژی لازم را ندارید.
اکنون میدانید که یک دیدگاه خوش بینانه میتواند الهام بخش شما باشد و شما را به تلاش بیشتر برای رسیدن به اهدافتان سوق دهد. نگرش درست خوب است، اما رفتار، انضباط و اهداف روشن به ما فرصت رشد و تغییر میدهد.
گام هایی برای استفاده از قانون جذب
به خواسته حقیقی خود پی ببرید.
اگر به خرید کردن علاقه دارید از اصل اول قانون جاذبه لذت خواهید برد. اولین قدم انتخاب خواسته است. چگونه انتخاب می کنید؟ چشمانتان را ببندید و درباره چیزی که لازم دارید یا دوست دارید فکر کنید. چیزی که شما را خیلی خوشحال می کند. تردیدها را کنار بگذارید و برای لحظه ای تصور کنید.
از بی هدفی دوری کنید.
آیا به دنبال یک شیء هستید؟ مثلا یک دوربین جدید یک روان نویس یا فواره ای برای باغ خود. آیا شرایط خاصی را می خواهید؟ مانند بهبود سلامتی ترفیع یا یاد گرفتن تنیس. آیا میخواهید کاری برای جهان انجام بدهید؟ کاری مثل نوشتن یک کتاب راه انداختن کسب و کار جدید یا خلق یک اثر هنری
بهتر است تصویر واضحی از خواسته خود را مجسم کنید و آن را در ذهن نگه دارید. چرا؟ زیرا بلاتکلیفی می تواند ترکیبی ناموزون از چندین خواسته را برای شما فراهم کند.
تغییر انرژی در صورت نیاز
اگر از چیزهایی که به سمت خود جذب می کنید راضی نیستید (دوستان بد، شرایط کاری نامناسب و…)، انرژی خود را عوض کنید. خواسته خود را شفاف کنید تا ارتعاشات متفاوتی بفرستید و ببینید که قانون جاذبه چگونه دوستان جدید با شرایط کاری عالی برایتان فراهم می کنند.
به اراده خود انرژی بدهید.
یکی از راه های انرژی دادن به اراده تهیه نقشه کار است. درباره کارهایی که ممکن است برای ایجاد جاذبه ای قوی انجام دهید فکر کنید.
پذیرای احتمالات بی پایان باشید.
هنگامی که به خواست خود فکر میکنید احساسات مثبت را به قلب خود راه دهید احساساتی مانند شادی و لذت بدست آوردن خواسته هایتان، با اینکار از خواسته خود حمایت کنید و قانون جاذبه را به حرکت در آورید. هر خواسته یکی از احتمالات بی پایان را به سمت خود جذب می کند. اما به خاطر داشته باشید که ترس، نگرانی و استرس موقعیت ها، افراد و اشیاء منفی را وارد زندگی شما می کنند اما با شادی شکر گذاری و احساس قدرت، خوبی های بیشتری جذب می شوند. مانند روابط سالم و عاشقانه، کار مناسب تر و پول بیشتر و…
استفاده از گفتار صحیح
اگر خواسته شما این است که “می خواهم از دوستان بد دوری کنم”، به جذب آنها ادامه خواهید داد. واژه “بد” واژه ای است که برای افراد بار معنوی دارد و همچنین تاثیر گذارترین واژه جمله است. باید از واژهای دیگری برای جذب دوستان خوب استفاده کنید. درباره واژه هایی که برای بیان خواسته هایتان استفاده می کنید فکر کنید. بجای “باید از شر این شغل بدرد نخور خلاص شوم” بگویید “شغلی پیدا می کنم که سه برابر شغل فعلی ام درآمد داشته باشد، و تا تاریخ مورد نظر) مشغول انجام این کار خواهم بود”.
نیمه پر لیوان
بهترین زمان برای خلق نور هنگامی است که تاریکی همه جا را فرا گیرد و قدرتمند شود. خود را به فانوسی از نور و خوشبینی تبدیل کنید. در برابر خوبی های زندگی شکر گذار باشید و نگرش مثبتی داشته باشید. این احساسات را در زندگی همه کسانی که می شناسید جاری کنید. انرژی خود را صرف مشکلات نکنید. در برابر مشکلات تنها ناظر باشید اما خوبی ها را جستجو کنید. توجه کنید که انرژی چگونه شروع به تغییر می کند. بعضی مواقع کاملا محسوس است.
خوشبختی برای همه است، بخشنده باشید.
جذب ثروت به زندگی خود به معنی مصرف کردن سهم دیگران نیست؛ معتقدان به قانون جاذبه می گویند “همان قدرتی که ثروت را از میان احتمالات پی پایان برای شما فراهم میکند، برای دیگران نیز میتواند درست همین کار را انجام دهد. هیچ چیز از این منبع بی پایان کاسته نمی شود.” برخی معتقدند هنگامی که از روی عشق و محبت می بخشید پاداش شما چندین برابر می شود بعضی اوقات نیز اشکال گوناگون به خود می گیرد.
قانون جذب در قرآن
قانون جذب، از دیدگاه اسلامی به شکلی متفاوت مورد بررسی قرار میگیرد. قرآن و احادیث به طور مستقیم به قانون جذب اشاره نمیکنند، اما مفاهیم مشابهی مانند نیت، دعا، توکل بر خدا و ایمان به تواناییهای خود در این منابع وجود دارد که میتواند به نحوی با قانون جذب مرتبط باشد. برای مثال در قرآن کریم، اهمیت نیت و دعا به عنوان راهی برای ارتباط با خدا و جلب رحمت او، بارها مورد تأکید قرار گرفته است.
در آیه ۱۸۶ سوره بقره، خداوند میفرماید: “وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ” (و هرگاه بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو من نزدیکم. دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند، اجابت میکنم). این آیه به روشنی نشان می دهد که فکر و دعا میتواند بر جذب رحمت الهی تأثیر بگذارد.
یکی دیگر از مفاهیمی که در قرآن و احادیث مورد تأکید قرار گرفته است، توکل بر خدا و اعتماد به نفس است. در قرآن کریم، آیه ۱۵۹ سوره آل عمران میفرماید: “فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ” (پس هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن. همانا خدا توکلکنندگان را دوست دارد). این آیه بیان می کند که اعتماد به خدا و داشتن ایمان قوی میتواند به دستیابی به اهداف و خواستهها کمک کند، که با ایده قانون جذب مرتبط است.
قدرت کلمات در قانون جذب چگونه است؟
کلمات قدرت زیادی در قانون جذب دارند و میتوانند تاثیرات شگرفی بر زندگی افراد بگذارند. هنگامی که از کلمات مثبت و انگیزشی استفاده میکنیم، ذهن و ضمیر ناخودآگاه ما به طور ناخودآگاه به سمت تجارب و فرصتهای مثبت جذب میشود. به عنوان مثال، اگر مداوم جملاتی مانند “من موفق خواهم شد” یا “من لایق خوشبختی هستم” را تکرار کنیم، نه تنها انرژی مثبت به خود میدهیم بلکه این انرژی را به کائنات ارسال میکنیم و در نتیجه، اتفاقات و شرایطی که ما را به سمت اهدافمان هدایت میکنند، به زندگیمان جذب میشوند.
از سوی دیگر، استفاده از کلمات منفی و نامیدکننده میتواند اثرات معکوسی داشته باشد. زمانی که مداوم از کلماتی مانند “نمیتوانم” یا “ناممکن است” استفاده میکنیم، ذهن ما به تدریج این باور را میپذیرد و ما را از تلاش برای رسیدن به اهدافمان بازمیدارد. این کلمات منفی باعث جذب انرژیهای منفی و ایجاد موانع در مسیر موفقیت ما میشوند. بنابراین، در قانون جذب، تاکید بر استفاده از کلمات و جملات مثبت و سازنده به عنوان یکی از اصول اساسی برای دستیابی به موفقیت و خوشبختی است.
کتاب “چهار اثر” اثر فلورانس اسکاول شین، نویسنده و نقاش آمریکایی، یکی از مشهورترین و پرفروشترین کتابهای حوزه روانشناسی و موفقیت در جهان است. این کتاب که در سال ۱۹۲۸ منتشر شد، از چهار بخش مجزا با عناوین زیر تشکیل شده است:
کتاب راز اثر راندا برن، نویسنده و تهیهکننده استرالیایی، یکی از مشهورترین کتابهای حوزه روانشناسی و موفقیت در جهان است. این کتاب که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، به سرعت به پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز تبدیل شد و به زبانهای مختلف ترجمه شد.
کتاب راز در سه بخش اصلی با عناوین زیر نوشته شده است:
بخش اول: راز آشکار میشود
بخش دوم: راز در عمل
بخش سوم: راز در زندگی شما
در این کتاب، راندا برن با استفاده از داستانهای واقعی، نقل قولهایی از افراد مشهور و آموزههای فلسفی و مذهبی، به خواننده نشان میدهد که چگونه میتواند با استفاده از قانون جذب، زندگی خود را در زمینههای مختلف مانند سلامتی، ثروت و روابط عاطفی بهبود بخشد.
[/col]
[col span=”4″ span__sm=”12″]
[ux_image id=”21028″]
[/col]
[/row]
[/ux_slider]
[/section]
[accordion title=”سوالات متداول کاربران در مورد قانون جذب”]
[accordion-item title=”چگونه میتوان از قانون جذب استفاده کرد؟”]
برای استفاده از قانون جذب، باید افکار و احساسات مثبت را در خود تقویت کنید و بر چیزهایی که میخواهید تمرکز کنید، نه چیزهایی که نمیخواهید. همچنین تجسم و تصور موفقیت و خوشبختی نیز مؤثر است.
[/accordion-item]
[accordion-item title=”آیا قانون جذب علمی است؟”]
قانون جذب بر پایه مفاهیم فلسفی و روانشناختی استوار است و بهطور مستقیم توسط علم ثابت نشده است. با این حال، برخی از اصول آن با مفاهیم روانشناسی مثبت و اثرات مثبتاندیشی هماهنگی دارند.
[/accordion-item]
[accordion-item title=”آیا قانون جذب برای همه کار میکند؟”]
قانون جذب برای همه قابل استفاده است، اما نتایج ممکن است بسته به میزان ایمان و تعهد فرد به این قانون متفاوت باشد. باورهای منفی و شک و تردید میتوانند اثرات آن را کاهش دهند.
[/accordion-item]
[/accordion]
[accordion]
[accordion-item title=”آیا قانون جذب با مذهب و اعتقادات دینی در تضاد است؟”]
بسیاری از افراد معتقدند که اصول قانون جذب با باورهای دینی و معنوی هماهنگ است، زیرا هر دو بر اهمیت ایمان، تفکر مثبت و دعا تأکید دارند. با این حال، نحوهی تفسیر و کاربرد آن ممکن است بسته به دیدگاههای شخصی متفاوت باشد.
[/accordion-item]
[accordion-item title=”آیا قانون جذب بر پایهی قوانین فیزیک است؟”]
قانون جذب بیشتر بر پایه مفاهیم فلسفی و روانشناختی است و به طور مستقیم با قوانین فیزیک مرتبط نیست. با این حال، برخی از طرفداران آن معتقدند که اصولی مانند انرژی و ارتعاشات ممکن است با قوانین علمی هماهنگ باشند.
[/accordion-item]
[accordion-item title=”آیا قانون جذب در روابط مؤثر است؟”]
هواداران قانون جذب ادعا میکنند که این قانون بر روابط ما تأثیر میگذارد، زیرا هر چه که بر آن تمرکز کنیم، بیشتر تجربهاش خواهیم کرد.
[/accordion-item]
[/accordion]
[accordion]
[accordion-item title=”آیا قانون جذب میتواند مشکلات مالی را حل کند؟”]
بله، بسیاری معتقدند که با تمرکز بر ثروت و فراوانی، میتوان فرصتهای مالی را به سمت خود جذب کرد. اما این امر نیازمند تغییر نگرش و رفتارها نیز هست.
در دهههای اخیر، با پیشرفت فناوری و تحولات جهانی، بازار کار نیز به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و شغلها به سرعت تغییراتی فراگیر را تجربه کردهاند. امروزه، با ورود به دوران دیجیتال و پدیده چهارمین انقلاب صنعتی، بسیاری از شغلها تحت تأثیر قرار گرفته و شغلهای جدید با ویژگیهای خاص خود به وجود آمدهاند. در این مقاله، به بررسی هفت شغل پر درآمد جهان در دهه آینده میپردازیم و تحلیل میکنیم که چرا این شغلها از لحاظ علمی و تکنولوژیک به این اندازه مورد توجه قرار میگیرند.
مهندسی هوافضا و هوانوردی:
مهندسی هوافضا (Aerospace engineering) و هوانوردی (Aviation Engineering) به عنوان یکی از شغلهای پیشرفته و پر درآمد دهه آینده شناخته میشود. این حوزه به تحلیل و توسعه فناوریهای مرتبط با صنعت هوانوردی و هوافضا میپردازد. از طراحی هواپیماها و فضاپیماها تا تحقیقات در زمینه انرژیهای نوین برای پرواز. مهندسان هوافضا و هوانوردی به دلایلی که چندین مورد از آنرا بیان خواهیم کرد، در دهه آینده نقش بسیار مهمی خواهند داشت.
رشد سریع صنعت هوافضا و هوانوردی
با توسعه سریع فناوری در حوزه هوافضا و هوانوردی، نیاز به مهندسان ماهر در این زمینه افزایش یافته است. آمار نشان میدهد که در سالهای اخیر، سرمایهگذاریهای بسیاری در این صنعت انجام شده و این رشد پیوسته قابل مشاهده است.
افزایش سفرهای هوایی
با افزایش جمعیت جهانی و توسعه روزافزون صنعت گردشگری، نیاز به حمل و نقل هوایی نیز افزایش یافته است. هواپیماها به عنوان وسیله اصلی حمل و نقل بینالمللی، بازار بزرگی را شکل میدهند. این نیازِ ثابت بر افزایش تعداد سفرهای هوایی و خرید هواپیماهای جدید، مهندسان هوافضا و هوانوردی را به عنوان نیروی کار حیاتی در این صنعت معرفی میکند.
تحقیقات و توسعه فناوری
صنعت هوافضا و هوانوردی به دلیل پیچیدگی و اهمیت زیاد، نیاز به تحقیقات و توسعه دائمی دارد. مهندسان این حوزه در فعالیتهای تحقیقاتی نقش اساسی ایفا میکنند و در زمینههایی مانند بهینهسازی سوخت، کاهش وزن هواپیماها، و بهبود کارایی موتورها تاثیرگذار هستند. این فعالیتها نقطه عطفی در پیشرفت صنعت هوانوردی و هوافضا محسوب میشوند.
آمارها نشان میدهد که مهندسان هوافضا و هوانوردی از جمله متخصصان با درآمد بالا در جهان هستند. میانگین درآمد این افراد به دلیل تخصص و مهارات خاصی که در این حوزه پیدا میکنند، به طور معمول بسیار بالاست. طبق آخرین اطلاعات آماری به طور میانگین یک مهندس هوافضا در کشور آمریکا سالیانه حقوقی مابین ۵۸ هزار تا ۱۰۷ هزار دلار دریافت میکند و این مقدار نسبت به رشته های دیگر فنی و مهندسی بالاتر است.
پزشکی نانوتکنولوژی
پزشکی نانوتکنولوژی به عنوان یک زمینه پیشرفته در تحقیقات و پژوهشهای پزشکی، به سرعت به یکی از پر درآمدترین حوزههای شغلی دهه آینده تبدیل میشود. این حوزه به کاربرد نانومواد و تکنیکهای نانو در تشخیص و درمان بیماریها متمرکز است. در اینجا، با بررسی آمار و تحلیل اطلاعات مرتبط، به دلایلی که این شغل به عنوان یکی از پر درآمدترین حوزههای شغلی آینده شناخته میشود، می پردازیم.
رشد سریع تکنولوژی نانو در پزشکی:
نانوتکنولوژی به عنوان تکنولوژی مبتنی بر ابعاد نانومتری (یک میلیون برابر ضخامت موی انسان)، به سرعت در پزشکی پیشرفت میکند. این پیشرفت در تحقیقات نانوتکنولوژی، برای ایجاد داروهای هوشمند، نانوسنسورهای حسگر بیماری، و تصویربرداری نانومتری در پزشکی بسیار مهم است. این رشد سریع، ایجاد فرصتهای زیادی در زمینه شغلی پزشکی نانوتکنولوژی را به دنبال داشته است.
توسعه فناوری نانو در تشخیص بیماریها:
نانوتکنولوژی توانمندی بالایی در تشخیص دقیق بیماریها دارد. نانوسنسورها و دستگاههای تشخیص نانومتری قابلیت تشخیص سریع و دقیق بیماریهای مختلف را فراهم میکنند. به عنوان مثال، تشخیص زودرس سلولهای سرطانی یا ویروسهای خاص با استفاده از نانوذرات، از جمله دستاوردهای برجسته این فناوری است.
تاثیر درمانی داروهای نانوتکنولوژی:
داروهای نانوتکنولوژیک، که به دلیل اندازه کمتر و توانمندی بیشتر، میتوانند به طور دقیقتر به سلولهای بیماری مورد نظر تراکم شوند. این داروها به برنامهریزی دقیقتر و تحریکهای هوشمندانه تر درمان میپردازند. آمارها نشان میدهد که با پیشرفت درمانهای نانوتکنولوژیک، نیاز به تخصص در این حوزه افزایش یافته است.
زیانهای اقتصادی ناشی از بیماریها و پیشگیری:
با توجه به پژوهشها و تحقیقات نانوتکنولوژی در زمینه پیشگیری از بیماریها، میزان زیانهای اقتصادی ناشی از بیماریها به شدت کاهش مییابد. این نقطه مهم در جلب توجه و سرمایهگذاری در حوزه پزشکی نانوتکنولوژی تاثیرگذار بوده و باعث ایجاد فرصتهای شغلی جدید میشود.
پزشکان نانوتکنولوژی در گستره وسیعی از زمینهها میتوانند فعالیت کنند. در یک شرکت داروسازی، میتوانند در زمینههای مختلفی نقش داشته باشند:
در هر شرکت دارویی در هر زمینه؛
با سایر رشته ها از جمله پزشکی و دندان پزشکی؛
همکاری با مراکز تحقیقاتی و دانشگاهها؛
و…
کوچینگ یا مربیگری
کوچینگ(Coaching) یا مربیگری به عنوان یک حرفه در حوزه توسعه فردی و سازمانی، همان طور که اکنون هم از پر درآمد ترین مشاغل جهان به خصوص آمریکا است، می تواند رشدی چند برابری را در آیتده ای بسیار نزدیک تجربه کند. این حوزه به ارتقاء عملکرد افراد در زندگی شخصی و حرفهای، مدیریت استرس، و تسهیل در دستیابی به اهداف معین میپردازد. از آنجا که مراجعین به کوچ می تواند از تمام اقشار جامعه و با هر سن و مدرکی باشند، نیاز به کوچ و کوچینگ هیچ گاه رو به نزول نخواهد رفت. در ادامه به بررسی بیشتر این موضوع خواهیم پرداخت.
رشد تقاضا برای توسعه شخصی:
با پیچیدهتر شدن جوامع و تغییرات متنوع در زندگی اجتماعی و شغلی، تقاضا برای خدمات کوچینگ و مربیگری به شدت افزایش یافته است. افراد در جستجوی بهبود در زندگی خود، ارتقاء مهارتهای شغفآور، و مدیریت بهتر استرسها به مراکزی که خدمات کوچینگ ارائه میدهند، روی آوردهاند.
افزایش توجه به توسعه شخصی و حرفهای:
آمار نشان میدهد که افراد به دلیل فشارهای مداوم زندگی و اهمیت دادن به رشد فردی و حرفهای، به دنبال مشاوره و راهنمایی از افراد متخصص در زمینه کوچینگ هستند. این توجه به توسعه فردی، یکی از انگیزههای اصلی برای افزایش تقاضا به شمار میآید.
ارتقاء توانمندیهای رهبری:
توسعه مهارتهای رهبری در سازمانها و شرکتها به یکی از اولویتهای اصلی تصمیمگیرندگان تبدیل شده است. مدیران و رهبران تجاری به دنبال بیزینس کوچ هایی هستند که قادر به ارائه راهنماییهای موثر برای ارتقاء مهارتهای رهبری و بهبود عملکرد گروههای کاری خود باشند.
تأثیر مثبت بر سلامت روانی:
توسعه فردی و حرفهای از طریق کوچینگ و مربیگری به عنوان یک راهکار موثر برای مقابله با استرسها، افزایش اعتماد به نفس، و بهبود کیفیت زندگی شناخته میشود. این تأثیر مثبت بر سلامت روانی و روحی افراد، تقاضا برای خدمات کوچینگ را به شدت افزایش داده است.
متوسط درآمد بیزینس کوچینگ در آمریکا در ماه ژانویه ۲۰۲۲ معادل ۸۴ هزار دلار در سال عنوان شده است. آمارها نشان میدهد که مربیان موفق و معتبر با تخصص در زمینههای مختلف از جمله زندگی شخصی، حرفهای، و بیزینسی، به عنوان یکی از گروههای با درآمد بالا در بازار کار محسوب میشوند. این افراد توانستهاند با ارائه خدمات با ارزش و انگیزشی، اعتبار بالایی بین مراجعین خود ایجاد کنند.
توسعهدهندگان هوش مصنوعی (AI) و یادگیری عمیق به عنوان متخصصان کلیدی در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات شناخته میشوند. این حوزه نه تنها تکنولوژیهای پیشرفته را به وجود میآورد بلکه فرصتهای شغلی پردرآمدی نیز ایجاد میکند. در ادامه به دلایلی که این شغل به عنوان یکی از پر درآمدترین حوزههای شغلی آینده شناخته میشود، می پردازیم.
رشد سریع فناوری هوش مصنوعی:
با پیشرفت سریع در زمینه هوش مصنوعی، توسعهدهندگان با تخصص در این حوزه به یکی از نیروهای اصلی در بازار کار تبدیل شدهاند. هوش مصنوعی ابزارهایی نظیر یادگیری عمیق و شبکههای عصبی را شامل میشود که توسعهدهندگان را به یک موقعیت بسیار حیاتی و پر درآمد در دنیای فناوری میاندازد.
تأثیر گذاری هوش مصنوعی در صنایع مختلف:
آمارها نشان میدهد که هوش مصنوعی به طور متنوعی در صنایع از جمله بهداشت، مالی، خودروسازی، تجارت الکترونیک، و سلامت کاربرد دارد. توسعهدهندگان هوش مصنوعی در این صنایع توانستهاند با ارائه راهکارهای هوشمند و افزایش بهرهوری، جایگاه برجستهای کسب کنند. تا سال ۲۰۳۰، ۲۶ درصد یعنی مبلغی بیشاز ۱۵ تریلیون دلار از تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان از هوش مصنوعی و پیشرفتهایی که آن در حوزهها و صنایع مختلف ایجاد میکند، بهدست خواهد آمد.
توسعه یادگیری عمیق:
یادگیری عمیق به عنوان یک زیرمجموعه از هوش مصنوعی، تکنیکهای پیشرفته مانند شبکههای عصبی را در بر میگیرد. توسعهدهندگان متخصص در این زمینه به دلیل توانایی در ایجاد الگوریتمها و مدلهای پیشرفته برای تحلیل دادههای پیچیده، به عنوان نیروهای حیاتی در توسعه این فناوریها شناخته میشوند.
افزایش تقاضا برای حل مسائل پیچیده:
با افزایش تعداد دادهها و پیچیدگی مسائل در صنایع مختلف، تقاضا برای توسعهدهندگان هوش مصنوعی با تخصص در یادگیری عمیق به شدت افزایش یافته است. این توسعهدهندگان قادر به حل مسائل پیچیدهتر و ارائه راهکارهای هوشمندانهتر میباشند.
تأثیر بزرگترین شرکتها در توسعه هوش مصنوعی:
شرکتهای فناوری بزرگ، از جمله گوگل، آمازون، و مایکروسافت، به دنبال توسعه هوش مصنوعی در محصولات و خدمات خود هستند. این تأثیر بر روی بازار کار توسعهدهندگان هوش مصنوعی را تقویت کرده و توانسته اند تقاضای بیشتری در این حوزه ایجاد کنند.
توسعه هوش مصنوعی در حوزه پزشکی:
یکی از زمینههایی که هوش مصنوعی به ویژه در آن تأثیرگذار است، حوزه پزشکی است. از تشخیص بیماریها تا تحلیل دقیق دادههای پزشکی، توسعهدهندگان هوش مصنوعی به بهبود خدمات درمانی و بهبود زندگی افراد کمک میکنند.
توسعه هوش مصنوعی در خودروهای هوشمند:
توسعهدهندگان هوش مصنوعی نقش بسیار مهمی در توسعه خودروهای هوشمند ایفا میکنند. سیستمهای هوش مصنوعی برای خودرانی، بهینهسازی ترافیک، و ایمنی رانندگان از زمانی که به بازار وارد شدهاند، باعث افزایش تقاضا برای این توسعهدهندگان شده است.
دور از لطف نیست بدانید، حقوق پایهی مهندسان یادگیری ماشین در کمپانیهای بزرگی مانند اپل، متا و نتفیلیکس ۱۵۰هزار دلار در سال است. درحالیکه حقوق پایهی مهندس یادگیری ماشین در آمریکا ۱۳۰هزار دلار در سال، در انگلستان ۵۵هزار پوند و در آلمان ۶۰هزار یورو در سال است.
توسعهدهندگان بلاکچین
توسعهدهندگان بلاکچین به عنوان حرفهای مهم در زمینه فناوری اطلاعات و ارتباطات به شدت به یکی از پر درآمدترین حوزههای شغلی دهه آینده تبدیل میشوند. بلاکچین به عنوان یک فناوری نوین و امن در ثبت و انتقال اطلاعات شناخته میشود که توسعهدهندگان با تخصص در این زمینه نقش کلیدی در تحولات اقتصادی و فناورانه جهانی ایفا میکنند.
رشد پروژههای بلاکچین در صنایع مختلف:
با افزایش استفاده از تکنولوژی بلاکچین در صنایع مختلف از جمله مالی، سلامت، زنجیره تأمین، و حتی هنر، تقاضا برای توسعهدهندگان بلاکچین به شدت افزایش یافته است. این توسعهدهندگان نقش مهمی در طراحی و پیادهسازی پروژههای متنوع بلاکچین دارند که به بهبود فرآیندها و امنیت در صنایع مختلف کمک میکنند.
استفاده گسترده از بیتکوین و ارزهای دیجیتال:
با گسترش استفاده از بیتکوین و ارزهای دیجیتال، توسعهدهندگان بلاکچین تبدیل به یکی از نیروهای اصلی در حوزه ارزهای دیجیتال شدهاند. آمار نشان میدهد که حجم معاملات ارزهای دیجیتال به سرعت افزایش یافته و این ارزها به عنوان یک ابزار سرمایهگذاری و انتقال ثروت جذابیت بسیاری را دارند.
پیشرفت در تکنولوژی هویت دیجیتال:
توسعهدهندگان بلاکچین نقش مهمی در پیشرفت تکنولوژی هویت دیجیتال ایفا کردهاند. استفاده از بلاکچین در حوزه هویت دیجیتال به افراد امکان میدهد تا هویت خود را با اطمینان بیشتری تأیید کنند و ریسکهای امنیتی را کاهش دهند.
توسعهدهندگان بلاکچین در پروژههای ارتقاء شهرها:
پروژههای ارتقاء شهرها (Smart Cities) به منظور بهبود زندگی شهروندان و بهینهسازی فرآیندهای شهری از تکنولوژی بلاکچین بهرهمند میشوند. توسعهدهندگان بلاکچین در این حوزه با طراحی سیستمهای هوشمند، به حل چالشهای شهری و ایجاد فضاهای امن و اقتصادی کمک میکنند.
پتانسیل بالای شغلی در حوزه امنیت دیجیتال:
با توجه به اهمیت امنیت دادهها و تراکنشها در دنیای دیجیتال، توسعهدهندگان بلاکچین با تخصص در امنیت دیجیتال دارای فرصتهای شغلی بسیار بالا هستند. این حوزه به عنوان یکی از مهمترین چالشهای محافظت اطلاعات مورد توجه قرار گرفته و توسعهدهندگان با تخصص در این زمینه تقاضا فراوانی را تجربه میکنند.
همکاری با شرکتهای بزرگ و استارتاپها:
توسعهدهندگان بلاکچین به دلیل تخصصهای خود به سرعت به همکاری با شرکتهای بزرگ و استارتاپها جذب میشوند. این همکاریها باعث ایجاد پروژههای نوآورانه و درآمدزا میشود.
با توجه به تعداد محدود از متخصصان در این زمینه، شرکتها تمایل دارند تا این توسعهدهندگان را با حقوق بالا جذب کرده و پروژههای مهم خود را به آنها واگذار کنند.
متخصصان امنیت سایبری
متخصصان امنیت سایبری به عنوان افراد تخصصی در حوزه حفاظت از اطلاعات و امنیت دیجیتال در دنیای ارتباطات و فناوری، قطعا به یکی از پر درآمدترین حوزههای شغلی دهه آینده تبدیل میشوند. با توجه به افزایش روزافزون تهدیدهای سایبری و حجم بزرگ دادهها، نیاز به متخصصانی با توانایی مدیریت و پیشگیری از حملات سایبری رو به افزایش است. در اینجا، با بررسی آمار و تحلیل اطلاعات، آینده این شغل را بررسی خواهیم کرد.
افزایش حجم و ارزش دادهها:
یکی از اصلیترین دلایل افزایش اهمیت متخصصان امنیت سایبری، افزایش حجم و ارزش دادهها در دنیای مدرن است. با پیشرفت فناوری اطلاعات و افزایش تعاملات آنلاین، حجم دادههای محساس و اطلاعات حسابی به سرعت افزایش مییابد، که نیاز به حفاظت از آنها را افزایش میدهد.
افزایش تهدیدات سایبری:
تهدیدات سایبری به سرعت تطور مییابند و به صورت روزانه حملات جدیدی به سیستمها و شبکههای اطلاعاتی انجام میشود. این تهدیدات شامل حملات نرمافزارهای مخرب، حملات نفوذ، و کلاهبرداریهای الکترونیکی هستند که نیاز به تخصصی دارند که توسط متخصصان امنیت سایبری تأمین میشود.
تأثیرگذاری حوادث سایبری بر شرکتها:
حوادث سایبری مانند نفوذ به دادهها، سرقت اطلاعات، و مختلف حملات اینترنتی بر شرکتها و سازمانها تأثیر زیادی دارد. آمار نشان میدهد که حوادث سایبری میتوانند به خسارات مالی بسیار زیادی برای شرکتها منجر شوند. بنابراین، نیاز به متخصصان امنیت سایبری در جلوگیری از این حوادث و مدیریت ریسک افزایش یافته است.
نیاز به توانمندی در حوزههای پیشگیری و تحقیق:
متخصصان امنیت سایبری با تخصص در زمینههای پیشگیری از حملات و تحقیق در زمینههای امنیت دیجیتال به دلیل نیاز روزافزون برای جلوگیری از حملات و شناسایی تهدیدات مورد توجه قرار میگیرند. توسعه تکنیکها و راهکارهای نوین برای پیشگیری از تهدیدات سایبری از اهمیت بالایی برخوردار است.
تأثیرگذاری ارزش افزوده در امنیت سایبری:
برخی از شرکتها امنیت سایبری را به عنوان یک عامل ارزش افزوده و تفاوتزننده در خدمات خود معرفی میکنند. این تمرکز بر امنیت باعث شده که نیاز به متخصصان امنیت سایبری با توانمندیهای بالا و تجربه گسترده افزایش یابد.
تأثیر قوانین و مقررات:
تشدید قوانین و مقررات مرتبط با حفاظت اطلاعات و امنیت دیجیتال، شرکتها را ملزم به تقویت تدابیر امنیتی میکند. این نیاز به پیادهسازی راهکارهای نوین امنیتی و افزایش تعداد متخصصان امنیت سایبری را افزایش میدهد.
پزشکی ژنتیک
پزشکی ژنتیک به عنوان یک حوزه پیشرفته در علوم پزشکی، هم اکنون نیز در کشور های پیشرفته جهان یکی از پر درآمدترین مشاغل، شناخته میشود. ترکیب تکنولوژی ژنتیک با پزشکی، امکانات جدیدی در تشخیص و درمان بیماریها و بهبود سلامت افراد فراهم کرده است. در اینجا، با تحلیل آمار و اطلاعات موجود، به دلایلی که پزشکی ژنتیک به عنوان یکی از پر درآمدترین حوزههای شغلی آینده شناخته میشود، پرداخته خواهد شد.
پیشرفتهای تکنولوژی ژنتیک:
پیشرفتهای چشمگیر در تکنولوژی ژنتیک، امکان تحلیل دقیق و جزئیات بیشتری از ساختار ژنوم انسان را فراهم کرده است. این توانایی در تشخیص بیماریهای ژنتیک و تعیین خصوصیات فردی، به پزشکان ژنتیک کمک میکند تا در تشخیص و درمان بیماران بهبود یابد.
تجارب موفق در درمانهای ژنتیکی:
درمانهای ژنتیکی برای بسیاری از بیماریهای ژنتیکی و حتی بعضی از بیماریهای سرطانی، امکانات جدیدی را فراهم کرده است. به عنوان مثال، درمانهایی که از تکنیکهای مانند CRISPR-Cas9 استفاده میکنند، به اصلاح خطاهای ژنتیک و بهبود وضعیت بیماران کمک کردهاند.
تاثیر مثبت در امنیت دادههای ژنتیک:
پیشرفت تکنولوژی در زمینه امنیت دادههای ژنتیک نیز از دیگر دلایل مهم در افزایش اعتماد به این حوزه است. تضمین امنیت اطلاعات ژنتیک افراد، این امکان را فراهم کرده که افراد بیشتر به اشتراک گذاری اطلاعات ژنتیکی خود بپردازند که این موضوع میتواند به توسعه درمانها و تحقیقات بیشتر در این حوزه کمک کند.
افزایش تقاضا برای مشاوره ژنتیک:
با پیشرفتهای در حوزه ژنتیک، تقاضای برای مشاوره ژنتیک نیز افزایش یافته است. افراد برای دریافت اطلاعات دقیق در مورد ژنتیک خود و پیشبینی بیماریها و ویژگیهای فردی، به مشاوره از پزشکان ژنتیک روی میآورند.
توسعه در زمینه درمانهای دارویی هدفمند:
پزشکی ژنتیک در توسعه داروهای هدفمند نقش بسیار مهمی ایفا کرده است. با تحلیل ژنوم افراد، میتوان به دقت تر واکنش به داروها را پیشبینی کرد و درمانهایی را که با توجه به ژنتیک هر فرد متناسب باشد، ارائه داد.
پزشکی ژنتیک به عنوان یکی از حوزههای اصلی در تحقیقات پزشکی شناخته شده و نقش مهمی در پیشبرد دانش پزشکی و درمان بیماریها دارد. افزایش نقش این حوزه در تحقیقات، مسیرهای جدیدی برای توسعه درمانهای نوین و نوآورانه ایجاد کرده است.
شخصیتهای رهبران جنگ همواره نقشهای کلان و تأثیرگذاری در تاریخ جهان ایفا کردهاند. این شخصیتها، از جانشینانی که جلوی ژرفایی از بحران را گرفته تا فرماندهان نظامی که با شجاعت و استراتژیهای برجسته تغییرات مهمی را در جنگها به اجرا میآورند، جزو شخصیتهای جذاب تاریخی هستند. در این مقاله، ما قصد داریم به معرفی و بررسی برخی از بزرگترین شخصیتهای رهبری جنگ بپردازیم تا شما را به دنیای جذاب تاریخ و نقش آفرینی آنها در تحولات جهانی بیشتر آشنا کنیم.
در این متن، ما به تحلیل تیپ های شخصیتی و ویژگیهای روانی این رهبران خواهیم پرداخت تا بیشتر با طرز تفکر و تصمیمگیریهای آنها آشنا شویم. همچنین، تأثیرات تاریخی و نقشآفرینی آنها در تغییرات جهانی و تاریخ نظامی را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد. این متن برای علاقهمندان به تاریخ، مطالعات نظامی، و شناخت بیشتر از شخصیتهای بزرگ تاریخی ارزشمند خواهد بود. پس همراه فراکوچ باشید تا به سفری پر از داستانهای جذاب و درسهای ارزشمند از زندگی و کارهای این شخصیتهای تاریخی همراهی کنیم. این بتواند به شما دیدی جدید از راهبران جنگ ارائه دهد و شما را به دنیای پیچیده و هیجانانگیز تاریخ نزدیکتر کند.
جولیوس سزار
جولیوس سزار، یکی از شخصیتهای برجسته تاریخ جهان، با شخصیتی فرهنگی، سیاسی و نظامی و تأثیرگذار بر تاریخ بشریت شناخته میشود. وی به عنوان یکی از بزرگترین فرماندهان و سیاستمداران روم باستان، تأثیرگذاری فراوان بر روند تاریخی داشته است.
سزار شخصیتی با ویژگیها و ترکیبهای روانی جذاب بود. او از طرفداران شخصیت و اعتماد به نفس بود. وی به عنوان یک رهبر طبیعی و انسانی، مهارتهای خوبی در ارتباط با مردم داشت و توانست به خوبی از جذب حمایت عمومی برخوردار شود. او از یک ارتباط گرم و مهربان با مردم برخوردار بود و مورد احترام و علاقه بسیاری از شهروندان روم قرار گرفت.
جولیوس سزار به دلیل انجام کارهایی مهم و تأثیرگذار در تاریخ، به یکی از شخصیتهای برجسته و جذاب تاریخ تبدیل شد. وی به عنوان پیشوازه اصلاحات در جمهوری روم شناخته میشود. او توانست نه تنها موفق به کشف شنل چای که رمیها مورد تجاوزهای خارجی قرار میگرفتند شود، بلکه اصلاحات سیاسی و اقتصادی نیز در رم به اجرا درآورد. او به عنوان بنیانگذار تغییر از حکومت پادشاهی به جمهوری در رم شناخته میشود.
یکی از تأثیرات بزرگ جولیوس سزار، اعلان خود به عنوان دیکتاتور مادامالعمر در سال ۴۴ پیش از میلاد بود. این اقدام او تاریخی نمونه بود و به او اختیارات فوقالعاده برای اصلاحات اجتماعی و سیاسی در رم داد. او تا تاریخ کشته شدن در سال ۴۴ پیش از میلاد اصلاحات مهمی در زمینههایی مانند تقویت حقوق شهروندی و اصلاح سیستم تقویت مدرسه ها انجام داد.
همچنین، جولیوس سزار به عنوان یکی از فرماندهان برجسته نظامی شناخته میشود. او در جنگهای مختلفی شرکت کرد و به عنوان یک تاکتیکشناس برجسته در تاریخ جنگی شناخته میشود. او توانست با تشکیل ائتلافهای جنگی و مهارت رهبری موثر در جنگها به پیروزی دست یابد.
ناپلئون بوناپارت
ناپلئون بوناپارت، یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ جهان است که به عنوان امپراتور فرانسه شناخته میشود. شخصیت او از نظر روانشناسی بسیار پیچیده و جذاب بوده و تأثیرات بزرگی بر تاریخ اروپا و جهان داشته است.
وی شخصیتی پر از مواصفات و ویژگیهای جذاب داشت. او دارای انرژی فوقالعاده و اعتماد به نفس بیپایان بود. این اعتماد به نفس به او اجازه داد تا به شکل قوی و مؤثر به تصمیمگیریها و اقدامهای خود عمل کند. او همچنین از خرد و عقلانیت بالایی برخوردار بود و توانایی تجزیه و تحلیل دقیق مسائل را داشت.
ناپلئون بوناپارت به دلیل انجام کارهایی بزرگ و تأثیرگذار در تاریخ تاریخ جهان تا امروز به یکی از شخصیتهای بزرگ و جذاب تبدیل شده است. وی به عنوان بنیانگذار امپراتوری فرانسه شناخته میشود و توانست سیستمهای قانونی و اقتصادی را اصلاح کرده و به توسعه فرانسه کمک کند.
یکی از ویژگیهای جذاب ناپلئون، شوق و اشتیاق برای کسب قدرت و تحقق آرمانهای خود بود. او همواره به دنبال رشد و توسعه خود بود و با تلاشهای بیوقفه توانست به موقعیت امپراتوری فرانسه برسد. این شوق و اشتیاق برای دستیابی به هدفهای بزرگ، نمایانگر ارادهی قوی و تصمیمگیری بیپایان او است.
یکی از تأثیرات بزرگ ناپلئون در تاریخ، حکومت مؤثر و اصلاحات سیاسی او در اروپا بود. او به عنوان یکی از ارتکاب کنندگان اصل ۱۸۱۵ به آلمان باعث تأسیس ائتلافی اروپایی جدید شد که به انعکاس اصولی از جمله حقوق شهروندی و قانونی برای اروپاییان منجر شد. با این وجود یکی از نقاط ضعف ناپلئون نقص در تعامل اجتماعی او بود. او معمولاً بر اصرار خود عمل میکرد و تصمیمات را به تنهایی میگرفت. این ویژگی باعث بروز تنشها در ارتباط با اشخاص و ائتلافهای مهم می شد.
ناپلئون همچنین نقش مهمی در تغییرات نظامی داشت و به عنوان یک فرمانده نظامی برجسته شناخته میشود. وی در جنگهای مختلفی شرکت کرد و با تاکتیکهای نظامی و رهبری موفق به پیروزی در بسیاری از نبردها رسید.
آدولف هیتلر
آدولف هیتلر، یکی از شخصیتهای تاریخی بسیار پیچیده و تأثیرگذار تاریخ جهانی بوده است. او به عنوان یکی از رهبران دیکتاتور تاریخی به بزرگی و تأثیرگذاری نسبت به دولت و جوامع جهان دست یافت. هیتلر از زمان به قدرت رسیدن در سال ۱۹۳۳ تا سقوط نازیها در دوره جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ حکومت کرد و جریانات تاریخی بسیاری را شکل داد. برای تفهیم بهتر شخصیت هیتلر، باید به جنبههای روانشناختی و تجربیات زندگی او پرداخت.
یکی از ویژگیهای شخصیتی آدولف هیتلر، شخصیت ناراحت و نفرتانگیز او بود. وی به شدت متاثر از شرایط زندگی خود و تجربیات ناموفق اجتماعی و حرفهای خود شد. هیتلر از کودکی تا جوانی با مشکلات فراوانی روبرو شد و این مشکلات بر روی شخصیت او اثر گذاشت. ناموفقیتهای اجتماعی و عدم پذیرش در موسسات آموزشی، نقش مهمی در شکلگیری نفرت و افکار ضدسامی او داشت.
شخصیت هیتلر به عنوان یک دیکتاتور بسیار قدرتمند و تمامکننده تلقی میشود. وی توانست با تبلیغات چندانی دستیابی به موقعیت رهبری بیمانع و اجرای برنامههای خود برای توسعه ترس و فاجعه به جامعه آلمان دست یابد. این تأثیر هیتلر در سیاق تاریخی میتواند به اعتبار شخصیت او در جهت تأثیرگذاری بر دستیابی به اهدافش اشاره داشته باشد.
یکی از ویژگیهای دیگر شخصیت هیتلر، بیترحمی و بیاحترامی به انسانیت و حقوق بشر بوده است. او در دوران حکومت نازیها به انجام کارهای تروریستی و نسلکشی میپرداخت و تلاش داشت تا نژاد آلمانی را به عنوان فرمانروایی بر دیگر نژادها ترویج دهد. این نگرش نژادپرستانه و بیاحترامی به انسانیت به عنوان یک شخصیت نفرتانگیز شناخته میشود.
آدولف هیتلر به دلیل اقدامات نازیها در دوران جنگ جهانی دوم و اعمال نسلکشی یهودیان و دیگر اقلیتها به عنوان یکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ شناخته میشود. تأثیرات منفی وی بر جهان و جامعه جهانی تا به امروز احساس میشود و او به عنوان یک نماد جنایتهای انسانی به خاطر میماند.
جنرال دوگلاس مکآرتور
جنرال دوگلاس مکآرتور، یکی از بزرگترین فرماندهان نظامی در تاریخ ایالات متحده که به عنوان رهبری که در دوران جنگ جهانی دوم نقش مهمی در مبارزه با ژاپن و ایجاد تغییرات مهم در جنوب شرق آسیا ایفا کرد، شناخته میشود.
جنرال دوگلاس مکآرتور شخصیتی با ویژگیهای زیادی بود که او را به یک رهبر جذاب و اثرگذار تبدیل کردند. وی دارای انگیزه و اشتیاق قوی برای خدمت به کشور و ایالات متحده بود. او تصمیمگیری و پایبندی بسیار بالایی داشت و همیشه به تحقق اهدافش ادامه میداد. شخصیت او به عنوان یک رهبر اخلاقی و با اصول شناخته میشود.
یکی از ویژگیهای جذاب دوگلاس مکآرتور، توانایی ارتباط فردی عالی او با مردم و مردمدوستی او بود. او به عنوان یک فرماندهان مهربان و عدالتطلب شناخته میشود و این ویژگی به او کمک کرد تا تعامل مؤثری با مردم و نیروهای متحده برقرار کند.
شخصیت دوگلاس مکآرتور دارای انگیزهها و اهداف بلندمدتی بود. او همواره به دنبال بهبود و توسعه سازمانها و نیروهای نظامی بود و تاکتیکهای نظامی نوآورانهای ارائه میداد.
یکی از تأثیرات بزرگ دوگلاس مکآرتور، پساجنگ جهانی دوم و اصلاحات او در آسیای شرقی بود. او به عنوان فرمانده نظامی برجسته ایالات متحده در جنگ دریایی و بربر شناخته میشود و به موفقیتهای نظامی معروفی در این جنگها دست یافت.
نلسون ماندلا
نلسون ماندلا، یک شخصیت تاریخی بینظیر که به عمق روانی او، به عنوان یک شخصیت بزرگ و الهامبخش یاد میشود. او یکی از بزرگترین رهبران مدرن برای تغییر اجتماعی و سیاسی به نفع عدالت و مساویت بوده است.
نلسون ماندلا به عنوان یک شخصیت با عزم و اراده بینظیر شناخته میشود. او در دوران جوانی به فعالیتهای مبارزهای علیه نژادپرستی و آپارتاید در جنوب آفریقا پرداخت. او به عنوان یک رهبر نه تنها برای افراد سیاهپوست، بلکه برای همه انسانها تبدیل به نمادی از مبارزه برای عدالت و مساویت شد.
یکی از جنبههای مهم شخصیت نلسون ماندلا، قابلیت او برای تسامح و آموزههای انسانی است. او به مدت ۲۷ سال در زندان بود، اما از تعصب و انتقام دوری کرد. او به تسامح و وحدت بین نژادها تأکید کرد و به عنوان یک شخصیت مذهبی، این اصول را به مبنایی برای تغییر وحدت انسانی تبدیل کرد. این نشان میدهد که نلسون ماندلا دارای یک نگرش مثبت به زندگی و انسانیت بوده و برای دیگران الهامبخش بوده است.
یکی از ویژگیهای شخصیت نلسون ماندلا، قدرت ایجاد تغییر و تأثیر گذاری در سیاقهای سیاسی و اجتماعی بود. او با مبارزه خود علیه آپارتاید در جنوب آفریقا، تاریخی جدید را نوآوری کرد. وی توانست با استراتژیهای آموزههای مسالهمند، اعتماد به خود و تصمیمگیریهای شجاعانه، به اجرای اصول عدالت و مساویت بپردازد. توانایی نلسون ماندلا در تغییر اینترنی در سطح ملی و بینالمللی، او را به یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ تبدیل کرد.
در نهایت، نلسون ماندلا نشان داد که شخصیت انسانی میتواند به تاریخ جهانی تأثیر گذار باشد. او با تسامح، تصمیم، و تأکید بر اصول انسانیتی، نه تنها به عنوان یک رهبر بلکه به عنوان یک نماد انسانیت به خاطر ماندگاری و تأثیرگذاری خود در تاریخ جهانی به یاد میماند. وی به عنوان رهبری با اصول انسانیتی و مساویت به یاد مانده و با اعتقاد به توانایی انسان در تغییر و بهبود دنیا، تأثیرگذاری بیپایان دارد.
جان اف. کندی
جان فیتزجرالد کندی، ژانرال ایالات متحده و سیاستمدار برجسته، شخصیتی است که در تاریخ نظامی و سیاسی دنیا به شدت تأثیرگذار بود. او به عنوان یکی از رهبران معتبر و تصمیمگیران تاریخ جهان شناخته میشود. جان اف. کندی دارای شخصیتی کمیاب و انگیزهبخش بود که توانست تصمیمهای مهمی را در زمینههای مختلف بگیرد. یکی از ویژگیهای چشمانداز او، توانایی ارتباط برقراری با مردم و ایجاد ارتباطهای قوی و مؤثر است. او به عنوان یک رهبر با تواناییهای ارتباطی فوقالعاده شناخته میشود و توانست به عنوان رئیسجمهور روابط خارجی ایالات متحده را بهبود بخشد.
یکی از ویژگیهای جذاب کندی، شجاعت و اعتماد به نفس او بود. او در مواقع دشوار و خطرناک همیشه با شجاعت و اعتماد به نفس به مبارزه پرداخت و توانست اقدامات موثری را در جریان جنگ سرد و بحران موشکی کوبنا انجام دهد.
یکی از ویژگیهای مهم کندی، اهمیتی که به عدالت و حقوق مدنی انسانی داد، بود. او توجه ویژهای به مسائل مانند حقوق شهروندی، تبیین حقوق مدنی و حل مسائل نژادی داشت و تلاشهای مهمی برای اصلاحات در این زمینهها انجام داد.
وی به عنوان رئیسجمهور ۳۵ ایالات متحده شناخته میشود و نقش مهمی در تاریخ سیاسی و نظامی این کشور داشت. یکی از تأثیرات بزرگ کندی، نقش او در مدیریت بحران موشکی کوبنا بود. او با خطاب به مردم و اعلام روشن اهمیت حل مسئله به شکل دیپلماتیک، از وقوع یک جنگ هستهای جلوگیری کرد.
همچنین، کندی به دلیل سیاستهای خارجی موفق و ترکیبی از نظامیت و دیپلماسی به عنوان یکی از رهبران ایالات متحده در دوران جنگ سرد شناخته میشود. او توانست ایالات متحده را به یک قدرت بزرگ در مقابل اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کند و تنشهای جهانی را مدیریت کند.
سازمانها امروز با مسئله جدیدی روبهرو نیستند؛ با سرعت جدیدی از تغییرات روبهرو هستند. استراتژیها بهروز میشوند، تکنولوژیها عوض میشوند، اما رفتارها، الگوهای همکاری، شیوه تصمیمگیری و کیفیت روابط کاری… همانجایی میمانند که سالها پیش بودهاند. نتیجهاش را هم همه تجربه کردهایم: کارمندی که انگیزهاش کم میشود، تیمی که به جای همکاری درگیر سوءتفاهم است و مدیری که بین حجم کار و هدایت افراد گیر میکند.
اینجاست که سؤال اصلی مدیریت منابع انسانی شکل میگیرد: چطور میتوان عملکرد را بالا برد وقتی رفتارهای سازمانی تغییر نمیکنند؟
یکی از پاسخهای جدی و قابلاتکا در سالهای اخیر، کوچینگ سازمانی (Organizational Coaching) بوده است؛ رویکردی که به جای نسخهپیچی، روی تفکر، تصمیمگیری، همکاری و مسئولیتپذیری افراد کار میکند و به همین دلیل اثرش پایدارتر از آموزشهای سنتی است. در این مقاله، بدون پیچیدگی و بدون تبلیغ، کوچینگ سازمانی را از زاویهای کاملاً کاربردی بررسی میکنیم:
کوچینگ سازمانی دقیقاً چیست؟
با آموزش چه تفاوتی دارد؟
چه اهدافی را پوشش میدهد؟
چه عواملی موفقیتش را تعیین میکنند؟
و چطور میشود اثر آن را در سازمان سنجید؟
هدف این مقاله این است که اگر مدیر، HR، کوچ یا حتی کارمند سازمانی هستید، بعد از مطالعه آن تصویری روشن از این رویکرد داشته باشید و بفهمید کوچینگ در سازمان دقیقاً چه مسئلهای را حل میکند.
[accordion]
[accordion-item title=”کوچینگ چیست؟”]
کوچینگ چیست؟ کوچینگ یعنی کسی کنار تو باشد وقتی بین چند انتخاب گیر کردهای و ذهنت شلوغ است. او قرار نیست به تو بگوید چه کار کنی؛ بلکه با پرسیدن سؤالهای دقیق و گوشدادن عمیق کمک میکند فکرهایت مرتب شود، راهها واضحتر شوند و تصمیم درست را خودت پیدا کنی. کوچینگ یک گفتوگوی حرفهای است که قدرت انتخاب، حل مسئله و حرکت دوباره را به خودت برمیگرداند.
کوچ کیست؟ فرض کن در یک پیچ سخت از زندگی یا کسبوکارت گیر کردهای. نمیدانی کدام مسیر درست است. شاید بارها از دوستان یا خانواده کمک خواستهای، اما باز هم جواب قطعی نگرفتهای. حالا کسی کنار تو مینشیند که قرار نیست به تو بگوید چه کاری انجام بدهی، بلکه با پرسیدن سؤالهای درست و عمیق کمک میکند تا خودت بهترین پاسخ را پیدا کنی. این شخص همان “کوچ” (Coach) است.
در ادبیات جدید مدیریت و توسعه منابع انسانی، کوچینگ سازمانی چنین تعریف میشود: «کوچینگ سازمانی یک مداخله رشدگراست که با تمرکز بر آگاهی، مسئولیتپذیری و اقدام، به افراد و تیمها کمک میکند رفتارها، تصمیمها و همکاریهای خود را در راستای اهداف سازمان بهبود دهند.»
این تعریف با استانداردهای روز منابع انسانی و توسعه سازمانی همراستاست. بهطور نمونه، فدراسیون بینالمللی کوچینگ آمریکا (ICF) کوچینگ را «شراکتی بین کوچ و مراجع برای بهبود تفکر، بینش و عملکرد» تعریف میکند؛ و انجمن روانشناسی صنعتی-سازمانی آمریکا (SIOP) کوچینگ سازمانی را «مداخلهای ساختاریافته برای تغییر رفتار شغلی در راستای اهداف سازمان» میداند.
ترکیب این دیدگاهها نشان میدهد که کوچینگ سازمانی نه یک مشاوره است، نه یک آموزش، و نه یک راهحل آماده. بلکه فرایندی است که پتانسیل انسانی را فعال میکند تا خروجی بهتری در محیط واقعی کار ایجاد شود.
سه مؤلفه اصلی این تعاریف از کوچینگ سازمانی عبارتاند از:
آگاهی (Awareness): شناخت الگوهای رفتاری، نقاط قوت، موانع و تاثیر فرد بر سیستم.
مسئولیتپذیری (Responsibility): ایجاد تعهد نسبت به نقش سازمانی و نتایج کار.
اقدام (Action): تبدیل یادگیری به عمل در شرایط واقعی کار.
به همین دلیل است که کوچینگ سازمانی اثرش نه کوتاهمدت، بلکه رفتاری و پایدار است.
تفاوت کوچینگ در سطح فردی، تیمی و سازمانی
کوچینگ در سازمان تنها یک روش واحد نیست، بلکه در سه سطح مکمل عمل میکند: فردی، تیمی و سازمانی.
کوچینگ فردی بر رشد شخصی و شغلی افراد تمرکز دارد و به آنها کمک میکند مهارتها، رفتار و عملکرد خود را در نقش کاری ارتقا دهند.
کوچینگ تیمی بر رفتار جمعی، هماهنگی نقشها و کیفیت تعاملات تمرکز دارد و کمک میکند اعضای یک تیم در راستای هدف مشترک، مؤثرتر و همافزاتر عمل کنند.
در سطح سازمانی، هدف کوچینگ نه افراد و نه یک تیم، بلکه کل سیستم سازمان است؛ یعنی فرهنگ، ساختار، استراتژیها و الگوهای ارتباطی. در این سطح، کوچینگ با ایجاد آگاهی سیستمی و همراستاسازی رفتارها، به تحول سازمانی و بهبود عملکرد در مقیاس بزرگ کمک میکند. تفاوت این سه سطح در هدف، نوع مداخله و دامنه اثر کاملاً مشهود است و اکثر پروژههای توسعه منابع انسانی زمانی بیشترین اثر را دارند که این سه سطح بهصورت هماهنگ و مکمل اجرا شوند.
[table “” not found /]
کوچینگ سازمانی زمانی واقعاً اثربخش میشود که با نگاه سیستمی انجام شود؛ نگاهی که سازمان را مجموعهای از روابط، نقشها، ساختارها، ارزشها و الگوهای رفتاری بههمپیوسته میبیند. در این رویکرد، رفتار یک فرد صرفاً نتیجه ویژگیهای شخصی او نیست، بلکه خروجی تعامل او با محیط کاری، انتظارات نقش، فرهنگ سازمان و کیفیت ارتباطات است. بنابراین تغییر پایدار زمانی شکل میگیرد که هم فرد و هم سیستمی که در آن عمل میکند مورد توجه قرار گیرند.
کوچینگ با نگاه سیستمی، بهجای تمرکز بر علائم ظاهری عملکرد، دلایل عمیقتر را در سطح ساختارها، فرآیندها و روابط جستوجو میکند و مسائل را نه بهصورت مجزا، بلکه بهعنوان بخشی از شبکه پیچیده رفتار سازمانی میبیند. نتیجه این رویکرد آن است که مداخله کوچینگی به اصلاح الگوهای تعاملی میانجامد، نه فقط اصلاح رفتار فرد، و همین موضوع آن را از کوچینگ شخصی یا مشاورههای فردی بهطور کامل متمایز میسازد.
اگر کوچینگ سازمانی را یک مداخله رشدگرا بدانیم که با ایجاد آگاهی، مسئولیتپذیری و اقدام به بهبود رفتار و عملکرد کمک میکند، نقش «کوچ سازمانی» همان فردی است که این فرایند را در سطح فرد، تیم یا کل سازمان تسهیل میکند. کوچ سازمانی با اتکا به مهارتهایی مانند پرسشگری مؤثر، بازتابدهی، گوشدادن فعال و نگاه سیستمی، فضایی ایجاد میکند که افراد بتوانند الگوهای رفتاری خود را بهتر بشناسند، گزینههای جدیدی برای اقدام پیدا کنند و رفتارهای مؤثرتر را در محیط واقعی کار تمرین کنند. او نه راهحل ارائه میدهد و نه تجربه شخصی خود را تحمیل میکند؛ بلکه فرایندی را مدیریت میکند که فرد یا تیم بتواند راهحل مناسب خود را بسازد و برای رسیدن به اهداف سازمانی آن را به اجرا بگذارد. به همین دلیل نقش کوچ سازمانی مستقیماً در امتداد تعریف کوچینگ سازمانی قرار میگیرد و اجرای آن را از مرحله مفهوم، به مرحله عمل تبدیل میکند.
مهارتهای ضروری کوچ سازمانی
یک کوچ سازمانی (Organizational Coach) حرفهای معمولاً مجموعهای از مهارتهای میانفردی، شناختی و سیستمی را بهطور همزمان به کار میگیرد. مهمترین این مهارتها عبارتاند از:
پرسشگری مؤثر
طرح پرسشهایی که: تفکر عمیق ایجاد میکند زاویههای جدیدی را روشن میسازد فرد را از سطح مشکل به سطح ریشهها میبرد
گوشدادن فعال
توجه به محتوای گفتار توجه به الگوهای پنهان، احساسات و سکوتها درک دیدگاه و جهانبینی فرد یا تیم
بازتابدهی (Reflective Feedback)
کمک به افراد برای دیدن: اثر رفتارشان الگوهای تکراری تناقضهای بین قصد و عمل
تسهیلگری
هدایت جریان گفتگو بهگونهای که: همه صداها شنیده شوند اختلافها مدیریت شوند تصمیمگیری جمعی شکل بگیرد
تفکر سیستمی
توانایی دیدن: ارتباطات بین واحدها تاثیر ساختارها بر رفتارها اثر فرهنگ بر عملکرد
این مهارتها پایه اجرای مؤثر کوچینگ سازمانی در هر سطح هستند. کوچ سازمانی در سازمان نقشهای متعددی ایفا میکند که همگی یک هدف مشترک دارند: تسهیل رشد و بهبود عملکرد. او پیش از هر چیز تسهیلگر آگاهی است؛ یعنی کمک میکند افراد و تیمها الگوهای رفتاری، انگیزهها، موانع و نقاط اثرگذار خود را شفافتر ببینند. در ادامه بهعنوان شریک فکری کنار فرد یا تیم میایستد تا مسائل پیچیده، تصمیمهای دشوار و موقعیتهای مبهم را در فضایی ایمن و بدون قضاوت بررسی کنند.
کوچ در نقش همراه تغییر نیز عمل میکند؛ یعنی افراد را در تبدیل بینش به اقدام، پایش پیشرفت و حفظ تعهد نسبت به اهدافشان پشتیبانی میکند. علاوه بر این، او ناظر بیطرف سیستم است و بدون ورود به بازیهای سیاسی یا جانبداری، الگوهای ارتباطی، تعارضها، نقاط کور و عوامل سیستمی مؤثر بر رفتار را شناسایی میکند. این ترکیب از نقشها باعث میشود کوچ سازمانی نه راهحل تحمیل کند و نه تجربه شخصی ارائه دهد، بلکه فرایندی بسازد که تغییر از درون افراد و در تعامل با کل سیستم شکل بگیرد.
کوچینگ سازمانی چه تفاوتی با آموزش سازمانی دارد؟
برای بسیاری از مدیران و واحدهای منابع انسانی، سؤال مهم این است که «آموزش سازمانی چیست و چه تفاوتی با کوچینگ دارد؟» هر دو ابزارهای توسعه کارکنان هستند، اما رویکرد، هدف و اثرگذاری آنها کاملاً متفاوت است. آموزش سازمانی بر انتقال دانش و مهارتهای مشخص تمرکز میکند؛ یعنی فرد اطلاعات جدیدی دریافت میکند و معمولاً براساس یک برنامه از پیشطراحیشده یاد میگیرد. در مقابل، کوچینگ سازمانی بر ایجاد بینش، تغییر رفتار و تقویت توان تصمیمگیری و اقدام متمرکز است. کوچکترین تفاوت این دو در این است که آموزش فرد را «داناتر» میکند، اما کوچینگ او را «توانمندتر» میسازد.
هدف کوچینگ سازمانی نیز دقیقاً از همینجا شکل میگیرد: بهبود رفتار، عملکرد، مسئولیتپذیری، کیفیت همکاری و تفکر حرفهای افراد در محیط واقعی کار.کوچینگ کمک میکند کارمند نه فقط بداند چه باید بکند، بلکه بفهمد چرا انجام آن مهم است و چطور میتواند آن را به شیوهای مؤثرتر و سازگار با نقش سازمانی خود انجام دهد. در نتیجه، تغییرات در کوچینگ پایدارتر و عمیقتر از آموزش است، زیرا بر ذهنیت و رفتار اثر میگذارد، نه فقط بر اطلاعات.
یکی دیگر از تفاوتهای بنیادین، نقشآفرینی کارمند در فرایند یادگیری است. در آموزش، کارمند بیشتر در نقش دریافتکننده است و مسیر یادگیری براساس محتوای از قبل تعیینشده شکل میگیرد. اما در کوچینگ، مسیر یادگیری توسط خود فرد ساخته میشود؛ او سؤال میپرسد، فکر میکند، راهحل میسازد و اقدام میکند. این فعالبودن، یکی از اصلیترین دلایل اثربخشی کوچینگ در محیطهای پویا و شغلی است.
کوچینگ سازمانی چگونه اجرا میشود؟ (فرآیند اجرای کوچینگ در سازمان)
اجرای کوچینگ سازمانی یک مسیر مرحلهبهمرحله و ساختاریافته است که هدف آن ایجاد تغییرات رفتاری قابلسنجش در افراد، تیمها و کل سازمان است. این فرآیند معمولاً شامل مجموعهای از مراحل بههمپیوسته است که از نیازسنجی شروع میشود و تا گزارشدهی و ارزیابی نتایج ادامه پیدا میکند. در ادامه، مراحل کلیدی اجرای کوچینگ سازمانی را بهصورت دقیق و کاربردی بررسی میکنیم.
ارزیابی نیاز (Needs Assessment)
نقطه شروع هر فرایند کوچینگ سازمانی، درک صحیح مسئله است. سازمان باید بداند چه چیزی نیاز به تغییر دارد و چرا. در این مرحله معمولاً اقدامات زیر انجام میشود:
مصاحبه با مدیران، کارکنان یا تیمها
بررسی دادههای عملکردی (KPI، OKR، گزارشهای HR)
تحلیل چالشهای رفتاری، فرهنگی و همکاری
شناسایی شکاف بین وضعیت موجود و مطلوب خروجی: یک تصویر شفاف از مسئله، اولویتها و سطح مداخله (فردی، تیمی، رهبری یا سازمانی).
تعیین هدف (Goal Setting)
کوچینگ بدون هدف شفاف، فقط یک گفتوگوی جذاب است. هدفها باید واقعگرایانه، قابلسنجش و مرتبط با نقش سازمانی باشند. اهداف معمول عبارتاند از:
افزایش عملکرد شغلی
بهبود مهارتهای رهبری
تقویت همکاری تیمی
کاهش تعارض
افزایش مسئولیتپذیری
ارتقای کیفیت تصمیمگیری کوچ، مدیر و کارمند در قالب یک «توافق سهجانبه» (Triad Agreement) بر اهداف و انتظارات توافق میکنند. خروجی: اهداف معلوم، معیارهای سنجش، مدت زمان و محدوده مداخله.
جلسات فردی (Individual Coaching Sessions)
در این مرحله، کوچ با فرد (مدیر، سرپرست یا کارمند) کار میکند تا:
الگوهای رفتاری خود را بشناسد
موانع را شناسایی کند
گزینههای جدید برای عمل بسازد
برنامه اقدام مشخص طراحی کند ویژگی جلسات فردی:
یکبهیک
محرمانه
مبتنی بر پرسشگری
متکی بر نیاز واقعی فرد خروجی: رفتارهای جدید، آگاهی بالاتر و اقدامات قابل اجرا.
جلسات تیمی (Team Coaching Sessions)
وقتی چالشها جمعی هستند—مانند تعارض، همکاری ضعیف یا عدم همراستایی—جلسات تیمی وارد عمل میشوند.
در جلسات تیمی انجام میشود:
شفافسازی نقشها
بررسی نحوه تصمیمگیری مشترک
تحلیل الگوهای تعامل
تمرین همکاری و گفتگو
بازسازی اعتماد
حل مسائل واقعی تیم در فضای کوچینگ خروجی: تیمی هماهنگتر، صریحتر و مؤثرتر.
بازخورد ۳۶۰ درجه (۳۶۰° Feedback)
بازخورد ۳۶۰ درجه یکی از ابزارهای رایج برای ارزیابی اثر کوچینگ و ایجاد خودآگاهی عمیقتر است.
معمولاً شامل بازخورد از:
مدیران
همکاران
زیرمجموعهها
شرکای بینواحدی بازخورد ۳۶۰ کمک میکند فرد:
نقاط قوت خود را تقویت کند
نسبت به اثر رفتارش آگاهتر شود
شکافهای پنهان عملکردی را ببیند خروجی: نقشهای دقیق از رفتار شغلی فرد و اثر آن بر دیگران.
پیگیری و سنجش (Follow-up & Measurement)
تغییر فقط زمانی پایدار میشود که:
پیگیری شود
سنجیده شود
تقویت شود انواع سنجش:
بررسی پیشرفت نسبت به اهداف اولیه
ارزیابی عملکرد شغلی
مشاهده رفتار در محیط واقعی کار
گفتوگوهای دورهای با مدیر مستقیم
سنجش شاخصهای تیمی یا سازمانی خروجی: اطمینان از اینکه تغییرات فقط در جلسه اتفاق نیفتاده، بلکه در محیط واقعی نیز ادامه دارد.
گزارشدهی سازمانی (Organizational Reporting)
در پایان هر دوره کوچینگ، کوچ گزارشی حرفهای و غیرمحرمانه به سازمان ارائه میدهد. این گزارش شامل دادههای رفتاری، نتایج و پیشنهادهایی برای ادامه مسیر توسعه است.
گزارشها شامل مواردی مثل:
میزان پیشرفت فرد یا تیم
شاخصهای تغییر رفتار
نتایج قابلسنجش
موانع یا فرصتهای سازمانی
پیشنهاد برای ادامه مسیر توسعه نکته مهم: محتوای جلسات محرمانه است؛ تنها روند و نتایج کلی گزارش میشود. خروجی: تصویر روشن از اثر کوچینگ بر عملکرد فرد، تیم یا سازمان.
چرا فرآیند اجرای کوچینگ مهمترین بخش است؟
فرآیند اجرای کوچینگ سازمانی مهمترین بخش یک مداخله کوچینگی محسوب میشود، زیرا کوچینگ زمانی ارزش واقعی خود را نشان میدهد که ساختارمند، سنجشپذیر و پیوندخورده با عملکرد واقعی باشد. اگر مراحل مشخصی برای نیازسنجی، هدفگذاری، اجرا، پیگیری و ارزیابی وجود نداشته باشد، کوچینگ به چند جلسه گفتوگوی دلپذیر اما کماثر محدود میشود. اما زمانی که فرآیند بهدرستی طراحی و اجرا شده باشد، کوچینگ میتواند رفتارهای شغلی را تغییر دهد، کیفیت تصمیمگیری را ارتقا دهد، همکاری تیمها را بهبود بخشد و در نهایت به ابزاری برای تحول پایدار سازمانی تبدیل شود؛ تحولی که در نتایج قابل مشاهده، قابل سنجش و هماهنگ با اهداف کلان سازمان نمود پیدا میکند.
معرفی انواع کوچینگ سازمانی
انواع مختلفی از کوچینگ سازمانی وجود دارد که می توانند بسته به اندازه سازمان و نیازهای منحصر به فرد آن، مورد استفاده قرار گیرند. در ادامه به معرفی هر یک خواهیم پرداخت:
کوچینگ اجرایی و کوچینگ رهبری
کوچینگ اجرایی که کوچینگ رهبری نیز نامیده می شود، یکی از رایج ترین شکل های کوچینگ است که در اختیار سازمان ها قرار می گیرد. این نوع از کوچینگ، بر کارکنان سطوح بالا تمرکز می کند و به آن ها پشتیبانی و آموزش لازم برای رهبری مؤثر تیم ها و دستیابی به اهداف سازمانی را ارائه می دهد. مدیر اجرایی با شرکت در جلساتی با حضور یک کوچ، با افزایش اعتماد به نفس، انگیزه، تغییر سبک رهبری و کشف استعداد خود، به تغییر در یک سازمان و توسعه و پیشرفت آن کمک می کند. کوچ اجرایی روش تصمیم گیری بهتر را به مدیر مربوطه نشان می دهد؛ به عبارتی، ارزش توسعه شخصی و استراتژی های رهبری موثر را برجسته می کند. همچنین، کوچینگ به مدیران کمک می کند در جهت پیشرفت شغلی، رفتارها یا عادت هایی را که ممکن است رشد آن ها را محدود کند، حذف کنند تا بتوانند به سمتهای سطح بالاتر ارتقاء یابند.
کوچینگ شراکتی – گروهی و تیمی
این نوع کوچینگ بیشتر شبیه به کوچ کردن یک تیم می باشد؛ یعنی کوچ یک تیم را برای رسیدن به هدف واحد حمایت می کند. در کوچینگ شراکتی اهداف مشترک تیم در نظر گرفته می شود. در این مورد، کوچ باید درک صحیحی از هدف سازمان یا تیم داشته باشد. این روش از کوچینگ، حل مسائل تیم و ارتباطات و تصمیم گیری های تیم را پشتیبانی می کند. کوچینگ تیمی می تواند به گروه های درون سازمان کمک کند تا با یکدیگر برای دستیابی به یک هدف مشترک همکاری کنند و به همه اعضا این امکان را می دهد که احساس ارزشمندی داشته باشند. تیم ها معمولاً در تمام جنبه های یک کسب و کار حضور دارند. بنابراین، ضروری است که به طور منسجم عمل کنند تا به اهداف خود دست یابند.
کوچینگ منابع انسانی
یک کوچ منابع انسانی خود را شریک و حامی مدیر یا سرپرست مجموعه می داند و کمک می کند تا او نقاط مثبت خود را دریابد و در صدد شکوفایی آن ها برآید. این کوچ عامل ایجاد تغییر در سازمان است؛ او مهارت هایی را به مدیر می آموزد و کمک می کند آن ها را در خود نهادینه کند.
کوچینگ یکپارچه
این نوع کوچینگ سازمانی بر کسب مهارت تمرکز دارد و به متخصصان کمک می کند تا شایستگی های جدیدی که آموخته اند را در نقش سازمانی خود اعمال نمایند و دانش فنی خود را در دنیای واقعی به کار گیرند.
کوچینگ کسب و کار
کوچ مدیران یا صاحبان کسب و کار، آن ها را در رسیدن به موفقیت کسب و کارشان حمایت و پشتیبانی می کند. در این مورد، کوچ باید گاهی در نقش یک منتور ظاهر شود و از تخصص کافی برخوردار باشد و گاهی نیز در نقش مشاور به آن ها در زمینه مالی و غیره، مشاوره تخصصی دهد.
کوچینگ عملکرد
همان طور که از نام آن پیداست، این نوع از کوچینگ بر عملکرد فردی افراد تمرکز دارد. برای ارتقاء شغلی و رسیدن به اهداف ، به کوچ عملکرد نیاز خواهد بود تا فرد با تمرکز بر نقاط قوت و شفاف سازی خواسته ها و ایجاد انگیزه، موانع موجود در مسیر را حذف نماید.
کوچینگ آنلاین
تمام انواع کوچینگ که در بالا مورد بحث قرار گرفت، می توانند در قالب آنلاین نیز ارائه شوند. بدون محدودیت مکانی و زمانی، سازمان ها می توانند از طیف گسترده ای از کوچ ها با مجموعه مهارت های تخصصی بهره مند شوند. همچنین، کارمندان به کار از راه دور عادت کرده اند، بنابراین، اجرای کوچینگ به صورت آنلاین، کار را تسهیل می کند.
مزایای کوچینگ سازمانی برای کارکنان
کوچینگ سازمانی برای کارکنان یک تجربه توسعه فردی عمیق ایجاد میکند که فراتر از یادگیری مهارتهای جدید است. این فرایند با افزایش انگیزه و ایجاد حس مالکیت نسبت به نقش شغلی شروع میشود؛ زیرا فرد میبیند که صدای او شنیده میشود و فرصت واقعی برای رشد دارد. همزمان، کوچینگ باعث افزایش خودآگاهی میشود و افراد کمک میکند الگوهای رفتاری، نقاط قوت و موانع عملکرد خود را دقیقتر بشناسند. کارکنان در این مسیر استقلال بیشتری در تصمیمگیری پیدا میکنند و یاد میگیرند مسئولیت انتخابها و نتایج خود را بر عهده بگیرند.
از سوی دیگر، تمرکز جلسات کوچینگ بر جستوجوی راهحل و تحلیل موقعیت، مهارت حل مسئله را تقویت میکند و فرد را برای مواجهه با چالشهای کاری توانمندتر میسازد. این فرآیند همچنین با کاهش فشارهای روانی و ایجاد حمایت ذهنی، نقش مهمی در کاهش فرسودگی شغلی ایفا میکند. مجموعه این عوامل موجب میشود کارکنان با انرژی بیشتر، تعاملات سالمتر و عملکرد مؤثرتری در سازمان فعالیت کنند.
مزایای کوچینگ سازمانی برای سازمان
در سطح سازمانی، کوچینگ یکی از مؤثرترین ابزارهای توسعه منابع انسانی است، زیرا مستقیماً بر رفتار، عملکرد و فرهنگ اثر میگذارد. نخستین نتیجه ملموس کوچینگ، بهبود عملکرد کارکنان و تیمهاست؛ زیرا افراد با آگاهی بیشتر و تصمیمگیری بهتر کار میکنند. این بهبود فردی مجموعاً به افزایش بهرهوری در سطح سازمان منجر میشود. کوچینگ همچنین با تقویت مهارتهای ارتباطی و افزایش صراحت در گفتوگوها، به کاهش تعارضهای پنهان یا حلنشده کمک میکند و همکاری تیمها را روانتر میسازد.
از طرفی، کوچینگ فرهنگ یادگیری و بازخورد را تقویت میکند؛ فرهنگی که در آن اشتباه منبع یادگیری است نه سرزنش، و تغییر رفتاری یک ارزش سازمانی محسوب میشود. در سطح رهبری نیز کوچینگ سبب رشد مهارتهای رهبری، توانمندسازی مدیران و افزایش بلوغ مدیریتی میشود. این تحول در نهایت در تجربه کارکنان بازتاب پیدا میکند؛ کارکنانی که حمایت میشوند، شنیده میشوند و فرصت رشد دارند، رضایت و ماندگاری بیشتری نشان میدهند. بههمین دلیل کوچینگ یکی از مؤثرترین ابزارها برای حفظ کارکنان کلیدی و کاهش هزینههای ناشی از ترککار است.
عوامل مؤثر بر موفقیت کوچینگ سازمانی
در کوچینگ سازمانی، اثربخشی تنها نتیجه «جلسات خوب» نیست، بلکه به میزان همکاری و بلوغ کل سیستم سازمان بستگی دارد. هرچقدر ساختارها، فرهنگ و رهبری سازمان از تغییر و یادگیری حمایت کنند، کوچینگ شانس بیشتری برای ایجاد تحول واقعی خواهد داشت.
نخستین عامل موفقیت، حمایت مدیریت ارشد است؛ بدون تعهد مدیران، کوچینگ به فعالیتی جانبی و کوتاهمدت تبدیل میشود. همچنین، کوچینگ زمانی به نتایج پایدار میرسد که اهداف و انتظارات سازمان بهصورت شفاف بیان شده باشد و همه بدانند قرار است چه تغییری در رفتار یا عملکرد رخ دهد. وجود فرهنگ بازخورد و یادگیری نیز ضروری است، زیرا کارکنان در فضایی امن و یادگیرنده راحتتر تغییر میکنند. علاوه بر این، کیفیت کوچینگ به مهارت و اخلاق حرفهای کوچ وابسته است؛ زیرا کوچ باید بیطرف، قابلاعتماد و آشنا با اصول سیستمی باشد.
مرحله مهم دیگر، پیگیری و ارزیابی مستمر است تا تغییرات تثبیت شوند و موانع احتمالی شناسایی شوند. در نهایت، کارکنان باید به منابع حمایتی مانند زمان، دسترسی به مدیران یا امکان تمرین رفتارهای جدید دسترسی داشته باشند تا کوچینگ در عمل به نتیجه برسد، نه فقط در جلسات.
شاخصهای سنجش اثر کوچینگ سازمانی:
ارزیابی اثربخشی کوچینگ سازمانی زمانی امکانپذیر است که شاخصهای روشن، قابلسنجش و مرتبط با اهداف سازمان تعریف شده باشد. این شاخصها معمولاً در سه سطح فردی، تیمی و سازمانی بررسی میشوند و به مدیران کمک میکنند ببینند کوچینگ تا چه اندازه بر رفتار، همکاری و نتایج کاری تأثیر گذاشته است. در سطح فردی، تمرکز بر تغییرات رفتاری و حرفهای هر فرد است؛ مواردی مانند بهبود عملکرد شغلی، افزایش مسئولیتپذیری و رشد مهارتهای نرم که نشان میدهد فرد آگاهانهتر و مؤثرتر عمل میکند.
در سطح تیمی، شاخصها به کیفیت همکاری و تعاملات گروهی مربوط میشود؛ از جمله کاهش تعارضهای درونتیمی، بالا رفتن کارایی جلسات و پیشرفت اهداف مشترک که بیانگر هماهنگی و تصمیمگیری بهتر است.
در سطح سازمانی نیز تأثیرات کلانتر کوچینگ بررسی میشود؛ مانند رشد بهرهوری سازمانی، کاهش نرخ ترککار، افزایش رضایت کارکنان و حتی بهبود تجربه مشتری، که همه آنها حاصل تغییرات پایدار در رفتار و فرهنگ سازمانی هستند. مجموعه این شاخصها کمک میکند کوچینگ از یک فعالیت کیفی به یک مداخله قابلارزیابی و مبتنی بر داده تبدیل شود.
مزایاومعایبکوچینگ سازمانی چه هستند؟
در واقع، کوچینگ هیچ زیانی برای سازمان ها ندارد، اما مواردی وجود دارد که می تواند مانع از پیاده سازی موثر کوچینگ در یک سازمان شود. بنابراین، وقتی می گوییم “مزایا و معایب” کوچینگ، در واقع این به معنای “مسائل و فواید” کوچینگ است.
و اما موضوعات اساسی در پیاده سازی کوچینگ سازمانی در سازمان ها:
شمابهکوچ هایتوانمندنیازدارید؛
یکی از اولین مشکلاتی که ممکن است هنگام پیاده سازی دوره کوچینگ سازمانی با آن مواجه شوید، کمبود کوچ های واجد شرایط و معتبر است. اگر با یک مجموعه حرفه ای ارائه دهنده کوچینگ کار نمیکنید، مزایای کوچینگ برای شما محدود خواهد بود. اولین گام، انتخاب درست یک کوچ یا مجموعه ارائه دهنده خدمات کوچینگ است. کوچهای قوی و توانمند در جلسات، از تجارب خود و همچنین آموزش های خاص -به عنوان یک کوچ- استفاده می کنند. اگر کوچ شما مدرک رسمی ندارد یا اگر می گوید که به آن اعتقاد ندارد مراقب باشید!
اگر متوجه شدید که مدیران شما برای انجام نقش کوچینگ مجهز نیستند، تنها نیستید و نیازی به نگرانی نیست. یک نظرسنجی SHRM نشان داده است که ۹۳ درصد از مدیران قبل از اینکه برای کوچینگ کارکنان خود احساس آمادگی کنند، نیاز به آموزش دارند. شما به راحتی می توانید بر این مانع غلبه کنید و با یک دوره کوچینگ سازمانی معتبر، سطح مدیریتی مدیران خود را ارتقا دهید. هنگامی که مدیران شما آموزش کوچینگ دیدند و ابزارهای مناسب را در اختیار گرفتند، می توانند از طریق شکل دادن ارتباط کوچینگی شروع به پیاده سازی فرهنگ کوچینگ در سازمان و تأثیرگذاری مثبت بر کارمندان کنند.
شمانیازداریدکهکارمندانتاندردورهکوچینگشرکتکنند؛
اغلب اوقات بیشتر کارمندان به دنبال آموزش هستند. اما شما می خواهید با کارمندان با انگیزه تر شروع کنید تا ابتدا آنها به شما برای ایجاد فرهنگ کوچینگ در سازمان کمک کنند. زمانی را برای صحبت با مدیران خود اختصاص دهید و به آنها کمک کنید تا بیاندیشند که چه کسانی می تواند کوچ های مناسبی برای آموزش کوچینگ باشند.
برای انتخاب این افراد به دنبال پاسخ به سوالات زیر باشید:
چه کسی سطح بالاتری از تعهد را نشان می دهد؟
چه کسی پیش از این درخواست خدمات و یادگیری کوچینگ کرده است و به دنبال کوچ میگردد؟
چه کسی علاقه ای به رشد در مهارت های حرفه ای خود نشان داده است
شما باید کوچینگ را در الویت فعالیت های سازمان خود قرار دهید
ایجاد فرهنگ کوچینگ سازمانی نیازمند توجه، هدفمندی و اولویت بندی است و یک شبه اتفاق نمیافتد.
برای صحبت کردن با مدیران و ارائه ابزارهایی که برای تبدیل شدن به کوچهای موثر نیاز دارند، همیشه مصمم باشید. سپس مدیران باید کوچینگ کارکنان را به صورت تک به تک در اولویت قرار دهند و درباره اجرای آن در تعاملات روزانه خود قاطع و مصمم باشند. اگر این امر را در اولویت قرار ندهید یا مدیران خود را برای تغییر آماده نکنید، این برنامه موفق نخواهد شد.
باید اندازه گیری شفاف برای میزان پیشرفت دوره کوچینگ سازمانی صورت گیرد؛
ملچر میگوید: «هیچ یک از مهارت های نرم به راحتی قابل اندازهگیری نیستند و بسیاری از سازمان های بزرگ در واقع معیارهای خوبی برای اندازه گیری کیفی وضعیت موجود ندارند. اما این بدان معنا نیست که نباید انتظار داشته باشید که نتایج واضحی از تجربه کوچینگ خود ببینید. هر کوچینگ خوبی باید فرآیندی داشته باشد که با استفاده از آن تأثیر کار کوچینگ قابل اندازه گیری باشد». ملچر می گوید: «کوچینگ همیشه باید یک شروع و یک پایان مشخص داشته باش ». تعاملات کوچینگ ممکن است به کوتاهی چند جلسه یا یک تعامل جامع ۶ تا ۱۲ ماهه باشد.
مشخص کنید که چه زمانی کوچینگ می تواند به شما کمک کند. اگر میخواهید بهعنوان یک مدیر رشد کنید، باید برای بازخورد و تغییر آماده باشید. کوچینگ میتواند برای بررسی چالشهای فنی (مهارتهای خاصی که میخواهید یاد بگیرید) و چالشهای انطباقی (راههایی که باید دیدگاهها، رفتار یا طرز فکرتان را تغییر دهید یا موقعیتهایی که پاسخ مشخصی برای آنها وجود ندارد) مورد استفاده قرار گیرد. وقتی روی چالش های انطباقی کار می کنید، قدرت تاثیرگذاری بیشتری را مشاهده می کند.
با بکارگیری کوچینگ سازمانی چه چیزی به دست می آورید؟
کوچینگ عملکردکارکنانرابهبودمیبخشد؛
آموزش کارکنان برای بهبود عملکرد به آنها کمک می کند تا مهارت ها و دانش خود را در مورد شغل، نقش ها و مسئولیت های خود توسعه دهند. زمانی که کارمندان بدانند چه کاری باید انجام دهند و چرا آن را انجام میدهند، می توانند عملکرد بهتر و سطح بالاتری داشته باشند.
از طریق کوچینگ، شما همچنین به کارکنان خود نشان می دهید که برای آنها ارزش قائل هستید و به آنها متعهد هستید. کارمندانی که احساس ارزشمندی می کنند به احتمال زیاد در کار خود متعهدتر و خلاق تر هستند.
کارمندانرابرایارتقاء درون سازمانیآمادهمیکند؛
کوچینگ موثر در محل کار همچنین به شما این امکان را می دهد که کارکنان با پتانسیل بالا را شناسایی کرده و آنها را برای ارتقاء داخلی آماده کنید. چرا زمان، انرژی، منابع و پول را برای یافتن یک استخدام خارجی صرف کنید، در حالی که می توانید فردی را از داخل سازمان ارتقا دهید؟
کارمندان فعلی شما از اهداف، چشم انداز و فرهنگ شرکت شما آگاه هستند. آنها فرآیندهای کسب و کار شما را درک می کنند و با سایر کارمندان ارتباط برقرار می کنند. اما با کوچینگ موثر، می توانید به آنها کمک کنید تا زمانی که سمت های بالاتری در دسترس قرار می گیرند، در جهت دستیابی به آن موقعیت ها قدم های درستی بردارند.
کوچینگ و ایجاد یک سیستم یکپارچه در سازمان ها
با کوچینگ سیستمها را یکپارچه و جامع کنید.
رویکردهای بیشازحد ساده کوچینگ بر شیوهای متمرکز است که برای رهبرِ یک سازمان آشنا و ملموس است. محبوبیت کوچینگ باعث شده که بسیاری از مدیران و رهبران سازمانها این روش را برای اداره بهتر سازمان خود بهکارگیرند. اگرچه برخی از همین مدیران، کوچینگ را یک راهحل بسیار مقرونبهصرفه و با تأثیر بالا میدانند؛ در مقابل عدهای معتقدند که کوچینگ روشی پرهزینه و بیتأثیر است. برخی رویکردهای نامناسب کوچینگ ازجمله ارائه یک بسته کوچینگ استاندارد اجرایی به همه مدیران در سطح مشخصی از سازمان است. این امر یعنی گاهی در آموزشهای اجرایی به هر شرکتکننده تعداد مشخصی جلسات اختصاص یابد.
مطمئناً، در هر گروه خاص، برخی از افراد از جلسات زیادی بهرهمند میشوند و برخی دیگر حتی شرکت در یک جلسه را بدون ارزش میدانند. تفاوت در شرایط، سبک یادگیری، چالشهای رشد و فرصتها همه میتوانند برنامههای کوچینگ اجرایی موفق را نیز تضعیف کنند. اگرچه ممکن است تهیه برنامه کوچینگ برای همه مدیرانی که در نقشهای جدید قرار میگیرند منطقی باشد، اما ممکن است طراحی یک برنامه کوچینگ با تعداد مشخصی جلسات برای همه آنها عاقلانه نباشد. در عوض، ممکن است توجه به انجام وظایف خاص یا نقاط عطف مرتبط با یکپارچگی موفق، مفیدتر باشد (ریدل، ۲۰۰۹). به همین دلیل است که ما یک سیستم جامع و کاملاً یکپارچه از خدمات کوچینگ را بهعنوان اصلیترین استفاده مؤثر از کوچینگ برای توسعه و تغییر رهبری توصیه میکنیم.
ارزش روشهای چندگانه در رویکرد سیستم یکپارچه
با مشاهده مزایای کوچینگ ازجمله: خدمات حرفهای، نوعی رابطه مشارکتی، مهارت مدیریتی و رهبری و استفاده سازمان از روشهای متنوع کوچینگ، امکان ایجاد یک سیستم بسیار مؤثر وجود خواهد داشت. تعامل بین روشهای مختلف بیشترین تأثیر را در ایجاد یک سازمان یادگیرنده دارد که در آن برای همه افراد یادگیری حاصل از تجربه به حداکثر میرسد.
در اینجا کوچینگ چگونه عمل میکند؟
بد نیست با تعریفی گستردهتر از کوچینگ شروع کنیم؛ کوچینگ بهعنوان مجموعهای از مهارتها، شایستگیها و رفتارها و همچنین یک سرویس حرفهای به سازمان شما این امکان را میدهد تا در صورت لزوم از منابع مختلف استفاده کنید. همین چندبعدی بودن کوچینگ، آن را معطوف به تأثیرات بیشتر در سیستم نسبت به قسمتهای مختلف سازمان میکند. مثلاً، اگر محیط سازمان آمادگی بهرهگیری از رشد مدیر اجرایی را نداشته باشد، تأثیر مداخلات حرفهای میتواند عمر کوتاهی داشته باشد.
هنگامیکه مدیر اجرایی مهارتهای کوچینگ را توسعه میدهد و شریک تجاری خود در سمت مدیر منابع انسانی را در جهت ارائه انواع کوچینگ برای مدیرعامل و تیم خود تجهیز میکند، تعاملات مداوم در سیستم تأثیر بیشتری میگذارد. امکانپذیری چرخه بیعیب و نقص متکی بر تعاملات عناصر مکمل است. یک سیستم کوچینگ سازمانی با استفاده هوشمندانه از این عناصر مکمل از طریق اعتماد صریح به تفکر سیستم، مکانیسم چنین چرخه بیعیب و نقص به شمار میرود.
قدرت نفوذ فرایندهای عادی موجود را دستکم نگیرید.
باید در نظر گرفت که مشارکت کوچهای حرفهای خارجی نیاز به بودجه و منابع داخلی قابلتوجهی برای مدیریت دارد (نیاز به استخدام شرکتی است که میتواند کیفیت را تضمین کند و فرایندها را مدیریت کند). بااینحال، برنامههای منتورینگ اغلب میتوانند بر اساس روابط خودمانی و غیررسمی منتورینگ در یک سازمان ایجاد شوند. بهجای منابع مالی قابلتوجه، لازم است به آمادهسازی منتورها و محافظان توجه شود تا روابطی سالم و مفید ایجاد گردد. به همین ترتیب، در کوچینگ سازمانی همکاران میتواند با روابط یکبهیک یا در گروههای کوچک تشکیل شود و ممکن است فقط به برخی از آموزشهای اساسی یا راهنمایی شرکتکنندگان نیاز داشته باشد تا از مشکلات مشترک جلوگیری کند؛ مشکلاتی که ممکن است به روند کار خدشه وارد کند.
بعضیاوقات بهتر است بهجای ایجاد یک برنامه جدید، روی بهبود روابط عادی کارکنیم. نوآوریهایی که طبق روابط عادی به وجود میآیند ازنظر بودجه اولیه هزینه زیادی ندارند؛ بنابراین اندازه سازمان شما یا انواع منابع یا محدودیتهایی که با آن روبرو هستید، یک رویکرد جامع و متفکرانه به شما این امکان را میدهد تا ازآنچه در اختیار دارید بهگونهای مؤثر استفاده کنید. مسئله مهم استفاده از فرصتهای مؤثر سیستم در بهترین زمان ممکن و همچنین بهرهگیری از انتخابهای هوشمندانه در مورداستفاده از خدمات کوچینگ مطلوب است.
عمر تلاشهای توسعه را گسترش دهید.
مزیت دیگر سیستمهای کوچینگ چندبعدی این است که آنها میتوانند قدرت ماندگاری داشته باشند؛ زیرا فرایندها و روابط عادی بر اساس آن اتفاق میافتند. آنها میتوانند خودپایدار باشند. این امر مهم است چراکه ما چرخههای کاری را طی میکنیم. شرکتها ممکن است برنامههای توسعه رهبری را کنار بگذارند؛ زیرا رویکردهای گرانقیمت از بالا به پایین نمیتوانند توجیه شوند که چرخه تجارت رو به کاهش است. سرمایهگذاری منابع زمان و انرژی در چندین کانال باعث رشد کسانی میشود که در محیط غنی داوطلبانه و در شبکههای اجتماعی پرورش مییابند. آنها همچنین توسعه را به منطقه تمرین رهبری، هدایت میکنند. جایی که مدیران آمادگی لازم برای کوچ شدن رادارند، کارمندان آنها از تجربههای واقعی در محل کار می آموزند و در جاهای لازم به کار می گیرند.
چشم انداز جامع
چشم انداز، یک امر مهم برای شروع آن چیزی است که باید از طریق ایجاد یک سیستم یکپارچه انجام شود. در پس این دیدگاه یک فرض وجود دارد که سازگاری با یک فضای شتابان تغییر، به رهبری نیاز دارد. به ویژه در حین یادگیری و تطبیق استراتژی و تاکتیک ها برای پاسخگویی به آموخته ها میتواند بسیار مثمر ثمر باشد. طبق این رویکرد، هیچ فردی نمی تواند به اندازه کافی بر رهبران سازمان تأثیر بگذارد. هیچ برنامه ای ایجاد نشده که به اندازه کافی رهبران را برای تغییر و پاسخ به فرضیات و مرزهای محدود مجهز کند. همچنین هیچ رویکرد واحدی نمی تواند به طیف وسیعی از نقاط آغاز کار و آمادگی رهبرانی بپردازد که همه باید در تفکر و عمل همسو باشند.
در جستجوی یک چشم انداز مطلوب باشید.
در یک شرکت شیمیایی منطقه ای، تیم رهبری ارشد با عواقب مسئولیت طولانی مدت در تیم رهبری خود رو به رو شدند. مهمترین نتیجه، تمرکز تخصص و تجربه در تعداد کمی از رهبران سالخورده و شکاف زیاد بین دانش، روابط و تأثیر آنها با گروههای بعدی بود. به این شرکت پیشنهاد یک فرآیند کوچینگ اجرایی و تخصیص کوچهای رهبری را داده شد که این کوچها بتوانند یادگیری گروه بعدی را تسریع کنند.
روند این بررسیها تأیید کرد که شکاف به اندازهای است که رهبر ارشد آن را تصور میکرد. پس از این که جزئیات لازم مشاهده شد، دریافتند که یکی از مشکلات خاص این شرکت، عدم دانش کافی در مورد صنعت است. با این حال، مشخص شد که برخی از افراد در گروه در روابط منتورینگ فعال بودهاند و از همکارانشان نیز پیشرفت بیشتری داشتند. از آنجا که بعید بود کوچینگ اجرایی زمینه مناسبی برای افزایش ایجاد دانش یکپارچه کوچینگ سازمانی در مورد صنعت را فراهم کند و قبلاً از کوچینگ داخلی استفاده مؤثر داشته است، یک فرایند ترکیبی به آنها پیشنهاد شد. تیم ارشد داده های بدست آمده را تشخیص داد و آنها را با هدف درک کامل جدیدی از ماهیت رهبری در شرکت شناسایی کرد. نتیجه این فرمول بندی این دیدگاه بود: هر رهبر یک کوچ.
این تغییر اساسی در چشم انداز در نتیجه درک دقیق یک مسئله بوجود آمده بود، اما احتیاج به اصلاح داشت. این دیدگاه مبتنی بر این فرض است که حتی سازمانهای ناکارآمد نیز دارای برخی فرآیندهای سالم هستند. ناآگاهی از روند طبیعی و روابط طبیعی در حال انجام یک سازمان معمولاً منجر به اتخاذ برنامه های گران قیمت و ناپایدار می شود. اگر یک بنگاه اقتصادی سودآور مدت زمان قابل توجهی داشته باشد، بسیاری از عناصر خوب را در اختیار شما قرار می دهد که ممکن است بستری برای نوسازی فراهم کند. تحلیلگران و مشاوران هوشمند با این فرض شروع می کنند که نتایج به دست آمده از بازسازی فرآیند در حال انجام، بهتر از نتایج فرآیند عکس آن است.
محیط کار به عنوان کانون اصلی توسعه سازمان
هنگام پرس و جو و تحقیق و بررسی، مدیران و رهبران به تجربه چالش در کارهای روزمره مدیریت و روابط کلیدی برای منبع دروس رهبری خود اشاره می کنند (مک کالی، دورو، یُست و تیلور، ۲۰۱۳)؛ بنابراین، این یک چشم انداز برای توسعه رهبری است که محیط کار را به کلاس مبتدی تبدیل می کند و روابط بین رهبران رابطه گفتگوهای کوچینگ انعکاسی خواهد بود که می تواند دنیایی از غیرممکنها را ممکن سازد. اگرچه این روابط دو سال پیش در کسب و کار، یک مد زودگذر به نظر میرسید، بیشتر تلاشها برای مرسوم کردن «فرهنگ کوچینگ» بود و (نایت و پاپیلتون، ۲۰۰۸) به آگاهی فزاینده ای اشاره داشت که توسعه رهبری می تواند یک روند مداوم و کاملاً جاسازی شده به نفع عملکرد شرکت باشد.
چنان چه تأکید کوچینگ ناشی از برخی ایده های پیش پا افتاده نباشد که طبق آن فرهنگ کوچینگ یک فرهنگ «خوب» است و کسانی که در معرض کوچینگ هستند، بهتر عمل میکنند، تمرکز بر رهبرانی که می توانند بهترین تفکر را ترسیم کنند، یک تفکر مفید است. در اینجا منظور از یک چشم انداز جامع، این نوع چشم انداز فرهنگی است که منجر به تجارت یا مأموریت می شود.
مکالمات گسترده
فرهنگ کوچینگ شامل ذهنیتها و رفتارهایی است که مزایای زیادی برای توسعه سازمانها دارد. سازمانهایی که قصد موفقیت مداوم و سریع در دنیای امروزی را دارند، فرهنگ کوچینگ سازمانی در همه تعاملات بین افراد سازمان، بهویژه در مکالمات، آشکار است. هنگامیکه افراد یک سازمان از یکدیگر انتظاراتی دارند و با یکدیگر برای توسعه خود مکالمههایی صورت میدهند تا توانایی تفکر و اقدام هر فرد را توسعه دهند، میتوان گفت که این فرهنگ جهتگیری کوچینگ را منعکس میکند و به عبارتی همان سیستم یکپارچه است. در برابر این، بسیاری از ما تحریک یک همکار یا دوستی را که بدون درک کامل از پیچیدگی شرایط، سعی در مشاوره دادن دارد را تجربه کردهایم.
تحریک یا ناامیدی توسط دیگران که به ما میگویند در صورت نیاز به فکر کردن روی گزینههای دیگر، چهکاری باید انجام دهیم، نشانگر نیاز به مکالمات کوچینگ است. در یک مکالمه کوچینگ، یک مدیر ممکن است سؤالی را به سؤالکننده برگرداند؛ زیرا او اطمینان دارد که سؤالکننده از دستوپنجه نرم کردن با فقدان پاسخ منفعت خواهد برد یا ممکن است نیاز به گسترش دامنه منابعی دارد که وی مشاوره میکند. با پرسش برخی سؤالات از پرسشگر، ظرفیت او را برای حل مسئله متمرکز بر خلاقیت گسترش میدهد. شاید اینگونه به نظر رسد که بهطور خستهکنندهای، سؤالات را با سؤالات دیگر پاسخ میدهد، اما رو واقع پرسشگر جستجوی ذهنی و درونی او را تحریک میکند و مسئولیت را به او برمیگرداند. علاوه بر این، او اعتماد اساسی را به هوش و تدبیر آن فرد منتقل میکند. درواقع، او در حال انتقال پیام ضمنی است، «من معتقدم شما میتوانید این را خودتان بفهمید. نیازی نیست که به من وابسته باشی.»
پاسخهایی که ابتکار عمل و توانایی بیشتری دارند، میتوانند بر اعتمادبهنفس افراد نیز تأثیر مثبت داشته باشند. وقتی رهبران بهطور مداوم انتظارات خود را اعلام میکنند که افرادی که با آنها کار میکنند میتوانند مشکلات خود را حل کنند و میتوانند راهحلهای خلاقانهای برای چالشهای مهم پیدا کنند، فضای تشویق متقابل میتواند انرژی قابلتوجهی در گروه و یا تیم کاری به وجود آورد. استفاده از رویکردهای کوچینگ در مکالمات روزمره میتواند حتی مبادلات پیشپاافتاده یا بیاهمیت را به فرصتهایی برای یادگیری و پیشرفت تبدیل کند. محیطی که هسته اصلی آن متکی به یادگیری باشد، کارکنان را به همکاری خلاقانه باهم ترغیب میکند و راهحلهای نوآورانهای برای چالشهای سازمانی پرورش میدهد.
مؤلفههای یک سیستم یکپارچه کوچینگ
مجموع عناصر زیر اغلب کسانی هستند که در یک سیستم کوچینگ یکپارچه یافت میشوند:
کوچینگ اجرایی: کوچینگ یکبهیک توسط یک متخصص خارجی آموزش دیده
منتورینگ: یک رهبر باتجربه و متخصص با یک فرد جوانتر ملاقات میکند تا به او کمک کند تا از تجربه بیشتر بهرهمند شود.
کوچینگ همتایان: جلسات افراد برابر برای حمایت و به چالش کشیدن رشد یکدیگر با رویکردهای کوچینگ بهعنوان عنصری از رهبری آنها.
کوچینگ منابع انسانی: از متخصصین منابع انسانی خواسته میشود تا به مشکلات فردی، بین فردی و گروهی در سازمان رسیدگی کنند.
مدیر به عنوان کوچ: مدیرانی که از رویکردهای کوچینگ بهعنوان عنصر رهبری خود استفاده میکنند.
سیستمهای ردیابی و یادآوری هدف دیجیتال: خدمات یادآوری دیجیتال و اینترنت برای پشتیبانی از دستیابی به هدف برای افراد.
کوچینگ تیمی و گروهی: مداخلات یک متخصص برای بهبود عملکرد گروهها.
کوچ درونسازمانی یا برونسازمانی چیست؟
سازمان ها برای استخدام کوچ از دو روش استفاده می کنند:
۱) کوچ برون سازمانی؛ یعنی یک کوچ حرفه ای خارج از سازمان برای آموزش و کوچینگ کارکنان استخدام می شود.
۲) کوچ درون سازمانی، تعدادی از نیروهای انسانی سازمان در حوزه کوچینگ آموزش می بینند تا قادر به آموزش به سایر کارکنان سازمان باشند.
در مقایسه کوچ درون سازمانی و برون سازمانی می توان گفت، کوچ درون سازمانی از چند نظر مناسبتر است؛ زیرا فردی که داخل سازمان فعالیت می کند، با فرهنگ سازمان یا کسب و کار آشنایی و از ساختار شناخت کامل دارد، در دسترس است و این امکان را دارد که تمامی موارد قابل توجه در طول دوره کوچینگ را در فعالیت های روزانه به کار گیرد. از طرف دیگر، در این نوع از کوچینگ سازمانی، کوچ از همه سیاست ها و برنامه های سازمان اطلاع دارد و ممکن است این امر بر روند کار وی تاثیرگذار باشد.
چطور به یک کوچ مفید برای سازمانها تبدیل شوید؟
افرادی که به کار به عنوان یک کوچ علاقه مند هستند، با گذراندن دوره حرفه ای کوچینگ می توانند کوچ سازمان خود باشند. حال این فرد میخواهد مدیر سازمان باشد یا مدیر منابع انسانی؛
مشاوره دهید؛ قدم به قدم رهبران و همکاران خود را در شرایط سخت همراهی کنید و آن ها را در تصمیماتی که میگیرند راهنمایی کنید. اغلب شما در نقش فردی عاقل عمل میکنید که پیشنهادات و توصیه هایی را ارائه میدهد. حتی شاید لازم باشد که به افرادی توصیه کنید و یا پیشنهادی بدهید که از شنیدن آن خوشحال نشوند.
راهنمایی کنید؛ شما باید بتوانید رفتارها و تصمیمات رهبران دیگر را در جهت مثبتی تغییر دهید تا آنها بر راه حل ها و برنامه هایی که به نفع مشتر ، سازمان و ذینفعان آن است متمرکز باقی بمانند تمایلات شخصی خود را بر این موارد ارجحیت ندهند!
بیاموزید؛ همیشه پذیرا افکار درست باشید و ذهنتان را باز نگه دارید. یک کوچ سازمانی همیشه باید درحال یادگیری مطالب جدید باشد. و این مطالب میتواند حاصل تجربیات همکاران یا مصاحبه با آن ها باشد. این امر موفقیت آینده شما را تضمین می کند و به شما کمک می کند تا راه های متفاوتی را برای هدایت استعدادهای شما در سازمان دریابید.
بپرسید؛ یک رهبر خوب همواره سوالاتی میپرسد تا ذهن افراد سازمان را باز کند. شما هم باید رهبرانی پرورش دهید تا بتوانند این توانایی پرسش سوالات هدفمند را در خود پرورش دهند. بعد از این است که آن رهبر میتواند تیم را هر چه بهتر رهبری کند و سازمان را به اهداف خود نزدیکتر سازد.
گوش دهید؛ در کوچینگ سازمانی یا Organization Coaching شما باید با گوش، چشم و بصیرت خود، گوش دهید. مدیران مغرور و یا آن ها که برنامه های پنهانی ای دارند مسائل مرتبط به این موضوعات را دور میزنند و مقاومت میکنند. آن ها هر چیز اشتباهی را انکار میکنند. شما باید به آن ها گوش دهید تا آنچه را که فرد نمیگوید و یا میخواهد پنهان کند را درک کنید. اگر با دقت بیشتری گوش دهید و سوالات بهتری بپرسید، مطالبی که باید گفته شوند را در معرض دید عموم قرار میدهید.
از بصیرتتان استفاده کنید! باید حقیقتا درک کنید که چه چیزهایی باید گفته شوند و چه چیزهایی باید ناگفته باقی بمانند و این احساس را در خود پرورش دهید. گاهی افراد شاید این را به اسامی مختلفی بشناسند، اما در حقیقت این بصیرت شماست. و این دانشی است که از تجربه شما در داخل و یا خارج از سازمان نشات گرفته است.
خلاق باشید؛ فرصت های جدید را بپذیرید. به این دلیل که این مهارت ارتباط نزدیکی با بصیرت شما دارد. زمان یکه به ابزار ، روش، و فرایندهایی که سازمان و سایر رهبران می توانند با استفاده از آن موانع اجرای برنامه ها را از بین ببرند فکر می کنید ، خلاقیت شما به ثمر می نشیند.
چرا مدیران سبک مدیریت مبتنی بر کوچینگ را انتخاب میکنند؟
در دنیای مدرن کنونی، روش های نوین مدیریت می توانند با کوچینگ ادغام شوند و ایجاد تغییر کنند. درواقع، به جای مدیریت عامرانه یا دستوری، بکارگیری مدیریت مشارکتی، هم فکری و رفتار به منزله یک کوچ، تضمینی بر موفقیت و مدیریت بهتر سازمان خواهد بود.
ویژگی های یک کوچ مؤثر برای سازمانها کدام اند؟
کوچ، مناسب با نیاز و خواسته سازمان باشد؛
کوچ و سازمان ارتباط خوب و مناسبی با هم برقرار کنند؛
روابط کوچ و سازمان منجر به دریافت کیفیت مطلوب و بازخوردهای مثبت شود؛
همچنین اگر می خواهید کوچ یک سازمان باشید، ضروری است بدانید چه کاری باید انجام دهید. در این رابطه، مراحل زیر مطرح می شود:
رزومه سازمان را بررسی کنید.
اعتبارنامه های آن را بررسی کنید.
بر اساس اهداف سازمان، کوچ استخدام کنید.
به دنبال مجموعه بزرگی از کوچ های معتبر باشید.
اهداف خود را نسبت به استخدام کوچ مشخص کنید.
و حالاکه متوجه شدید کوچ سازمانی چیست و چه ویژگی هایی دارد، میتوانید از یک جلسه مشاوره رایگان جهت رفع ابهاماتتان نسبت به این موضوع استفاده کنید. پشتیبانان فراکوچ با تخصص و تجربه کاری میتوانند به شما بهترین مشاوره و پیشنهادات را ارائه دهند.
چطور یک کوچ سازمانی انتخاب کنیم؟
توسعه یک برنامه کوچینگ سازمانی در سازمان شما می تواند پر از چالش های احتمالی باشد. اگر تصمیم دارید به صورت برون سازمانی از یک مجموعه ارائه خدمات کوچینگ استفاده کنید، هرگونه اشتباه می تواند هزینه و زمان زیادی برای شما داشته باشد؛ بنابراین، هنگام بررسی و انتخاب مؤسسات کوچینگ، باید بدانید به دنبال چه باشید و چه اقداماتی را انجام دهید.
رزومه سازمان را بررسی کنید؛ نتایج سایر سازمان هایی که از خدمات کوچینگ مجموعه مورد نظر شما استفاده کرده اند را حتما بررسی کنید. مطمئن شوید که آن مجموعه ارائه خدمات کوچینگ توانسته است راه رسیدن به نتایج مطلوب مشتری خود را تسهیل کند.
اعتبارنامه های آن را بررسی کنید؛ گام اول، بررسی اعتبار سازمان است. اطمینان حاصل کنید که یک کوچِ دارای گواهینامه، از سازمان هایی مانند فدراسیون بین المللی کوچینگ (ICF) استخدام می کنید. در نهایت، اگر این سازمان ادعا میکند که تجربه کار در دنیای واقعی را دارد، اعتبار و صداقت رزومه آن را ارزیابی کنید.
بر اساس اهداف سازمان، کوچ استخدام کنید؛ اهداف مشخصی را برای موفقیت سازمان خود تعیین کنید. اگر برای یک تیم فروش، کوچ استخدام می کنید، یا میخواهید استراتژی بازاریابی را عمیقاً بررسی کنید، منطقی است که یک کوچ از یک سازمان کوچینگ را استخدام کنید که در این زمینه تخصصی تجربه داشته باشد. به عبارتی، در مورد نیازهای خود بسیار شفاف باشید و در این مورد در ابتدا با کوچ خود صحبت کنید.
به دنبال مجموعه بزرگی از کوچ های معتبر باشید؛ یک موسسه بزرگ و معتبر کوچینگ می تواند تعداد زیادی از کوچ های حرفه ای مورد نیاز سازمان شما برای رسیدن به هدف را فراهم کند. بسیاری از سازمان های کوچینگ از الگوریتم ها و یادگیری ماشینی استفاده می کنند.
اهداف خود را نسبت به استخدام کوچ مشخص کنید؛ در نهایت، اهداف خود از استخدام کوچ سازمانی را کاملاً روشن کنید. آیا به صورت درازمدت به دنبال توسعه فرهنگ کوچینگ در سازمان خود هستید؟ آیا به فکر شکل دهی ارزش های سازمان هستید؟ آیا قصد تاثیرگذاری بر روی نتایج را دارید؟ و…. همه این سوالات باید در هنگام استخدام یک کوچ بررسی شوند.
نتیجه گیری
هدف کوچینگ سازمانی، ایجاد تحول در اساسی ترین سطح در سازمان است. این مهارت نه تنها می تواند دستیابی به اهداف استراتژیک و رشد مدیریت را افزایش دهد، بلکه می تواند تغییرات واقعی و بلندمدت فرهنگی و سازمانی را نیز تقویت کند.
با تشکر از شما که وقت خودتان را برای مطالعه این مقاله صرف نمودید. اگر نیاز به مشاوره و راهنمایی در خصوص دوره های آموزش کوچینگ فراکوچ را دارید، میتوانید بامشاوران تیم فراکوچدر میان بگذارید.
موفقیت یک هدف مهم در زندگی همه ماست. آنچه که شما اکنون در زندگی انجام میدهید، تعیینکننده موفقیت شماست، نه آنچه از قبل به همراه دارید. باید برای لمس موفقیت بدانید شکستها، فرصتهایی برای موفقیت و پیشرفت هستند، نه انتهای راه. اهمیت رسیدن به موفقیت در زندگی به اندازه اهمیت خود زندگی است، چرا که موفقیت تاثیرات بزرگی بر آینده و تعاملاتمان با محیط اطراف دارد. اما چگونه میتوان به این مرحله از درک رسید؟ این سوالی است که بسیاری از افراد به دنبال پاسخ آن هستند.
پاسخ به این سوالی چیزی جز داشتن نگرش مثبت و طرز فکر سازنده نیست. برای رسیدن به موفقیت، باید از تجربههای گذشته خود یاد بگیرید و به سمت آینده گام بردارید. اگر در این زمینه احساس خلا دارید و کمبود را حس می کنید بهتر است قبل از هرگونه اقدامی ابتدا از تجربه رهبران فکری جهان و علم روانشناسی بهره بگیرید. آنها اصول و راهکارهایی را برای دستیابی به موفقیت تدوین کردهاند که میتوانند روشن کننده مسیرمان باشد. پس در ادامه با فراکوچ همراه باشید تا فقط با خواندن چند خط از اساسی ترین تجربه های آنها، اصول نگرش و طرز فکر صحیح را یاد بگیرید.
سایمون سینک (Simon Sinek) یک نویسنده، سخنران و متخصص در زمینه رهبری و موفقیت است. او در تاریخ ۹ اکتبر ۱۹۷۳ در لندن، انگلستان متولد شد. سینک در دانشگاه تدکساس آتین، انستیتو تکنولوژی سیتی ها و دانشگاه کلمبیا تحصیلات خود را ادامه داد.
او به ویژه به خاطر کتابش به نام “شروع با چرا: چرا برخی از افراد موفقتر هستند و چگونه شما هم میتوانید” (Start with Why: How Great Leaders Inspire Everyone to Take Action) شناخته میشود. در این کتاب، سایمون سینک تئوری “دایره طلایی” را معرفی کرده و بیان میکند که افراد و سازمانهای موفق ابتدا باید بدانند “چرا” آنچه را که انجام میدهند، انجام میدهند. این کتاب توصیههای مهمی برای توسعه شخصی و حرفهای ارائه میدهد.
همچنین سایمون سینک کتابهای دیگری نیز نوشته است از جمله “همواره بیتاب” (The Infinite Game) که در آن به مفهوم بازی بیپایان در موفقیت و رهبری پرداخته و نکاتی برای رسیدن به موفقیت دائمی ارائه میدهد.
سایمون در سخنرانیها و مقالات خود تأکید دارد که ابتدا اهمیت “چرا” را درک کرده و سپس به “چگونه” و “چه” فکر کنیم. او همچنین به توسعه مهارتهای ارتباطی، توجه به انسانها و ایجاد ارتباطات قوی در محیط کاری تأکید میکند. بینش Sinek رهبران و سازمانهای بیشماری را برای یافتن هدف خود و ایجاد موفقیت برانگیخته است.
برایان تریسی: تخصص مدیریت زمان / آموزش فروش / سخنرانی انگیزشی
برایان تریسی (Brian Tracy) یک نویسنده، سخنران و مربی ای است که به دلیل تکنیک های مدیریت زمان و بهره وری شناخته می شود و به افراد کمک می کند تا کارایی خود را به حداکثر برسانند و به اهداف خود برسند. او جزئیات این تکنیک ها را در کتاب “Eat That Frog” و در منابع مختلف محتوایی خود که مربوط به مدیریت زمان و استراتژی های عملیست به افراد این قدرت را داده است که بر تعلل غلبه کنند و به موفقیت شخصی و مالی دست یابند.
برایان دورههای آموزشی مختلفی را در زمینه توسعه شخصی، رهبری و مدیریت اجرایی ارائه داده و به هزاران نفر در سراسر جهان کمک کرده تا موفقیت در زندگی شخصی و حرفهای خود را بیابند. او بیش از ۸۰ کتاب نوشته است که بسیاری از آنها در زمینه توسعه شخصی و موفقیت معروف هستند. برخی از توصیههای مهم برایان تریسی برای دستیابی به موفقیت در زندگی عبارت است از:
برایان تریسی با تجربیات و دانش خود، به افراد در تلاش برای دستیابی به موفقیت در زندگی شخصی و حرفهای خود کمک میکند و اصول توسعه شخصی و رهبری موفق را به آنها آموزش میدهد.
دارن هاردی: رشد فردی و شکل گیری عادت/ کوچینگ خود-بهبودی/ ایجاد محتوا
دارن هاردی (Darren Hardy) نویسنده و مشاور موفقیت آمریکایی است که در زمینه توسعه شخصی، حرفهای و شکل گیری عادت فعالیت میکند. او در تاریخ ۲۰ فوریه ۱۹۷۱ در ایالات متحده متولد شد. دارن هاردی به عنوان ناشر و تحریریهگر مجلهٔ “SUCCESS” نیز شناخته میشود که به ارائهدهندهٔ مقالات و محتواهای مرتبط با موفقیت و توسعه شخصی معروف است.
او چندین کتاب در زمینه موفقیت و توسعه شخصی نوشته است، از جمله:
“کمیت مرتبهای: چگونه به سرعت و به شکل جذاب میتوانید مرتبهای بالاتر از بقیه داشته باشید” (The Compound Effect: Jumpstart Your Income, Your Life, Your Success)
“موفقیت توسعه شخصی: چهل اصل برای تحقق آرزوها، شکست و موفقیت” (The Entrepreneur Roller Coaster: Why Now Is the Time to #Join the Ride)
“کتاب ژورنال موفقیت: دفترژورنال سالانه برای ردیابی و تسهیل تحقق اهداف” (The Success Journal: How To Achieve Your Goals)
دارن هاردی در کتابها و مقالات خود به توصیههای مهمی برای دستیابی به موفقیت اشاره کرده است. او اهمیت اثر مرکب (Compound Effect) را تأکید میکند، یعنی انجام تغییرات کوچک و مداوم در طول زمان میتواند به تحولات بزرگ در زندگی شخصی و حرفهای منجر شود. همچنین به مدیریت زمان، تعیین اهداف مشخص و ردیابی پیشرفتها توجه دارد. او تأکید می کند که عادات مثبت و مداومت در عملکرد روزانه نیز از اهمیت بسیاری برخوردار اند.
تونی رابینز: مربیگری انگیزشی/ سخنرانی عمومی/ راهبردهای زندگی
تونی رابینز (Tony Robbins) یک نویسنده و مشاور موفقیت و توسعه شخصی مشهور جهانی است. او در تاریخ ۲۹ فوریه ۱۹۶۰ در کالیفرنیا متولد شد. تونی رابینز به عنوان یکی از اندیشکدههای موفقیت و توسعه شخصی در دنیا شناخته میشود و به مردم در تمامی ابعاد زندگی شخصی و حرفهای آموزش میدهد.
تونی رابینز در کتابها و سخنرانیهای خود تأکید دارد که تغییر زندگی شخصی و حرفهای با تغییر ایمان و تصورات ذهنی آغاز میشود. تونی رابینز به مداومت در تعلم و توسعه شخصی اشاره میکند و با اعتماد به توانایی خود، میگوید که هر کس میتواند زندگی شگفتانگیزی داشته باشد. آموزههای او در کتاب پرفروشاش «بیداری غول درون» و رویدادهای زنده او موجود است. تأثیر رابینز بر رشد شخصی از طریق دگرگونی افراد بیشماری که در سمینارهای او شرکت کردهاند، مشاهده میشود.
کتاب های او در زمینه موفقیت و توسعه شخصی عبارت اند از:
“قدرت: چگونه به تسلط بر زندگی خود دست پیدا کنید” (Awaken the Giant Within: How to Take Immediate Control of Your Mental, Emotional, Physical and Financial Destiny)
“پول مرد: دورههای تغییر اقتصادی برای تصمیم گیری به شکل بهتر و ترکیب مالی پیشرفته” (Money: Master the Game – 7 Simple Steps to Financial Freedom)
“آخرین کتاب مورد نیاز برای زندگی شاد و موفق” (Unshakeable: Your Financial Freedom Playbook)
جان سی ماکسول: رهبری و ارتباطات/ کوچینگ توسعه شخصی/ تولید و تولید محتوا
جان سی. ماکسول (John C. Maxwell) یک نویسنده و مشاور مشهور در زمینه رهبری و توسعه شخصی است. او در تاریخ ۲۰ فوریه ۱۹۴۷ در گاردن سیتی، ایالات متحده متولد شد. جان ماکسول به عنوان یکی از تخصصهای اصلی خود رهبری و توانمندیهای رهبرانه شناخته میشود و در تدریس اصول و مفاهیم مهارت رهبری به افراد و سازمانها فعالیت میکند.
جان ماکسول توصیههای مهمی برای دستیابی به موفقیت در زمینه رهبری ارائه میدهد. او تأکید دارد که رهبری از داخل آغاز میشود و بر پایه اخلاق و اصول استوار بنا می شود. او به توسعه مهارتهای ارتباطی، توانایی انگیزه دادن به دیگران و تعامل مؤثر با تیمها توجه دارد. از جمله اصول مهم جان ماکسول در رهبری، اصولی مانند اعتماد، صداقت و پیروی از اصول اخلاقی برای رهبران و افرادی که به موفقیت در زندگی شخصی و حرفهای خود علاقه دارند، حائز اهمیت هستند. او اصول رهبری خود را در کتاب هایی مانند “۲۱ قانون انکار ناپذیر رهبری” و در برنامه های توسعه رهبری خود به اشتراک می گذارد. بینش رهبری ماکسول به رهبران قدرت داده است تا تغییرات مثبتی را در سازمان خود ایجاد کنند.
دکتر جردن پیترسون: بینش روانشناختی/ حکمت فلسفی/ تدریس و نگارش
دکتر جردن پیترسون (Dr. Jordan Peterson)، روانشناس و نویسنده معروف کانادایی است که به دلیل آثار و نظریاتش در زمینه روانشناسی، فلسفه و توسعه شخصی شناخته میشود. دکتر جردن پیترسون به عنوان یک مشاور توسعه شخصی و استاد دانشگاه شناخته میشود و از زمان انتشار کتاب “قوانین زندگی: الگوهای ذهنی برای زندگی خوب” به شهرت جهانی دست یافت.
دکتر پیترسون توصیههای مهمی برای دستیابی به موفقیت و بهبود زندگی ارائه میدهد. او تأکید دارد که انسانها باید با پاکسازی و ترتیب دادن به زندگیشان شروع به تغییر کنند و به تعیین اهداف مشخص و اسمارت شده بپردازند. دیدگاه های او در مورد رشد شخصی در کتاب “۱۲ قانون زندگی: پادزهری برای آشوب” و سخنرانی های او مورد بحث قرار گرفته است. او به اهمیت اخلاق و ارزشهای فردی تأکید میکند و باور دارد که پذیرش مسئولیت شخصی و تعهد به بهبود خود از اصول مهم در رسیدن به موفقیت است. در کتابها و سخنرانیهای خود، او به توسعه مهارتهای ارتباطی، تفکر انتقادی و اراده قوی نیز اشاره میکند. دکتر جردن پیترسون از دیدگاه روانشناسی و فلسفه به مسائل مرتبط با زندگی و موفقیت انسانها پرداخته و اصولی را ارائه داده است که به افراد کمک میکند تا زندگی بهتری داشته باشند.
اروین دی. یالوم: روان درمانی وجودی/ تکنیک های درمانی/ نوشتن و انتشار
اروین دی. یالوم (Irvin D. Yalom) یکی از معروفترین و تأثیرگذارترین روانشناسان و نویسندگان در زمینه روان درمانی و توسعه شخصی است. او در تاریخ ۱۳ ژوئن ۱۹۳۱ متولد شد و در زمینههایی مانند پزشکی روانی و روانشناسی فعالیت داشته است. اروین یالوم به عنوان یک نویسنده پرفروش و متخصص در روان درمانی گروهی شناخته میشود.
یکی از توصیههای اروین یالوم در زمینه موفقیت، اهمیت توسعه فردی و رشد شخصی است. او به ترکیب علم روانشناسی با هنر و ادبیات به عنوان یک روش مؤثر در درمان و توسعه انسانی اشاره میکند. او همچنین به توجه به مسائل عمیق و واقعی در زندگی و شناخت خود توسط فرد تا به موفقیت و خوشبختی دست یابد اشاره میکند. اروین یالوم با داستانها و تجربیات کلینیکی خود به فهم عمیقتر مسائل انسانی و پیشرفت در روان درمانی کمک کرده و به مخاطبان خود توصیه میکند که به رشد شخصی خود ادامه دهند و در جهت رسیدن به هدفهای زندگی خود تلاش کنند.